کلامی از #حاج_قاسم
♦️عزیزان هر رقابت و جدلی با هم میکنید، اگر دین و انقلاب را تضعیف کند مغضوب #پیامبر و #شهدا هستید.
#میلاد_پیامبر_اکرم
#هفته_وحدت
🔹🔸 @Shahid_ketabi
پدرخانم شهید عاملو ميگفت:
براي اين دخترم خواستگار زياد میآمد. ولي هر دفعه يک جور بهم خورد. تا اينکه يک روز کاظم با خانواده آمدند خواستگاري دخترمان.
ولی بررسي کرديم و ديديم که آنها به درد دختر ما نميخورند؛ خانواده آنها در فقر شديدي به سر ميبردند. احساس ميكردم كه در شأن ما نيستند. در نهایت هم به اين نتيجه رسيديم که
ردشان کنيم.
لذا به نحوی دست به سرشان کرديم و گفتيم: برويد تا به شما خبر بدهيم. آنها
هم رفتند. ولي مدام پيگير بودند و ول کن نبودند. اما مدتی اتفاقات عجيبي افتاد.
آقای زرگر در ادامه تعریف میکرد:
من در تهران بودم و کاظم در سمنان. اما گاهی يکهو سر
نماز يا جایی در خانه، چهره خواستگار ميآمد جلوي صورتم و ميديدم ايستاده و با
من حرف ميزند!
بعد ميآمدم سراغ همسرم و ميگفتم: «کاظم اينجا نبود؟» خانمم با تعجب
جواب میداد: «نه! خيالاتي شدي؟!»
ميگفتم: «به خدا موقع نماز جلوي من ايستاده بود و با يک حالت مظلومي
جواب ميخواست!»
این اتفاق چندين بار تكرار شد. قضيه انقدر برايم عجيب شده بود که فکر ميکردم شايد این پسر
در خانه مخفي شده و گاهي خودش را نشان ميدهد!
روزها گذشت تا اينكه تصميم گرفتيم به اين ازدواج رضايت دهيم...
برشی از کتاب #سه_ماه_رویایی
خاطرات بینظیر شهید کاظم عاملو
با اندکی تغییر
#میلاد_پیامبر_اکرم
#خاطرات
@shahid_ketabi