#خاطره
#مهمان_نواز_بامرام
#قسمت_هفتم
در ادامه گفتن:
_ شما مهمون ویژه ی پسرم عباس هستین
بعد از مراسم دعای عرفه حتما به منزل ما بیاین
عباس آقا مهمون داری رو خیلی خوب بلد بود
گرچه من این سری یه جورایی مهمون ناخونده و دقیقه نودی بودم
با این تلفن حس قشنگی بهم داد که
دعای عرفه رو واسم خیلی زیبا کرد
دعای عرفه که تموم شد با جمع کردن تعدادی از فرش ها مزار عباس مشخص شد،ولی بازم انقد شلوغ بود نشد کنارش بشینم و درددل کنم
صبر کردم تا نماز مغرب
نماز رو که خوندیم دیگه صحن امامزاده خیلی خلوت شده بود رفتم کنار مزار شهید نشستم تا درددل کنم ...
کسی که تا اینجا مرام و معرفت رو در حق ما تموم کرده بود
دیگه کم کم از عباس خداحافظی کردم
تا برم به منزل پدری شهید
سوار تاکسی شدیم و چند لحظه ای چشامو بستم تا اینکه رسیدیم
دل تو دلم نبود برای اینکه قرار بود پا به خونه ای بزارم که رنگ و بوی شهدایی داشت و کلی چیز از شهید در این خونه به یادگار مونده بود.
خیلی زیبا بود، کوچه ای که
به نام شهید دانشگر نام گذاری شده بود .
تا وسطای کوچه رفتیم و با آقای دانشگر تماس گرفتم ایشون هم اومدن بیرون
با خیلی تعارف و احترام
منو به خانه ای دعوت کردن که عباس آقا داخلش پروبال گرفت و پرواز کرد به سوی آسمان
#ادامه_دارد...
#قرارگاه_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
⌈.🌱.@shahid_hamid_siahkaly ⌋