قسمتی از مداحی امروز ما رو این جوان اجرا داشتند.
خیلی شبیه طلبه شهید آرمان علی وردی بودند.
حالا اینکه یک شباهت هست، اما میخوام بگم درسته ما آرمان ها دادیم ولی هنوز آرمان هایی داریم که برای ارزش های انقلاب و برای اسلام سینه سپر کرده اند.
خدا به همشون عزت دهد.
ظهر تاسوعا ۱۴۰۳مداحی حاج ابوذر بیوکافی.mp3
زمان:
حجم:
14.24M
با یکی از دوستان حرف زدیم می گفت : اصغر عاشق ائمه بود اما شب سوم و نهم رو خیلی دوست داشت و روی روضه های حضرت رقیه (س) خیلی حساس بود.
-----------------------
وقتی حاج اصغر به شهادت رسیدند، دشمن خبردار شد که یکی از فرماندهان رو زدن خودشون به پیکر حاجی رساندند و پیکر رو بردن و دست و سر حاج اصغر رو...
یاابوالفضل....😭💔
بی دست کربلا دست ما رو بگیر.....
#تاسوعا
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
شهیدان حاج اصغر پاشاپور و حاج محمد پورهنگ
#بدون_تو_هرگز #خون_و_ناموس #قسمت_چهلم آتیش برگشت سنگین تر بود، فقط معجزه مستقیم خدا ما رو تا بیمارس
#بدون_تو_هرگز
#که_عشق_آسان_نمود_اول
#قسمت_چهل_و_یکم
نه دلی برای برگشتن داشتم نه قدرتی. همون جا توی منطقه موندم. ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن.
- سریع برگردید موقعیت خاصی پیش اومده. رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پرواز انتقال مجروحین برگشتم تهران. دل توی دلم نبود. نغمه و اسماعیل بیرون فرودگاه با چهره های داغون و پریشان منتظرم بودن. انگار یکی خاک غم و درد روی صورت شون پاشیده بود.
سکوت مطلق توی ماشین حاکم بود دست های اسماعیل می لرزید. لب ها و چشم های نغمه. هر چیدصبر کردم، احدی چیزی نمی گفت.
- به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟
- نه زن داداش.
صداش لرزید.
-امانته.
با شنیدن "زن داداش" نفسم بند اومد و چشم هام گر گرفت. بغضم رو به زحمت کنترل کردم.
- چی شده؟ این خبر فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم؟
صورت اسماعیل شروع کرد به پریدن. زیرچشمی به نغمه نگاه می کرد. چشم هاش پر از التماس بود. فهمیدم هر خبری شده.
اسماعیل دیگه قدرت حرف زدن نداره. دوباره سکوت، ماشین رو پر کرد.
- حال زینب اصلا خوب نیست.
بغض نغمه شکست....😞
- خبر شهادت علی آقا رو که شنید تب کرد. به خدا نمی خواستیم بهش بگیم گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم. باور کن نمی دونیم چطوری فهمید.
جملات آخرش توی سرم می پیچید. نفسم آتیش گرفته بود و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد. چشم دوختم به اسماعیل. گریه امان حرف زدن به نغمه نمی داد.
- یعنی چقدر حالش بده؟
بغض اسماعیل هم شکست …
- تبش از ۴۰ پایین تر نمیاد. سه روزه بیمارستانه.
صداش بریده بریده شد.
- ازش قطع امید کردن، گفتن با این وضع....
دنیا روی سرم خراب شد. اول علی حالا هم زینبم…
ادامه دارد...
---------------------------
✍زندگی شهید #دفاع_مقدس #طلبه_شهید_سیدعلی_حسینی
به قلم سید طاها ایمانی (اسم مستعار - شهید مدافع حرم)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
1.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 آشپزی شهید پورهنگ در روز #تاسوعا
حاج محمد بسیاری از اوقات عبا و عمامه نمیگذاشت که بتواند در هر جایی راحتتر خدمت کند. حاجی خوب آشپزی میکرد. وقتی میشنید هیئتی آشپز ندارد، میگفت : من غذای هیئت را میپزم.
میگفتیم : حاجی شما روحانی هستی، نباید پای دیگ بایستی.
میگفت : در مجلس عزای سیدالشهدا (ع) هر خدمتی افتخار است.
بعد لباسش را درمیآورد و با خنده میگفت : عمامه و عبا را هم درمی آورم که دیگران ناراحت نباشند.
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
#روایت_پدر_معزز_حاج_اصغر (پدرخانم حاج محمد)
@shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊
آسمان شب دهم #محرم
اذان مغرب
هیئت عاشورائیان - حسینیه شهدای بسیج
شب عاشورا....
شب ارباب بی کفن....🏴💔