eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
211 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
این نمکدان حسیـ❣ـن(ع) جنس عجیـ✨ـبی دارد هرچه قدر 😓ـمی شکنیم باز نمکـ🌱 می ریزد... . . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
2.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 بخشی از صحبت‌های شهید سلیمانی با فرمانده قرارگاه حضرت زينب(س) ویدئویی دیده نشده از دیدار ⁩ و سردار رحیم نوعی اقدم @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
👨‍🔧 فرد موفق همیشه برنامه دارد فرد ناموفق همیشه بهانه دارد فرد موفق همیشه با صبر مشکلات را حل می‌کند فرد ناموفق همیشه با خشم مشکلات را زیاد می‌کند! @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
✨🌱 با آنکه حقوق داداش هیچ‌وقت زیاد نبود و خودش در رفاه زندگی نمی‌کرد، یک قسمت از حقوقش را به کسانی می‌داد که بنیه مالی خوبی نداشتند. وقتی می‌گفتم برادر خودت که بی‌نیاز و مرفه نیستی، چرا این‌قدر به دیگران می‌بخشی؟ جواب می‌داد عیبی ندارد، انفاق به مال کم برکت می‌دهد. (آقامحمود) دفاع پرسdefapress.ir📲 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_پنجاه_و_یکم عبدالله هم میدانست پدر با #هویت انسانی و #اسلامی
💠 | دیدم نه از جای بخیه های متعددی که روی دست و نقش بسته بود که از زخم زبانهای ، همه وجودش آتش گرفت که نفس بلندی کشید و در سکوتی سر به زیر انداخت. دیگر دلم نمیخواست به صورت عبدالله نگاه کنم که هر چقدر ناراحت بود و هر چقدر دلش برای من ، حق نداشت اینطور مجیدم را بیازارد و دیگر تیر خلاصش را زده بود که به سمت در رفت و بی آنکه حرفی بزند، از اتاق بیرون رفت تا من و باز در تنهایی و تاریکی این زندان تنگ و دلگیر فرو رویم. دیگر جز نغمه نفسهای مجید چیزی نمیشنیدم که عاشقانه صدایش کردم: "مجید..." و او هم برایم تمام گذاشت که نگاهم کرد و عاشقانه تر از من، جواب داد: "جانم؟" در تاریکی تنگ اتاق که دیگر نور چندانی هم به داخل نمی آمد، نگاهش میدرخشید و به گمانم چشمانش از بارش اشکهایش اینچنین برق افتاده بود که عاشقانه دادم: "مجید من از این زندگی راضی ام! نمیگم خوشحالم، نه نیستم، ولی راضی ام! همین که تو کنارمی، من راضی ام!" و با همه مذاقش که از جام زهر زخم زبانهای عبدالله سرریز شده بود، لبخندی نشانم داد و با چه لحن غریبانه ای زمزمه کرد: "میدونم الهه جان! ولی... ولی من نیستم! از اینکه این همه دادم، از اینکه زندگی ات رو از بین بردم، از اینکه همه چیزت رو به خاطر من از دست دادی..." در برابر جراحت جانش زبانم بند آمد و نمیدانستم به چه آرامَش کنم که بدن درهم شکسته اش را از روی بلند کرد. بند آتل را از روی تخت برداشت و چند لحظه ای طول کشید تا توانست با دست دوباره اتصال را به گردنش آویزان کند. با قامتی خمیده و قدمهایی که به خاطر جراحت پهلویش میلنگید، به سمت در رفت. در اتاق را باز کرد و همین که نور پنجره های راهرو به داخل اتاق افتاد، به سمتم چرخید و با لحنی مهربان صدایم کرد: "الهه جان! من میرم برا یه چیزی بگیرم، زود بر میگردم." و دیگر منتظر من نشد که از اتاق بیرون رفت و در را پشت سرش بست. در سکوت مسافرخانه، صدای قدمهای خسته اش را میشنیدم که به کُندی روی راهرو کشیده می شد و دل مرا هم با خودش میبُرد تا در افق قلبم شد. ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
❤️🍃 : برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پرافتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید، اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه‌ای عزیز را جان خود بدانید، حرمت او را مقدسات بدانید. ~♡~♡~♡~♡~♡~♡~♡~ من تماشای تو میکردم و غافل بودم کز تماشای تو خلقی به تماشای منند... ❤️ @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
🍃🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین
. زِ تمـام بودنی‌ها تو بیـ🍃ـا از آن من باش که به غیـر با تـ❤️ـو بودن دلم آرزو✨ ندارد .. . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
10.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان این شهید با بقیه فرق می کنه! باور نمی کنی ببین! @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📹 بخشی از صحبت‌های شهید سلیمانی با فرمانده قرارگاه حضرت زينب(س) ویدئویی دیده نشده از دیدار #شهید_حا
این فیلم رو خودم خیلی دوست دارم. آقای نوعی اقدم طوری برخورد می کنه که انگار داره رویای صادقه می بینه و با یک شهید دیدار داره... نحوه نگاه، ذوق و شوق وصف نکردنی آقای اقدم... نحوه ی صحبتشون و عشقی که کاملا مشخص و عیان هست در چهره ی سردار اقدم؛ آدم رو فقط یاد دیدارهای با شهدا در رویاهامون میندازه... کاش این دیدارها نصیب ما هم می شد.