eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
211 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج اصغر❣ می دانم از اینجا که من نشسته ام تا آنجا که تو ایستادہ ای فاصله بسیار است اما کافیست تو فقط دستم را بگیری دیگر فاصله ای نمی ماند . . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃 👤حسن ارتشی بود و بعد از عقد باید برای گذراندن دوره، می رفت اهواز. بنا بود بعد از دوره اش، بیاید تهران و مراسم عروسی را برگزار کنیم. 💌هر چهارشنبه برای هم نامه می نوشتیم. هفت روز انتظار برای یک نامه! خیلی سخت بود. بالاخره صبرم تمام شد. دلم طاقت نمی آورد؛ گفتم: «من می رم اهواز!» پدرم قبول نمی کرد؛ می گفت : «بدون رسم و رسوم؟! جلوی مردم خوبیّت نداره. فامیل ها چی می گن؟! 🍃گفتم: جشن که گرفتیم! چند بار لباس عروس و خنچه و چراغانی؟! 🌷دخترعمو (مادر شوهرم) گفت: خودم عروسم رو می برم. اصلاً کی مطمئن تر از مادر شوهر؟! این طور شد که با اصرار من و حمایت دخترعمو، زندگی مان بدون عروسی رسمی شروع شد. ✍راوی: همسر 💍 ✔️خبرگزاری @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_هشتم در را که پشت سرش بستم، حس کردم #قلبم از قفس سینه پرید. یک ماه ب
✍️ 💔از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت بیش از بلایی که عدنان به سرش می‌آورد، عذاب می‌کشید و اگر شده بود، دلش حتی در از غصه حال و روز ما در آتش بود! 💣با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. 🔸نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر می‌توانست یوسف را کند. به‌سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمی‌دانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. 😍حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در می‌دویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لب‌های او بیشتر به خشکی می‌زد که به سختی پرسید : «حاجی خونه‌اس؟»... ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃 خبر چه سنگینِ خبر پر از دردِ غم رفیقامون.... بیچارمون کرده...💔😭 پ.ن ۱ : معراج شهدا - اسفند ۹۸ پ.ن ۲ : حاج اصغر، داداش؛ کسی به جز تو این روزا حال منو نمیدونه... @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💠🔹💠🔹 🕯 شمعی لرزان، در برابر خورشید ده سال از هجرت می گذرد. آوازه اسلام، بارها به جماعت غیر مسلمان رسیده. اکنون که پیامبر به همراه اهل بیت خود از مدینه به سمت قرارگاه در حرکت است، به این می اندیشد که جاهلیت و فراموشی بشر، تا کی ادامه خواهد یافت؟ ⁉️چگونه است که با شمعی کور سو و لرزان، به مقابله با خورشید برمی آیند و هوشیار نمی شوند... بزرگ نصارا از دور، پیامبر را می نگرد. چنان جلال و جبروتی از مقام کبریایی رسول اکرم (ص) انتشار یافته که ابوحارثه نصرانی با تردید و شگفتی می پرسد : 😳 «اینها که با محمدند کیستند؟!» پاسخ می شنود : «آن که پیشِ روی اوست، پسر عمویش علی (ع) است و آن دو طفل، فرزندانِ دختر او. آن زن هم فاطمه (س) است...» 🌹 پیامبر به دو زانو، برای مباهله بر خاک می نشیند. هیبت چنین نشستی و شکوه همراهان رسول الله (ص)، ابوحارثه و یارانش را به عجز واداشته است. و سرانجام... فریاد می زند : «به خدا سوگند اگر محمد (ص) بر حق نمی بود، برای مباهله چنین جرئتی نمی داشت. اگر او با ما مباهله کند، پیش از آنکه سالی بر ما بگذرد، یک نصرانی بر روی زمین باقی نخواهد ماند!» ابوحارثه به جماعت نصرانی توصیه می کند : 💠 «من چهره هایی می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جای خود برکند، هر آینه چنین خواهد شد. پس مبادا مباهله کنید که بی تردید هلاک خواهید شد!» ☺️ و بدین ترتیب، رایحه ملکوتی حقیقت در  جریان می گیرد و تا ابدیت انتشار خواهد داشت... 🌐 وب سایت @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊 💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠
❤️🍃 باز آینه و آب و سینیِ چای و نبات باز پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات 🌷مزار مطهر و در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
❤️🌱 چیست در فلسفه ی عشق  که دور از درک است؟ یک نظر دیدن و یک عمر به فکرش بودن... @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
👥برادرانم فكر نكنيد كه من به خاطر فرار از جهنم و يا طمع بهشت به جبهه رفتم بلكه فقط برای حفظ اسلام و عشق به بود. من رفتم تا حقانيت انقلاب و اسلام را كه تائيد شده قرآن است به آنها بگويم و پيام خون را برسانم. 🌱 ❤️ @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
10.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥گفت و گو با خانم زینب پاشاپور، همسر و خواهر ✍قسمت اول ❤️ملازمان حرم، روايتی از عاشقانه های ناتمام 📺با اجرای دکتر فضه سادات حسينی @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊