7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علاقه کودکان خردسال به شهید مسعود عسگری
عمو مسعودِ همه بچه های پاک و معصوم
#شهید_مسعود_عسگری
#گلزار_شهدا
@shahid_masoud_asgari
#باغ_سیب
پاییز سال ۹۲ یا ۹۳ بود که به بچهها گفتم هر کی میاد بیاد بریم شهرستان ما؛ هم کمک کنیم به چیدن سیب های باغ پدرم، هم یه آب و هوایی عوض کنیم و انرژی بگیریم.
خیلیا گفتن میان و نیومدن
مثل همیشه مسعود به قولش عمل کرد و اومد،
شدیم چهار نفر، مسعود و اسماعیل و من و برادرم، تو راه کلی گفتیم و خندیدیم، می گفت داری مارو میبری طرح جهادی...
بعد از شش هفت ساعت رسیدیم، با استقبال گرم و خوشحالی پدرو مادرم، رفتیم خونه ناهار خوردیم و استراحت کردیم
بعدش رفتیم باغ و کوه صحرا، هوا خیلی عالی و خنک بود.
از اونجایی که مسعود خیلی سیب دوست داشت به هر درختی که می رسید یه سیب می چید و می خورد..
می گفت سیباش حرف نداره، هم آبداره هم عطر داره...
موقع اذان مغرب رفتیم خونه، نماز و شام و استراحت...
بعد از نماز صبح فردا برعکس اهالی که میرن سرکار ما دو سه ساعت دیگه خوابیدیم وقتی بیدار شدیم یه صبحانه مفصل خوردیم و رفتیم باغ برای چیدن سیب.
مسعود همش به شوخی می گفت سر مارو شیره مالیدی، گفتی می ریم گردش، حالا داری از ما کار می کشی...
انقدر شوخی کردو خندیدیم، اصلاً نفهمیدیم کی غروب شد...
حالا هر وقت میریم باغ به یاد مسعودیم
عکس آخر بعد از شهادت مسعود به یادش، از درخت سیب گرفته شده...
#خاطره_از_دوست_شهید
#شهید_مسعود_عسگری
#درخت_سیب
#مدافع_حرم_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#خلبان_شهید_مسعود_عسگری
@shahid_masoud_asgari
خاطره همسر بزرگوار شهید مصطفی نبی لو :
از خصوصیات اخلاقی واعتقادی شهید:
ایشون انس عجیبی با قرآن داشتند و به جلسات اهل بیت خیلی اهمیت میدادند هر محله ای که میرفتیم از فعالان مسجد بودند و یک هیات راه اندازی میکردند
از نظر سیاسی به مسایل سیاسی روز کاملا آگاه بودند
نسبت به پدر ومادرشون خیلی حساس بودند و احترام خاصی براشون قایل بودند که نمونه بارز این توجه این بود که در طول ۲۷ سال زندگی مشترک فقط ۲ سال تحویل در کنار پدر و مادرشون نبودیم یکسالش رو بیمار بودند و سالی که تحویل سال سوریه بودند چون عمه(مادر شهید) خیلی به این موضوع حساس بود و دوست داشت که سر سفره عید، شلوغ باشه حتی بعد از اینکه از تهران به قم هجرت کردیم به این کار مقید بودند
هر کسی که شهید نبی لو رو از نزدیک میشناسه میدونه که فرشته ای بود در میان ما زمینی ها
این تعاریف مربوط به بعد از شهادت ایشون نیست خیلی ها از نزدیک شهید رو ندیدند ولی از تعاریف بنده کاملا با روحیات ایشون اشنا شدند
شهید مدافع حرم مصطفی نبی لو
#شهيد_مصطفى_نبى_لو
#@shahid_masoud_asgari
مسعود جانم ماه محرم نزدیکه
خدارو شکر همه اتفاقهای خوب زندگیت توی ماه محرم و صفره
امسال سالروز تولد شمسی و قمری و سالگرد شهادتت..
میوه دلم شهادتت درکمو از محرم و صفر خیلی بالا برده
نزدیک محرم دیگه آروم و قرار ندارم
و مدام زندگیتو تا شهادت مرور می کنم...
عکسای بچگی تو می بینم دلمو میذارم جای دل حضرت رباب...
وقتی عکسای جوونی رو نگاه می کنم،
جوان خوشتیپ، زیبارو، با اخلاق، مخلص، بی ریا، همه فن حریف، دلسوز، مهربون، دوست داشتنی و...، دلمو میذارم جای دل حضرت ام البنین و مادر شهدای کربلا
مرد نیستم ولی دلمو میذارم جای دل امام حسین علیه السلام که چطور تحمل کرد تمام عزیزانش، بخاطر زنده موندن دین اسلام جلوی چشمش پرپر شدن
نگاه جوونیت می کنم دلمو میذارم جای دل حضرت لیلا، چی کشید این مادر وقتی میدونست جوونش بره دیگه برنمی گرده...
هر لحظه که یادت می کنم از عمق وجود میگم،: امان از دل زینب سلام الله علیها...
چقدر ایمان حضرت زینب قوی بود که با دیدن این همه مصیبت محکم ایستاد و پیام عاشورارو به گوش بشریت رسوند
مسعودم ای همه هست و نیست مادر، چقدر خوشحالم عزیزترینمو میوه دلمو مفت از دست ندادم
چقدر خدارو شکر می کنم قلبم، هستیم، وجودم، جوان رعنام فدایی راه حق شده
جوان رشیدم، فدای یک کاشی حرم حضرت زینب...
مسعودم با افتخار و سرافرازی دلتنگیتو تحمل می کنم
امیدم، هر لحظه به یادتم، پیش ارباب یادم کن
از دعای خیرت بهره مندم کن
مسعود جان تولد زمینی و آسمونی تو پیشاپیش تبریک میگم
.
#امان_از_دل_زینب
#یا_علی_اکبر_امام_حسین_ع
#عاشورا #شور_حسینی_شعور_حسینی
#محرم #صفر #تولد #شهادت
#عاقبت_بخیری
@shahid_masoud_asgari
محرم سال ۱۳۹۴ در چنین روزی: سیزده چهارده روز بود مسعودم رفته بود، تا مدافع حرم بی بی جانم باشه..
.
محرمی متفاوت با سال های گذشته داشتم
خدارو شکر می کردم، پسرم از بچگی با شوری که توی روضه های اباعبدالله داشته ، شعورش بالا رفته،
یاد گرفته باید جلوی ظلم ایستاد، باید از مظلوم دفاع کرد، باید برای دفاع از دین از همه چیز گذشت،
جان چه ارزشی داره وقتی گرگ ها دندون تیز کردن تا پیکر اسلام رو پاره پاره کنن...
وقتی دین خدا در خطره نباید نشست و تماشا کرد، اینجا باید با حرکت با فدا کردن جان و مال، لبیک یا حسین گفت، نه فقط با زبان..
مسعودم قبل محرم حرکت کرد تا قبل از اینکه عاشورایی به پا بشه به یاری امامش بره
یزیدیان نقشه می کشیدن تا با شهادت امام حسین و یارانش به خیمه ها حمله کنن و اهل حرمو به اسارت ببرن، می خواستن از دین خدا چیزی باقی نمونه
ولی ایندفعه کور خوندن، مسعودها و مصطفی ها بودن
مدافعان حرمی که پای روضه های امام حسین علیه السلام بزرگ شدن
مسعودها و مصطفی ها میدونستن اگر مسلم رو تنها بذارن یزیدیان به خواستشون میرسن
رفتن تا مسلم تنها نمونه
رفتن تا عاشورا تکرار نشه
رفتن تا عمه سادات دوباره به اسارت نره...
.
خدایا چطور می تونم بخاطر داشتن همچین پسری شکرتو بجا بیارم!؟
چطور می تونم بخاطر درک بهتر محرم و عزای اباعبدالله و شهدای کربلا شکر گزارت باشم!؟
خدایا شکرت که شهادت مصطفی و مسعودم توی محرم و صفر بوده تا وقتی دلم تنگ مسعودمه ، بگم مسعودم فدای علی اکبر امام حسین علیه السلام
وقتی دلم تنگ برادرم مصطفی ست، بگم برادرم به فدای برادر حضرت زینب سلام الله علیها
وقتی دلم تنگه، بگم امان از دل زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسعود و محرم سال ۹۴
.
چهارم محرم تقریباً هجده روز بود که مسعود به سوریه رفته بود،
خواسته بود به کسی نگم کجا رفته بخاطر همین باید دلتنگی و نگرانیمو از همه مخفی می کردم (محرم های قبل از جوانی مسعود، خودمو میذاشتم جای حضرت زینب (س) و برادر جانبازمو جای امام حسین (ع)، علاقه و تعلق خاطر به برادر ، درک مصیبت حضرت زینب رو برام قابل فهم تر می کرد...
مسعودم جوان شد، چه جوان رعنایی!
جوونی که وقتی توی جمعی حاضر میشد با تمام وجود بهش افتخار می کردم و شروع می کردم به خوندن دعا تا مبادا پسرم چشم بخوره...
.
روضه ها با وجود مسعود رنگ و بوی دیگه ای به خودش گرفته بود،
مسعود شده بود علی اکبر روضه هام...)
محرم سال ۹۴ مسعودم مدافع حرم بی بی جانم شده بود،
توی دلم کربلایی به پا بود ، دیگه نیازی به روضه نداشتم
مسعود مادر ضعیفشو قبل از محرم با کاروان اباعبدالله همراه کرده بود.
دل بی قرار مادر و قولی که به پسر داده
.
اول محرم شد روز حضرت مسلم ، خدایا شکرت مسعودم مسلم زمانه رو تنها نذاشت،
هر روزِ محرم مسعود باعث درک بهتر واقعه عاشورا شده بود
اشک هام با هر سال فرق داشت.
.
گریه ها و ناله های دلتنگی و نگرانی مسعودو با اشک روضه ها پوشش میدادم تا کسی از نبود مسعود خبردار نشه...
امان از دل زینب...
امان از غریبی...
.
قطره ای از اقیانوس مصائب حضرت زینب رو چشیدم😭
خدایا ازت می خوام قطره ای از ایمان، ولایت مداری، علم و معرفت، حضرت رو بهم عنایت کنی🤲
خدایا ازت می خوام در آخرت همنشین بی بی جانم باشم🤲
.
#مادرانه
#شهید_مسعود_عسگری
#محرم
@shahid_masoud_asgari
روز هشتم ماه محرم ۱۳۹۴، روز حضرت علی اکبر تقریباً ۲۲ روزه، مسعود رفته سوریه...
اولین باره ۲۲ روزه از مسعودم دورم.
.
دلتنگی و نگرانی بی قرارم کرده.
تنها جایی که می تونم از دوری پاره تنم اشک بریزمو ناله بزنم و کسی متوجه ناراحتیم نشه مجلس عزای اباعبدالله هستش.
.
هشتم محرم عجب روزی...
(چند سالی بود برای درک بهتر روضه ها، مسعودمو به جای...
ادامه 👇
@shahid_masoud_asgari
شهید مسعود عسگری
روز هشتم ماه محرم ۱۳۹۴، روز حضرت علی اکبر تقریباً ۲۲ روزه، مسعود رفته سوریه... اولین باره ۲۲ روزه ا
روز هشتم ماه محرم ۱۳۹۴، روز حضرت علی اکبر تقریباً ۲۲ روزه، مسعود رفته سوریه...
اولین باره ۲۲ روزه از مسعودم دورم.
.
دلتنگی و نگرانی بی قرارم کرده.
تنها جایی که می تونم از دوری پاره تنم اشک بریزمو ناله بزنم و کسی متوجه ناراحتیم نشه مجلس عزای اباعبدالله هستش.
.
هشتم محرم عجب روزی...
(چند سالی بود برای درک بهتر روضه ها، مسعودمو به جای حضرت علی اکبر تصور می کردم
خودمو میذاشتم به جای امام حسین (ع)
.
امام، چطور با جوانش خداحافظی می کنه و به میدان می فرستش...
وقتی جنگاوری پسرشو می بینه چه حسی داره...
وقتی علی اکبرش برمی گرده پیشش و از تشنگی شکایت می کنه و امام قطره آبی هم نداره به پسرش بده چه حالی داره😭😭😭
(خدایاااا مسعود من زیاد تشنه میشه،
همیشه یه بطری آب کنارشه... )
دوباره علی اکبر برگشت به میدان..
حضرت علی اکبرو جلوی چشم پدر به شهادت رسوندن😭
امام می خواد بره کنار بدن ارباً اربای پسرش... 😭
وقتی کنار بدن پسرش می شینه چه حالی داره... 😭
وقتی می خواد بدن تکه تکه پسرشو به خیمه برگردونه، چه حالی داره... 😭
خدایا کاش به جای مردم کوفه مسعودهامون بودن روز عاشورا امام رو یاری می کردن...)
.
محرم سال نودو چهار شده،
حالا میوه دلم رسیده،
جوانم به علی اکبر امام حسین اقتدا کرده،
کلی التماس کرده تا اجازه جهاد در راه خدا روزیش بشه..
پسرم حالا مدافع حرم بی بی جانم شده...
دارم روضه علی اکبر گوش میدم، چقدر خوشحالم که پسرم مدافع حرم شده
از دلتنگیش اشک میریزم ولی با افتخار..
.
کمتر از هر سال از حضرت زینب خجالت می کشم
هر روز میگم زینب جان پسرم اومده تا یاریتون کنه
اومده نذاره حرامی ها سمت حرمتون بیان
اومده نذاره دخترااا به اسارت برن...
.
خدایااا چطوری میشه شکر داشتن همچین جوونی رو بجا آورد!؟
.
خدایا میدونم تمام عمرم اگر سر به سجده بذارم و برای عاقبت بخیری و شهادت مسعودم شکر کنم بازم کمه..
.
خدایا مسعودمو با علی اکبر امام حسین علیه السلام همنشین کن، منم به مسعودم برسون...
.
#مادرانه
#خلبان_شهید_مسعود_عسگری
#شهید_مسعود_عسگری
#ما_ملت_امام_حسینیم
#ما_ملت_شهادتیم
@shahid_masoud_asgari
مسعودم، پسرم، میوه دلم، علمدار رشیدم تولدت مبارک❤️
.
علمدارم امسال تولدت مصادف شده با روز علمدار کربلا، چه تصادفی!!! چه زیبا و دلنشین❤️
.
به شباهت ها فکر می کنم دلم... ادامه در👇
لینک کانال شهید 👇
@shahid_masoud_asgari
شهید مسعود عسگری
مسعودم، پسرم، میوه دلم، علمدار رشیدم تولدت مبارک❤️ . علمدارم امسال تولدت مصادف شده با روز علمدار کرب
مسعودم، پسرم، میوه دلم، علمدار رشیدم تولدت مبارک❤️
.
علمدارم امسال تولدت مصادف شده با روز علمدار کربلا، چه تصادفی!!! چه زیبا و دلنشین❤️
.
به شباهت ها فکر می کنم دلم آروم می گیره
(پسرم الگوی مادرت،
حضرت زهرا و حضرت زینب سلام الله علیهما هستن من که هیچ وقت نمی تونم به اونها برسم، بخاطر همین همیشه از خدا خواستم قطرهای از دریای علم، معرفت، ایمان، ولایت مداری، ادب، بندگی، عبادت و... این بزرگوارن رو به من هم بچشونه، هنوز گیر این خواسته و آرزوم هستم. )
.
اما تو مسعودم چه زیبا از علمدار کربلا الگو گرفتی
حضرت عباس مدافع خیمه ها بود با فاصله ی زمانی رفتی شدی مدافع حرم ..
.
علمدار کربلا برای دفاع از دین خدا و امام زمانش جلوی خونخوارانی ایستاد که اسم خودشونو مسلمون گذاشته بودن، عزیزم تو هم جلوی خونخواران بی دینی ایستادی که اتفاقاً اینا هم خودشونو مسلمون میدونن...
.
علمدار کربلا، توی این را چشم داد، دست داد، ارباً اربا شد تا دین خدا زنده بمونه، تا نشون بده برای دفاع از ولایت و اهل حرم از جون مایه میذاره...
.
مسعودم چقدر دلم آروم می گیره وقتی می بینم نشونه هایی از علمدار کربلا داری،
در دفاع از ولایت و حرم خواهر علمدار، تو هم چشم دادی، دست دادی، پا دادی، بدنتم پاره پاره شد...
.
مسعود جان چه با معرفت پای روضه های علمدار نشستی و چه خوب الگو برداری کردی✅
چه خوب درس دینداری و آزادگی از اربابت گرفتی✅
.
.
مسعود جانم خیلی منتظر بودم، کلی روز شماری کردم تا برسم به روز حضرت ابوالفضل تا بشینم پای روضه علمدار کربلا،
دیشب که مراسم به نام علمدار کربلا بود و مصادف شده بود با شب تولدت چه زیرکانه به بهونه پای دیگ نذری رفتن، منو از این مراسم دور کردی،
دیشب می خواستم تورو بگیرم جلوی روی سیاهم و با علمدار کربلا درد دل کنم
کلی خواسته داشتم که می خواستم تکه تکه های بدنت رو واسطه کنم و از باب الحوائج، حاجت هامو بگیرم.
عزیزم نخواستی از پاره های تنت سوء استفاده کنم !؟
.
پسرم آفرین به این ادب و معرفتت مثل همیشه نشون دادی از هر زنده ای زنده تری
.
چند تا دلیل دوری از روضه رو متوجه شدم و چه خوب نشون دادی، حواست هست.
.
علمدارم ان شاء الله همنیشن علمدار کربلا باشی و پیش علمدار مارو هم یاد کنی.
#مادرانه
#خلبان_شهید_مسعود_عسگری
#تولد :هشتم شهریور سال شصت و نه
.
#محرم #تاسوعای #عاشورا
#شهید_مسعود_عسگری
#مدافعان_حريم_ولايت
#زمينه_سازان_ظهور
#شهيد_مصطفى_نبى_لو
@shahid_masoud_asgari
امروز به مناسبت حرکت کاروان اسرای کربلا می خوام از احوالات خودم از بعد شهادت مسعود بنویسم،
.
وقتی پیکر پاک مسعودو به خاک سپردیم، با عده ای تا غروب کنار مزارش موندم
ظاهراً خیلی صبور بودم ولی توی دلم...
ادامه👇
لینک کانال #شهید_مسعود_عسگری 👇
@shahid_masoud_asgari
شهید مسعود عسگری
امروز به مناسبت حرکت کاروان اسرای کربلا می خوام از احوالات خودم از بعد شهادت مسعود بنویسم، . وقتی
امروز به مناسبت حرکت کاروان اسرای کربلا می خوام از احوالات خودم از بعد شهادت مسعود بنویسم،
.
وقتی پیکر پاک مسعودو به خاک سپردیم، با عده ای تا غروب کنار مزارش موندم
ظاهراً خیلی صبور بودم ولی توی دلم طوفان به پا بود، با جسم مسعودم برای همیشه خداحافظی کرده بودم...
.
نشسته بودم جلو صورت مسعود، دستمو گذاشته بودم روی خاک باهاش صحبت می کردم ، قرآن و دعا می خوندم
توی اون مدت چند بار بهم آب دادن،
آب رو می گرفتم و از روی خاک میریختم جایی که صورت مسعود بود،
( مسعود زیاد تشنه میشد. ، وقتی خونه بود چه خواب چه بیدار یه بطری آب کنارش بود)
میدونستم مسعود با شهادت سیراب شده، ولی دلم آروم نمی گرفت
.
تا چهلم شهادت که مزار سنگ نداشت و بیشتر احساس نزدیکی و دسترسی به مسعود داشتم،
هر وقت زیارت مزارش میرفتم آب می ریختم روی صورتش، تا شاید دلم آروم بگیره...
با اینکه میدونم با شهادتش بهترین ها روزیش شده، بازم نزدیک پنج ساله هنوز نمی تونم با آرامش غذاهایی که دوست داشته درست کنم
.
سیب می بینم میگم مسعود خیلی سیب دوست داشت.
شلیل می بینم میگم مسعود...
از کنار میوه فروشی رد میشم انبه می بینم، آه می کشم میگم مسعود...
انار می بینم میگم مسعود..
و...
#امان_از_دل_زینب 😭😭
امان از دل رباب
.
با تمام وجود میگم خدایا شکرت،
خدایا ازت ممنونم که قطرهای از اقیانوس مصیبت حضرت زینب و باز ماندگان شهدای کربلارو بهم چشوندی
.
حالا وقتی روضه هارو گوش میدم کمی می تونم درک کنم چرا حضرت رباب بعد از عاشورا زیر سایه نرفت، چرا عمرش زود به پایان رسید
شنیدم همسر حضرت ابوالفضل توی سن بیست و هشت سالگی یک سال بعد از عاشورا از دنیا رفتن
حضرت زینب سلام الله علیها هم عمرشون زود به پایان رسید
.
حضرت سجاد علیه السلام تا عمر داشتن، آب میدیدن گریه می کردن
.
امان از دل بچه هایی که تشنگی و گرسنگی کشیدن، شهادت عزیزانشون رو به چشم دیدن 😭 آخرشم کتک و اسارت به جای دلجویی و دلداری نصیبشون شد😭
.
.
( نباید مقایسه کنم، چون ذره ای از غبار غم این بزرگواران هم به دلم ننشسته ولی نوشتم تا شاید ذره ای روی درک روضه ها اثر داشته باشه...)
التماس دعا
#مادرانه
#شهید_مسعود_عسگری
@shahid_masoud_asgari