#خودشناسی
#قسمت_سوم
در سوال من کیستم ⁉️
اومدیم گفتیم که ممکنه ما فقط پا 👞و دست🖐 و سر و گردن👩👦 نباشیم و یک حقیقتی دیگه داشته باشیم ⁉️
خب حالا میخوایم دلیل بیاریم که واقعا ما یک حقیقتی فراتر از تصورمون هستیم⁉️
به این مثال نگاه کنید 👀
مثلا ما هرروز یک بار یا بیشتر می خوابیم😴 و خواب میبینیم و در خواب بدن اصلی ما نیست ( در واقع بدن ما در بستر رختخواب 🛏هست پس ما واقعا یک حقیقتی دیگر هستیم )
و بدنی غیر از آن و گاه با شکل و رنگ و قدی دیگر داریم اما باز هم من حقیقی ما موجود است و در آنجا با من به آن بدن عالم خواب 😴اشاره می کنیم گویی منِ ما چیزی است غیر از این بدن و آن بدن ❗️
مسئله دیگری که همیشه در میان بشر عامل تفکر درباره حقیقت من شده شواهدی است که نشان می دهد کسانی که مرده اند😪
و بدنشان حتی سر و مغزشان پوسیده و از بین رفته باز هم به نوعی زنده اند😲 .
از دیرباز بشر خواب مردگان را می دیده و در خواب با آنها مرتبط شده و مطالبی را درباره حوادث پس از مرگ از ایشان شنیده👂 و یا مطالبی راست و صادق را درباره دنیا برای زندگان بیان کردند .🗣
اینها نمونه از مسائلیه که انسان را به تفکر درباره منِ حقیقی خود وادار کرده و سوالاتی جدی را پیشاپیش او می نهد .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
اما واقعا ممکنه که منِ حقیقی چیزی ورای بدن باشد ؟
من که خیلی مشتاقم😍😍😍 بدونم شما چی ؟
مطمئنم اگه پا به پای من اومده باشین حتما مشتاق هستین
╔∞♡🍃🌺🍃♡∞╗
@dorehamei
╚∞♡🍃🌺🍃♡∞╝
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
#ڈاسْثانِ_سْہ_دَڨیڨہ_دَرْ_ڨی٘ـامَثْ𖣔
#قسمت_سوم》
🌴 اعجاز اشک 🌴
ایستاده بودم و مات و مبهوت به کتاب اعمالم نگاه می کردم. انگار هیچ ارادهای از خودم نداشتم. هیچ کار و عملی قابل دفاع نبود...!
فقط نگاه می کردم...
یکی آمد و دوسال از نماز های من را برد...!
دیگری آمد و قسمتی از کارهای خیر مرا برداشت...!!!
بعدی ...
بلاتشبیه؛ شبیه یک گوسفند که هیچ اراده ای ندارد و فقط نگاه میکند؛ من هم فقط نگاه میکردم.
چون هیچ گونه دفاعی در مقابل دیگران نمیشد کرد!
در دنیا انسان هرچند مقصر باشد اما در دادگاه از خود دفاع می کند و با گرفتن وکیل و ... خود را تا حدودی از اتهامات تبرئه می کند...
اما اینجا مگر می شود چیزی گفت؟؟!!
فقط نگاه می کردم!!!
آنچه در فکر انسان بوده برای همه نمایان است؛ چه رسد به اعمال انسان. برای همین هیچ کس نمی تواند بی دلیل از خود دفاع کند.
در کتاب اعمال خودم؛ چقدر گناهانی را دیدم که مصداق این ضرب المثل بود: آش نخورده و دهان سوخته!!!
شخصی در مقابل من غیبت کرده یا تهمت زده و من هم در گناه او شریک شده بودم.
چقدر گناهانی را دیدم که هیچ لذتی برایم نداشت و فقط سرافکندگی برایم ایجاد کرده بود.
خیلی سخت بود...! خیلی...!
حساب و کتاب خدا به دقت ادامه داشت.
زمانی که بررسی اعمال من انجام می شد و نقایص کارهایم را می دیدم؛ گرمای شدیدی از سمت چپ؛ به سوی من می آمد! حرارتی که نزدیک بود تمام بدنم را بسوزاند...!!!
اما سه نقطه از بدنم...!!!
این حرارت تمام بدنم را می سوزاند؛ طوری که قابل تحمل نبود! همه جای بدنم میسوخت به جز صورت و سینه و کف دست هایم...!!!
برای من جای تعجب بود که چرا این سه قسمت از بدنم نمی سوزد!
لازم به تکلم نبود. آنجا جواب سوال مرا بلافاصله دادند.
جریان از این قرار بود که من از نوجوانی در هیئت و جلسات فرهنگی مسجد محل؛ حضور داشتنم.
پدرم به من توصیه می کرد که وقتی برای امام حسین علیه السلام و یا حضرت زهرا سلام الله علیها و یا دیگر امامان علیهم السلام اشک میریزی؛ قدر این اشک ها را بدان.
اشک بر این بزرگان قیمتی است و ارزش آن را در قیامت می فهمیم.
پدرم از بزرگان و اهل منبر شنیده بود که این اشک را به سینه و صورت خود بکشید و این کار را میکرد.
من وقتی در مجالس اهل بیت علیهم السلام گریه می کردم؛ اشک خودم را به صورت و سینه ام می کشیدم.
حالا فهمیدم که چرا این سه عضو بدن من نمیسوزد.
نکته دیگری که در آن وادی شاهد بودم بحث اشک و توبه به درگاه الهی بود. من دقت کردم که برخی گناهانی که مرتکب شده بودم در کتاب اعمالم نیست.
آنجا رحمت خدا را به خوبی حس کردم. بعد از اینکه انسان از گناهی توبه میکند و دیگر سمتش نمی رود گناهانی که قبلاً مرتکب شده کاملاً از اعمالش حذف می شود.
حتی اگر انسان حق الناس بدهکار است اما از طلبکار خود بی اطلاع است با دادن ردّ مظالم برطرف میشود.
اما حق الناسی که صاحبش را بشناسد آن را در دنیا باید به او پس دهد.
حتی اگر یک بچه از ما طلبکار باشد و در دنیا حلال نکرده باشد؛ باید در آن وادی صبر کنیم تا بیاید و حلال کند...!!!