eitaa logo
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
210 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
حاج اصغر : ت ۱۳۵۸.۰۶.۳۱، ش ۱۳۹۸.۱۱.۱۳ - حلب رجعت پیکر حاج اصغر به تهران: ۱۳۹۸.۱۲.۰۴ حاج محمد (همسر خواهر حاج اصغر) : ت ۱۳۵۶.۰۶.۱۵، ش ۱۳۹۵.۰۶.۳۱، مسمومیت بر اثر زهر دشمنان 🕊ساکن قطعه ۴۰ بهشت زهرا (س) تهران ناشناس پیام بده👇🌹 ✉️daigo.ir/secret/6145971794
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
معنای ادخال سرور اين نيست كه انسان بنشيند طنز بگويد كسي را بخنداند، ادخال سرور اين است كه مشكل او را مشکل بیکاری را... حل كند. «إِدخَال السُّرُور فِي قَلبِ المُؤمِن» در محضر بزرگان| آیت الله جوادی آملی @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
📖 #سه_دقیقه_در_قیامت #پایان_جراحی #فصل_سوم #قسمت_دوم يكباره يادم آمد. حدود 25 سال پيش... شب قبل از
📖 خيلي زود فهميدم منظور ايشان، مرگ من و انتقال به آن جهان است. از وضعيت به وجود آمده و راحت شدن از درد و بيماري خوشحال بودم. فهميدم كه شرايط خيلي بهتر شده، اما گفتم: نه! مكثي كردم و به پسر عمه ام اشاره كردم. بعد گفتم: من آرزوي شهادت دارم. من سالها به دنبال جهاد و شهادت بودم، حالا اينجا و با اين وضع بروم؟! اما انگار اصرارهاي من بي فايده بود. بايد مي رفتم. همان لحظه دو جوان ديگر ظاهر شدند و در چپ و راست من قرار گرفتند و گفتند: برويم؟ بي اختيار همراه با آنها حركت كردم. لحظه اي بعد، خود را همراه با اين دو نفر در يك بيابان ديدم! اين را هم بگويم كه زمان، اصلاً مانند اينجا نبود. من در يك لحظه صدها موضوع را مي فهميدم و صدها نفر را مي ديدم! آن زمان كاملاً متوجه بودم كه مرگ به سراغم آمده. اما احساس خيلي خوبي داشتم. از آن درد شديد چشم راحت شده بودم. پسر عمه و عمويم در كنارم حضور داشتند و شرايط خيلي عالي بود. من شنيده بودم كه دو ملك از سوي خداوند هميشه با ما هستند، حالا داشتم اين دو ملك را مي ديدم. چقدر چهره آنها زيبا و دوست داشتني بود. دوست داشتم هميشه با آنها باشم. ما با هم در وسط يك بيابان كويري و خشك و بي آب و علف حركت مي كرديم. كمي جلوتر چيزي را ديدم! روبروي ما يك ميز قرار داشت كه يك نفر پشت آن نشسته بود. آهسته آهسته به ميز نزديك شديم! به اطراف نگاه كردم. سمت چپ من در دور دستها، چيزي شبيه سراب ديده مي شد. اما آنچه مي ديدم سراب نبود، شعله هاي آتش بود! حرارتش را از راه دور حس مي كردم. به سمت راست خيره شدم. در دور دستها يك باغ بزرگ و زيبا، يا چيزي شبيه جنگل هاي شمال ايران پيدا بود. نسيم خنكي از آن سو احساس مي كردم. به شخص پشت ميز سلام كردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم. مي خواستم ببينم چه كار دارد. اين دو جوان كه در كنار من بودند، هيچ عكس العملي نشان ندادند. حالا من بودم و همان دو جوان كه در كنارم قرار داشتند. جوان پشت ميز يك كتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد! ادامه دارد... @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
🌸🍃 خیلی با قرآن مانوس بود. گاهی بعد از نماز با خودش خلوت می کرد و با صدای بلند قرآن تلاوت می کرد. کتاب هایی درباره تجوید تهیه کرده بود و تمرین می کرد. خیلی ها دوست داشتند برایشان استخاره بگیرد. استخاره هایش عجیب بود. می گفت لطف خدا و قرآن است. من فقط قرآن را باز می کنم. 🍃 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
صبح خواب جالبی دیدم خواب دیدم مثل همه کسانی که منو می شناسند و مطلبی در مورد شهدا برای من میفرستند، این بار حاج قاسم برای من مطلب فرستاده بود. مطلبش تا اونجایی که یادم هست مربوط به جبهه مقاومت یا سیاست بود که عکس داشت متن هم داشت. همه یه عکس پروفایل دارند ایشون انگار خودشون بودن یا نمای جدی ازشون... نمیدونم. اما به همون اسم دور تا دور یک دیواره نیم دایره کاهگلی یا خِشتی بود و از یک قسمت تقریبا پنجره ای، حاج قاسم پیام میداد. در لحظه اول اصلا متوجه نشدم خب خودشونه، گفتم خب ایشونم مثل یه شخص عادی پیام دادند. تا اینکه شخصی گفت فلانی حاج قاسم پیام داد اون مورد منم بگو. من تازه اونجا به خودم اومدم فهمیدم حاج قاسم داره پیام میده!!! و متوجه نبودم. انگار بِایستی لحظه ای ماتت ببره. شاید دیر متوجه شدم و حیف شد...😓 مثل شخصی که بلاتشبیه با امام زمان داشته حرف میزده اما نمی دونسته، تا هم متوجه میشه میاد می بینه نیست... گفتم که فراق را نبینم دیدم آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
🕊🌺🍃 ✨فراز هشتم✨ 💎سَتَّارُ الْعُيُوبِ ، غَفَّارُ الذُّنُوبِ ، عَلَّامُ الْغُيُوبِ ، تَسْتُرُ الذَّنْبَ بِكَرَمِكَ ، وَتُؤَخِّرُ الْعُقُوبَةَ بِحِلْمِكَ ، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَىٰ حِلْمِكَ بَعْدَ عِلْمِكَ ، وَعَلَىٰ عَفْوِكَ بَعْدَ قُدْرَتِكَ ، وَيَحْمِلُنِى وَيُجَرِّئُنِى عَلَىٰ مَعْصِيَتِكَ حِلْمُكَ عَنِّى ، وَيَدْعُونِى إِلىٰ قِلَّةِ الْحَياءِ سَِتْرُكَ عَلَىَّ ، وَيُسْرِعُنِى إِلَى التَّوَثُّبِ عَلَىٰ مَحارِمِكَ مَعْرِفَتِى بِسَعَةِ رَحْمَتِكَ وَعَظِيمِ عَفْوِكَ ، يَا حَلِيمُ يَا كَرِيمُ ، يَا حَىُّ يَا قَيُّومُ ، يَا غافِرَ الذَّنْبِ ، يَا قابِلَ التَّوْبِ ❤️پوشنده عیب‌ها، آمرزنده گناهان، دانای نهان‌ها، گناه را با کرمت می‌پوشانی و کیفر را با بردباری‌ات به تأخیر می‌افکنی، سپاس تو را سزاست بر بردباری‌ات پس از آنکه دانستی و بر گذشتت پس از آنکه توانستی، بردباری‌ات مرا به‌جانب گناه می‌کشد و بر نافرمانی‌ات جرأت می‌دهد، پرده‌پوشی‌ات بر من، مرا به کم‌حیایی می‌خواند و شناختم از رحمت گسترده و بزرگی عفوت، به من در تاختن بر محرّماتت سرعت می‌دهد! ای شکیبا، ای گرامی، ای زنده، ای به خود پاینده، ای آمرزگار، ای توبه پذیر 💖يَا عَظِيمَ الْمَنِّ ، يَا قَدِيمَ الْإِحْسانِ ، أَيْنَ سَِتْرُكَ الْجَمِيلُ ؟ أَيْنَ عَفْوُكَ الْجَلِيلُ ؟ أَيْنَ فَرَجُكَ الْقَرِيبُ ؟ أَيْنَ غِياثُكَ السَّرِيعُ ؟ أَيْنَ رَحْمَتُكَ الْواسِعَةُ ؟ أَيْنَ عَطاياكَ الْفاضِلَةُ؟ أَيْنَ مَواهِبُكَ الْهَنِيئَةُ ؟ أَيْنَ صَنائِعُكَ السَّنِيَّةُ ؟ أَيْنَ فَضْلُكَ الْعَظِيمُ ؟ أَيْنَ مَنُّكَ الْجَسِيمُ؟ أَيْنَ إِحْسانُكَ الْقَدِيمُ ؟ أَيْنَ كَرَمُكَ يَا كَرِيمُ ؟ بِهِ وَبِمُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ فَاسْتَنْقِذْنِى ، وَبِرَحْمَتِكَ فَخَلِّصْنِى 🌟ای بزرگ نعمت، ای دیرینه احسان، پرده‌پوشی زیبایت کجاست، گذشت بزرگت کجاست، گشایش نزدیکت کجاست، فریادرسی زودت کجاست، رحمت گسترده‌ات کجاست، عطاهای برترت کجاست، موهبت‌های گوارایت کجاست، جایزه‌های شایانت کجاست، فضل بزرگت کجاست، عطای عظیمت کجاست، احسان دیرینه‌ات کجاست، کرمت کجاست، ای کریم، به‌حق کرمت و «به محمّد و خاندان محمّد» مرا رهایی بخش و به رحمتت مرا خلاص کن. 🌿| @shahid_hajasghar_pashapoor 🌺🍃🕊🍃🌺🍃🕊🍃🌺
آرامشی داشتند از جنسِ خُـدا و یقین دارم این آرامش را از مناجات های شبانه بہ غنیمت برده بودند الهی بحق شهدا بچشان به روح خستہ از گناه ما لذت مناجات با خودت را... 🌙 ✉️ @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
بســ🌺ــم رب الشـ🕊ـهدا و الصدیـ🍃ـقین
❤️🍃 اللّهُمَ اَلرزُقنـٰا فِی اَلْدُنْیٰا زیٰارَۃ اَلْحُسَیْن وَ شِفٰاعَة اَلْحُسَیْن یَوم الْوُرُود 🌱 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا