eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
211 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
26.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 سکوت کوه‌های چهل چشمه کردستان پس از ۳۷ سال شکسته شد 🎥 تفحص اولین بانوی شهیده مفقودالاثر 🌷 پیکر مطهر بانوی توسط گروه‌های تفحص شهدا تفحص شد 💠 سردار باقرزاده روز گذشته‌ با حضور در منزل دختر این شهیده خبر تفحص این شهید را به تنها بازمانده این خانواده داد @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
. دستها وقتے به آسمان مے رسند ڪه دلت طعم خاڪے شدن را چشیده باشد... حتما نویدجان در غربت شهادتت آقا امام حسین(ع) در کنارت بوده؛ چه سعادتی... برای ما هم دعا کن... برای رسیدن، برای خاکی شدن، برای شهیدانه زیستنمان و در آخر شهادت... 🕊سالروز شهادتت گرامی باد @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
🍃روزی خیاط در حرم شاه عبد العظیم در عالم مکاشفه از حضرت عبدالعظیم حسنی می پرسند: آقاجان، چطور شما به این مقام رسیدید؟ فرمودند: «از احسان به خلق، به زحمت روزی در آوردم و آنها را احسان کردم.» 🌷 @shahid_hajasghar_pashapoor 🕊🌹
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
💠 #جان_شیعه_اهل_سنت| #فصل_چهارم #قسمت_پنجاه_و_نهم من دیگه اصلاً #حواسم به خودم نبود. اصلاً نمیدونم
💠 | راننده، اتومبیل را کرد و رو به مجید گفت: "بفرما داداش! رسیدیم!" و تازه من و مجید به خودمان آمدیم که تا کسی مقابل یک درِ سفید بزرگ متوقف شده و به سر رسیده بود. مجید را حساب کرد و از تاکسی پیاده شدیم. شماره خانه نشان میداد که این درِ سفید بزرگ و چهار لنگه، همان باب فرجی است که به رویمان گشوده است. خانه ای بزرگ و قدیمی، در یک محله بندر که در انتهای یک کوچه پهن و کوتاه، انتظارمان را میکشید. طول دیوارهای و در بزرگ سفیدش روی هم بیش از متر بود و در تمام این طول بلند، لب در و دیوارها از شاخه های درختان بندری پوشیده شده و شاخه های چند نخل تزئینی از آن سوی دیوار سرک میکشید. یک چراغ بزرگ بر سر درِ خانه شده و همین نورافشانی، زیباییِ ورودی خانه را میکرد تا من و مجید برای چند لحظه فقط محو این منظره رؤیایی شویم. از شدت کمردرد دست به گرفته و قدمی عقبتر از ایستاده بودم. مجید ساک را کنار دیوار روی گذاشت، با همان دستش زنگ زد و انگار منتظر آمدن ما، در حیاط ایستاده بود که بلافاصله در را باز کرد. قد بلند و درشت اندامی که عمامه سیاهش، نشانی از بودنش بود و به حرمت امام کاظم (ع) عبا و پیراهن مشکی به تن داشت. با رویی با مجید سلام و احوالپرسی کرد و همانطور که را پایین انداخته بود تا مستقیم نگاهم نکند، به من هم آمد گفت و با نهایت مهربانی کرد تا داخل شویم. خم شد تا ساک را از روی بردارد، ولی میدید برداشتن همین ساک کوچک هم برای مشکل است که خودش پیشدستی کرد، را از روی زمین برداشت و بیتوجه به اصرارهای مجید، با گفتن "یا الله!" وارد حیاط شد و اهالی خانه را از آمدن باخبر کرد. با احساس از خجالت و غریبی، پشت سرِ قدم به حیاط گذاشتم که پیش چشمان ، بهشتی رؤیایی جان گرفت. حیاط زیبا و بزرگی که باغچه در میانش به ناز نشسته و دور تا دورش، تزئینی و کوتاهی صف کشیده بودند و با رقص شاخه هایشان برایم دست تکان میدادند. ✍️نویسنده: @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
. منم که سـ✨ـر سپرده‌ام به عشـ💕ـق تو به نــام تو چه بهره‌ـ😌ـها که برده‌ام ز بخشـ🌱ـش و مـ🌱ـرام تو... جان حسیـ❤️ـن‌، جانان حسیـ🍃ـن‌، عالم سنه قربان حسیـ❤️ـن... سید فرید احمدی🖌 عکس از: حسین خلیفه📸 . . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
. تو آسمانی بودی فقط برای اینکه زمین لحظه ای داشتنت را تجربه کند آمدی! حالا زمین ماندہ😔 با حسرت دوبارہ داشتنت... اصغرجان!💔 . . . 🌿 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊
~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~ توکل به خدا، توسل به اهل‌بیت، توجه به دو لبِ سیّدعلی؛ والسلام.... هیچ خبری دیگه تو عالَم نیست! ✨در محضر خوبان 📝 @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊 ~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~♢~
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
. 🍃گره‌گشای دردهاست گره‌های ضریح حسین (ع)🍃 خاک ایـ💫ـوانت دوای درد چشمـ😔ـانِ من است روضه هایت ابرِ پُر بـ☔️ـاران ما جانم حسیـ❤️ـن پنجره های ضـ✨ـریحِ تو ز دردم آشناست صحن پاکت روضـ🍃ـه ی رضـ✨ـوانِ ما جـ❤️ـانم حسین... هستی محرابی🖌 عکس از: قاسم العمیدی📸 . . . @shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊