eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
211 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
التماس دعا🌷🍃 شبتون مهدوے🍹🍏 اَللهُمَ لَیِّن قَلبے لِوَلےِّ اَمْرک🦋🌱
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
❤️🍃 زیباترین سلام، سلام علی الحسین ذکر علی الدوام، سلام علی الحسین هنگام احتضار، میایی و می شود این آخرین کلام، سلام علی الحسین @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌱 ازش پرسیدن چرا همیشه دست به سینه‌ای؟ گفت نوکر امام حسین (ع) باید همیشه دست به سینه باشه برادرش میگفت عباس زیاد به تزکیه نفس می‌پرداخت مثلا از یک ماه ۲۰ روزش را روزه بود، او از خدا خواسته بود اگر لیاقت شهادت هم نداشت مـرگش را در روضه‌های امام حسین (ع) قرار دهد. 🌷 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🌴💔شهید مدافع حرم آقا نوید صفری در تاریخ 16 تیر ماه سال 1365 دراستان تهران دیده به جهان گشود. 🌴💖آقا نوید از نسل سوم از فرزندان حضرت روح الله (ره) بود که برای دفاع از حرم حضرت زینب راهی سفر عشق سوریه شدند و به مقام شهادت نائل شدند . 🌴💚آقا نوید متاهل و تازه داماد بودند و خطبه عقد شهید نوید صفری توسط رهبر معظم انقلاب (به صورت تلفنی) خوانده شد. 🌴💖از صفات بارز اخلاقی شهید احترام بسیار زیاد به پدر و مادر ، مودب و با حیا ، بسیار دلسوز ، اهل فکر و صبور، شوخ طبع، بسیار کار راه انداز و توانمند بودند. 🌴💙شهید نوید صفری که برای انجام ماموریت سه ماهه به سوریه اعزام شده بودند پس از پایان ماموریت به درخواست خود شهید و با اجازه فرماندهان به دیرالزور البوکمال اعزام شدند. 🌴💓شهید نوید صفری طی نبرد با تروریست های داعش در شهر البوکمال زخمی و به اسارت تروریست ها در آمد. 🌴❤️طی مدتی خبری از وی نبود تا اینکه با آزادی کامل شهر البوکمال از لوث تروریست های تکفیری در تاریخ 5 آذر ماه 1396 پیکر مطهر او شناسایی و مشخص شد که همچون سالار و سرور شهیدان ، مظلومانه به شهادت رسیده و سر از پیکرش جدا شده است. 🌴💗شهید نوید صفری علایق خاصی به شهید محمد حسن (رسول) خلیلی ، شهید سعید علیزاده و شهید علی خلیلی داشتند. 🌴❤️از علایق شهید می توان به هیئت و روضه های هفتگی، زیارت شهداء، کارهای فرهنگی، سر زدن به خانواده شهداء و …. اشاره کرد. 🌴💚شهید آقا نوید صفری بسیار اهل زیارت بودند و تا جایی که شرایط اجازه می داد به سفر مشهد ، کربلا ، قم و….. می رفتند و شرایط سفر اطرافیان و نیازمندان را برای رفتن به زیارت فراهم می کردند. 🌴💔یک جمله ناب از شهید: (مطیع خدا باش تا خدا مطیعت باشه) 🌴💖وصیت نامه شهید: زیارت عالی و پرفیض زیارت عاشورا را بخوانید از طرف من و به ارباب ابراز ارادت کنید. آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که فقط روزی یک مرتبه نصیبم نشد. 🌴💙 و بدانید هرکه چهل روز عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم. حتی یک عاشورا هم قیامت می کند با روضه ارباب از زبان مادر و خواهرش. 🌴💓محمد نجفی از دوستان شهید در مورد آشنایی‌اش با شهید صفری می‌گوید: از بچگی با هم در یک محل بزرگ شدیم. در یک مدرسه درس خواندیم. دو سال من از او بزرگتر بودم. 🌴❤️ از دوستان پای کار مسجد بود. این اواخر هم چند سالی بود که جزء بچه‌های پاسدار شده بود. سال 94 وارد جبهه‌های سوریه شد. شهدا همه گلچین می‌شوند و نوید هم مثل بقیه شهدا از همان اول روحیه شهادت طلبی داشت. 🌴💗 یک الگو برای بچه‌های بسیج پایگاه شهید شیرین بیان بود. در کارهای خیر پیشقدم بود و تلاش می‌کرد برای بچه‌هایی که دنبال کار بودند کاری دست و پا کند. 🌴❤️او ادامه می‌دهد: اکثر مواقع اصلا صحبت نمی‌کرد. به خصوص در مورد کارهایش در سوریه سکوت خاصی داشت. یک بار یادم هست دیدم داخل مسجد نشسته است. چند وقت قبلش خوابی در موردش دیده بودم. از او پرسیدم: «کی رسیدی؟» گفت: «یک هفته ای است از سوریه آمده‌ام.» گفتم: «خواب دیدم مجروح شده‌ای؟» گفت: «چطور؟» گفتم: «خواب دیدم ران پای راستت مجروح شده است.» 🌴💚 توجهش جلب شد و گفت: «خوابت را از ابتدا برایم بگو.» می‌خواست بداند آخر خوابم شهید شده است یا نه. گفت: «من لایق شهادت نیستم.» گفت:«دقیقا از همین ناحیه ران پای راست به من ترکش اصابت کرد و مجروح شدم.» 🕊 @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🕊 🕊 🕊 بسوزان هر طریقی می پسندی که آتش از تو و خاکستر از من بکش چون صید و در خونم بغلطان تماشا کردن از تو پرپر از من 🌷 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_سوم #قسمت_نود_و_نهم در برابر موج خروشان #خشمش، سکوت کردم تا خودش با #لحن
💠 | شاید از حرفی که زدم به قدری شد که فقط خندید و باز هم چیزی نگفت تا من با ادامه دهم: "اگه تو این کارو بکنی، همه چی حل میشه! تو دوباره اینجا، بابا هم همه چی رو فراموش میکنه و مثل قبل دوباره با هم میکنیم. منم خونوادهام رو از دست نمیدم." به قدری ساکت بود که کردم برای یکبار هم که شده، میخواهد به این فکر کند که با شور و شوقی که در انتهای صدایم پیدا بود، دادم: "بهت قول میدم که با این کار خدا هم ازت میشه! چون هم یه کاری کردی که زندگی ات شه، هم مذهب اکثریت مسلمونا رو قبول کردی!" که بلاخره سکوتش را کنار زد و رنجیده پرسید: "یعنی تنها راهی که تو رو خوشحال میکنه، همینه؟" و من پاسخ دادم: "به خدا این بهترین راهه!" لحظه ای شد و دوباره با صدایی گرفته پرسید: "اصلاً هم برات نیس که داری از من چی ؟" از لحن سرد و سنگین دلم گرفت و با دلخوری کردم: "همین؟!!! انقدر میگی حاضری به خاطر من هر کاری بکنی، ؟!!! اگه حاضری هر کاری بکنی که من راحت باشم، پس چرا حالا ناراحت شدی؟ پس چرا حالا که ازت یه چیزی میخوام، بر میخوره؟" به آرامی و با آرامشی عاشقانه آغاز کرد: "الهه جان! برم! من هنوزم سرِ حرفم هستم! هر کاری بکنم که تو راحت باشی! ولی تو از من یه چیزی میخوای که دست خودم نیس! تو میخوای که من قلبم رو از سینه ام درآرم و به جاش یه دیگه تو سینه ام بذارم! به نظرت این کار عملیه؟!" از تشبیه پُر شور و که برای دلبستگی اش به مذهب به کار بُرد، زبانم بند آمد و نتوانستم برایش پاسخی کنم که خودش با صداقتی شیرین اعتراف کرد: "الهه جان! عقیده هرکسی براش عزیزه! تو هم برای من خیلی ! از همه دنیا عزیزتری! پس تو رو من رو سرِ این دو راهی نذار که بین تو و عقیده ام یکی رو کنم! چون نمیتونم انتخاب کنم..." و من دقیقاً میخواستم به همین دو راهی برسم که با جوابی کلامش را قطع کردم: "پس من چی؟ من که باید بین تو و خونواده ام یکی رو کنم، سرِ دو نیستم؟ اگه بخوام با تو بیام، باید تا آخر عمر خونواده ام رو بزنم و اگه قرار باشه تو این خونه و پیش خونواده ام بمونم، باید از تو جدا شم!" ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ آن دم که دلت قفل ببندد به ضریحش شیرین تر از آن لحظه دمی نیست در اینجا 🌷به یاد محب و محبوب (ع)، @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
التماس دعا دارم🌹🌱 شبتون امام رضایے🍧✨
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
❤️🍃 سینه ام سرشار درد و کربلایت مرهم است کاش درمانم دهی و کرببلا خاکم کنی @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🔹از همان روزهای ابتدایی که جنگ سوریه شروع شد، او برای دفاع از حرم اهل بیت(علیهم‌السلام) راهی شد. 🔥وقتی آتش جنگ در سوریه بالا گرفت و نیروهایی برای مقابله با تروریست‌ها به آنجا اعزام شدند، مدت مرخصی‌هایی را که به تهران می‌آمد، کوتاه کرد و بیشتر در منطقه ماند. 🔺حتی چند سال به ایران بازنگشت و من هم آخرین بار وقتی برای برگرداندن وسایل همسر شهیدم به سوریه رفتم، برادرم را آنجا دیدم. همه این‌ها به دلیل مسئولیت سنگینش در منطقه بود. @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊