eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
237 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
5 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🌿 بخواب؛ رفيقِ خيالات من بخواب هـمسنگرم كہ آرامش، سهمِ توست خستگی هـايت بدر باد . . . ❤️ @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
❤️🌱 ‏فرموده اند آب و گلِ ما زِ کربلاست بیخود نبود در به در کربلا شدیم... @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
☘❤️☘❤️☘ ❤️☘ ☘ (۵) 📆سال ۹۵ فرماندهی منطقه لاذقیه به اصغر محول شد. جایی که فقط سایه جنگ رویش افتاده بود و شرایطش از همه نظر با سایر مناطق سوریه فرق داشت. 🔹لاذقیه خاستگاه بشار اسد بود و علویونِ هواخواه دولت آن‌جا ساکن بودند. یک منطقه بکر و خاص که فضایش خیلی از جنگ دور بود. ✔️حالا اصغر این منطقه را که از نظر فرهنگ اسلامی ‌‌زیر صفر بود و از هیچ وجهی با اسلام ‌‌و ایران هم‌خوانی نداشت، تحویل گرفت. 🔹این منطقه در اختیارش بود و هرجا که می‌خواست می‌توانست زندگی کند، اما دریغ از ذره‌ای خلاف شرع و اخلاق، دریغ از یک نیم‌نگاه بد یا منحرف. روح و جسمش را با هم ساخته بود. 🌷اصغر در این منطقه به نیرو‌هایی که اکثرا همراهی‌اش نمی‌کردند فرماندهی می‌کرد و خم به ابرو نمی‌‌آورد. با این حال روی ارتش و نیرو‌های دفاع وطنی سوریه و وجب به وجب منطقه مسلط بود. نیرو‌های تحت امرش بیش‌تر سوری بودند. صدایش، حضورش و رفتارش روی همه این‌ها موثر بود. بودن اصغر برایشان قوت قلب بود. 🌷 به روایت حبیب صادقی 🖥جنت فکه @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊 ☘❤️☘❤️☘❤️☘❤️☘❤️☘
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_پنجاه_و_سوم ابوالفضل انگار مچ پایش گرفته بود که می‌لنگید و همان‌جا پای در
✍️ در تنهایی از درد دلتنگی به خودم می‌پیچیدم، ثانیه‌ها را می‌شمردم بلکه زودتر برگردند و به‌جای همسر و برادرم، با بمب به جان زینبیه افتادند که یک لحظه تمام خانه لرزید و جیغم در گلو شکست. از اتاق بیرون دویدم و دیدم مادر مصطفی گوشه آشپزخانه از ترس زمین خورده و دیگر نمی‌تواند برخیزد. خودم را بالای سرش رساندم، دلهره حال ابوالفضل و مصطفی جانم را گرفته بود و می‌خواستم به او دلداری دهم که مرتب زمزمه می‌کردم : «حتماً دوباره بوده!» به کمک دستان من و به زحمت از روی زمین خودش را بلند کرد، تا مبل کنار اتاق پاهایش را به سختی کشید و می‌دیدم قلب نگاهش برای مصطفی می‌لرزد که موبایلم زنگ خورد. از فقط صدای مصطفی را می‌خواستم و آرزویم برآورده شد که لحن نگرانش در گوشم نشست و پیش از آنکه او حرفی بزند، با دلواپسی پاپیچش شدم : «چه خبر شده مصطفی؟ حالتون خوبه؟ ابوالفضل خوبه؟» و نمی‌دانستم این انفجار تنها رمز شروع عملیات بوده و تکفیری‌ها به کوچه‌های حمله کرده‌اند که پشت تلفن به نفس‌نفس افتاد : «الان ما از اومدیم بیرون، ۲۰۰ متری حرم یه ماشین منفجر شده، تکفیری‌ها به درمانگاه و بیمارستان زینبیه حمله کردن!» ترس تنهایی ما نفسش را گرفته بود و انگار می‌ترسید دیگر دستش به من نرسد که التماسم می‌کرد : «زینب جان! هر کسی در زد، در رو باز نکنید! یا من یا ابوالفضل الان میایم خونه!» ضربان صدایش جام را در جانم پیمانه کرد و دلم می‌خواست هر چه زودتر به خانه برگردد که من دیگر تحمل ترس و تنهایی رو نداشتم. کنار مادرش روی مبل کز کرده بودم، نمی‌خواستم به او حرفی بزنم و می‌شنیدم رگبار گلوله هر لحظه به خانه نزدیک‌تر می‌شود که شالم را به سرم پیچیدم و برای او بهانه آوردم : «شاید الان مصطفی بیاد بخوایم بریم !» و به همین بهانه روسری بلندش را برایش آوردم تا اگر تکفیری‌ها وارد خانه شدند کامل باشد که دلم نمی‌خواست حتی سر بریده‌ام بی‌حجاب به دست‌شان بیفتد! دیگر نه فقط قلبم که تمام بدنم از ترس می‌تپید و از همین راه دور تپش قلب مصطفی و ابوالفضل را حس می‌کردم که کسی با لگد به در خانه زد و دنیا را برایم به آخر رساند. فریادشان را از پشت در می‌شنیدم که می‌کردند در را باز کنیم، بدنم رعشه گرفته و راهی برای فرار نبود که زیر لب اشهدم را خواندم. دست پیرزن را گرفتم و می‌کشیدم بلکه در اتاقی پنهان شویم و نانجیب امان نمی‌داد که دیگر نه با لگد بلکه در فلزی خانه را به گلوله بست و قفل را از جا کَند. ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃 باز آینه و آب و سینیِ چای و نبات باز پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات 🌷مزار مطهر و در قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
💖🌱 آرزویم را شهادت می نویسم تا نکند یک وقت، آرزوهایی دراز مرا از آن سعادت ابدی، حتی در آرزو کردن جدا کند . . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
میلاد با سعادت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) مبارکباد🎉 شبتون حسینی❤️☕️🍪 التماس دعای فراوان🦋🌱
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
‌❤️🌱 گَر شود فانی دو عالم، عشقبازان را چه غم جلوه‌ی معشوق و سوزِ عشق بادا پایدار...! ✍زمانی‌ یزدی @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹