eitaa logo
شهید مسعود عسگری
970 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.7هزار ویدیو
40 فایل
مدافع حرم حضرت زینب س فدایی سید علی تولد:69/6/8 شهادت: 94/8/21 بهشت زهرا س قطعه 26 ردیف 79 شماره 19 خواهر زاده شهيد مدافع حرم مصطفی نبی لو ارتباط با ادمین👇 @masoud1394
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🖋 نقل خاطره از #شهید_مسعود_عسگری #نماز خیلی قشنگ و دلنشین #نماز میخوند... تو گردان که کار میکردیم، وقتی میرفتیم برای نماز و ناهار و خستگی در کردن . #وضو میگرفت و وقتی رو به قبله وایمیستاد، اول لباس و موهاشو و مرتب میکرد، بعداً تکبیره الاحرام می گفت. انگار #ارتباطش_با_دنیا_قطع_میشد. سَرشو مینداخت پایین با صوت و لحنی شبیه حضرت #آقا با #خضوع و #خشوع خاصی #نماز میخوند. خیلی صداشو دوست داشتمو دارم . بعضی وقت‌هاهم که یه مداحی و شعری رو زمزمه میکرد بهش میگفتم صدات خوبه بخون😊 میگفت: ول کن بابا، منم میگفتم توام خودتو مسخره کردیا😕🙄صدات خوبه، بخون دیگه😩، ولی نمیخوند میگفت نه یعنی نه...😡 😂 آخرشم نمیخوند...☹️😅☹️ هیچ وقت صداش از یادم نمیره هنوز صداش تو گوشمه ... مسعود مسعود مسعود...😔 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ(۱) همانا مومنان رستگار شدند الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ(۲) آنها کسانی هستند که در نمازشان #خاشع_اند 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 جنبش هر ذره به اصل خود است هر چه بود ميل کسي ، آن شود کافر صد ساله چو بيند تو را سجده کند زود مسلمان شود 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #نقل_از_دوست_و_همرزم_شهید #بدرالدین #شهید_مسعود_عسگری @shahid_masoud_asgari 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#نقل_خاطره #چتربازی_در_۲۲_بهمن انجام پرش تو مراسم ٢٢بهمن از جمله آروزهاي تك تك چتر بازهاي ايرانه، اين پرش از اهميت بالايي برخورداره،چون تو يه مراسم باشكوه ملي، جلو هزاران نفر و صدها عكاس و خبرنگار انجام ميشه. از يه طرف ديگه محل نشستن روي زمين معمولا ضلع جنوب غربي ميدان آزادي هست كه روز مراسم پر از جمعيت،ميله هاي پرچم و كلي سيم و كابله كه هر كدومشون به تنهايي يك دنيا خطر محسوب ميشه. و شخص پرنده نياز به مهارت كافي در نشستن و اجراي صحيح و دقيق ترافيك پرواز داره. همه اينا يك طرف موضوعه. طرف ديگه اين پرش اينه كه تعداد افراد چترباز در سپاه،ارتش،نيروي انتظامي و بسيج بسيار زياده به سختي و به ندرت قرعه به نام فرد درمياد. . آقا مسعود از مهارت بالايي برخوردار بود و مثل همه جزو آرزوهاش پرش تو اين مراسم بود. چند روز قبل از مراسم ،خبري رسيد كه انتخاب شده براي پرش در روز ٢٢بهمن... ادامه در کانال👇 @shahid_masoud_asgari
از ۲۲_بهمن انجام پرش تو مراسم ٢٢بهمن از جمله آروزهاي تك تك چتر بازهاي ايرانه، اين پرش از اهميت بالايي برخورداره،چون تو يه مراسم باشكوه ملي، جلو هزاران نفر و صدها عكاس و خبرنگار انجام ميشه. از يه طرف ديگه محل نشستن روي زمين معمولا ضلع جنوب غربي ميدان آزادي هست كه روز مراسم پر از جمعيت،ميله هاي پرچم و كلي سيم و كابله كه هر كدومشون به تنهايي يك دنيا خطر محسوب ميشه. و شخص پرنده نياز به مهارت كافي در نشستن و اجراي صحيح و دقيق ترافيك پرواز داره. همه اينا يك طرف موضوعه. طرف ديگه اين پرش اينه كه تعداد افراد چترباز در سپاه،ارتش،نيروي انتظامي و بسيج بسيار زياده به سختي و به ندرت قرعه به نام فرد درمياد. . آقا مسعود از مهارت بالايي برخوردار بود و مثل همه جزو آرزوهاش پرش تو اين مراسم بود. چند روز قبل از مراسم ،خبري رسيد كه انتخاب شده براي پرش در روز ٢٢بهمن،بعد از گذروندن تستها با موفقيت، آماده پرش شده بود. روز قبلش آخرين وضعيت باد و هواي فردا رو چك كرديم،يه سري به محل لند(نشستن) زديم ، موانع و الگوي ترافيك رو هم بررسي كرديم. رفتيم سراغ لوازم. چترها رو بستيم،همه لوازم رو آماده كرديم و از جمله دوربين هاي روي سر و دست. يه دفعه به مسعود گفتم بيا دوربينت رو آپديت كنم، گفت: نيازي نداره. گفتم: عملكردش بهتر ميشه . خلاصه با گير دادن من، آپديت كرديم. صبح آقا مسعود رو تا دم هليكوپتر بدرقه كردم، وسيله بلند شد و تو ارتفاع مناسب همه پرنده ها پريدند، هر كسي بسته به توانش تو آسمون حركات نمايشي انجام ميداد،مسعود هم نذاشت يه موقع چتر، شرمندش بشه و هر كاري ميشد رو هوا انجام داد تا به زمين رسيد،خوشحال و خندون همديگرو بغل كرديم و كلي عكس يادگاري گرفتيم كه... اون وسط چشمم به دوربين رو سرش افتاد كه رو مانيتورش نوشه بود "cam error" چيزي نگفتم. اومديم و اومديم تا رسيديم به پاي لپ تاپ و دوربين وصل كرد... خدا خدا ميكردم كه فيلم گرفته باشه. يه فيلم روي رم ضبط شده بود. خيالم راحت شد. با خوشحالي فيلم رو پخش كرد. فيلم از لحظه سوار شدن به هليكوپتر تا چند ثانيه قبل پريدن بود و هيچي از پرش نگرفته بود و دوربين از همون لحظه هنگ كرده بود. مسعود به من نگاه ميكرد و منم سوت ميزدم، حرفي نميزد، ولي من صداي داد و فريادش رو حس ميكردم. گفت : آپديت كردي؟عملكردش بهتر شد؟ گفتم:فكر كنم ناقص انجام شده. ديگه چيزي نگفت و تا صبح دنبالم كرد و تا جا داشت با كتك هاي دوستانه اش،بابت آپديت ازم تشكر و قدرداني كرد. خاطره از دوست ٢٢بهمن٩٣،درحال آماده شدن جهت پرش. . . @shahid_masoud_asgari
انشای زیبا و قابل تأمل، حسین نبی لو برادر زاده شهید مصطفی نبی لو و پسر دایی شهید مسعود عسگری . . متن انشا👇 . بسم الله قاصم الجبارین من دوست دارم در آینده فرمانده سپاه قدس جمهوری انقلاب اسلامی و به مردم خدمت کنم آرزوی من شهادت است دوست دارم مثل سردار حاج قاسم سلیمانی، مسعود عسگری، مصطفی نبی لو، محمد ایاسه به شهادت برسم تا در قیامت اگر از من پرسیدند چه کار کردی؟ بتوانم بگویم جهاد در راه خدا را انجام دادم و به بهشت راه پیدا کنم در زمان قدیم چون اسطوره ای مثل حاج قاسم نداشتیم، استوره‌های خیالی مثل رستم در داستان ها می آوردند . در سپاه می توان چیزی یاد گرفت، چیزی به درد بخور . اگر امام خامنه‌ای اجازه دهند با جان و دل آماده جهادیم و ان شاء الله آمریکا را از بین می بریم و قدس را آزاد می کنیم من در گذشته مثل مردم عادی پی زندگی بودم تا اینکه پسر عمه ی من به شهادت رسید و زندگی را متحول کرد و تغییر کوچکی گرفتم بعد عمویم به شهادت رسید و من علاقه به شهادت پیدا کردم. @shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح شنبه بيست و سوم آبان نودو چهار براى ديدن پيكر مسعود به معراج شهدا رفتيم از نحوه شهادت مسعود و جراحت هاش هيچ اطلاعى نداشتم تابوت مسعودو زمين گذاشتن وقتى پرچم رو كنار زدن من سمت زخمى صورت مسعود نشسته بودم اولين چيزى كه به چشمم خورد، صورت پر از زخم و چشم تخليه شده پاره تنم بود لحظه اول با ديدنش يه شوك ريز بهم وارد شد يه لحظه از درون لرزيدم ،طورى كه اطرافيان متوجه نشدن به صورت ماهش نگاه كردم چشم ديگش سالم و نيمه باز بود و نگاهم مى كرد با ديدن نگاه مهربونش آرامش گرفتم اون روز با اون يك چشم با هم صحبت كرديم . صبح روز شهادت از شدت دلتنگى مسعودو صدا ميزدم و ازش مى خواستم بياد ببينمش هيچ چيز جز ديدن روى ماهش نمى تونست آرومم كنه . حالا پيكر پاك مسعود جلوى روم بود و چشم نيمه بازى كه براى دلِ تنگِ مادرش نگه داشته بود... به نقل از @shahid_masoud_asgari
نقل خاطره کوتاه موضوع: میلاد امام حسین(ع) و سفر حج با و بچه های دیگه خیلی خوشحال بودیم که داریم میریم سفر حج و بیشتر از همه بخاطر اینکه در ماه شعبان این سفر معنوی قسمت ما شده بود . روز قبل از میلاد (ع) سوار هواپیما شدیم و خوشحال از اینکه روز میلاد (ع) زائر حرم نبوی و بقیع هستیم. وقتی رسیدیم مدینه متوجه شدیم که سوم شعبان در عربستان دیروز بوده😳. با و بچه ها کلی بحث کردیم که بالآخره ما تولد (ع) کجا بودیم؟ آخر سر بعد از کلی بحث های فلسفی و سنگین و بی نتیجه ،همگی متفق القول نتیجه گرفتیم که ما اصلا سوم شعبان روی زمین نبودیم و تو آسمون بودیم😂😂😂 آشنایی با حال و هوای زندگی در پیام رسان: https://eitaa.com/shahid_masoud_asgari https://sapp.ir/shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🦋🦋 🦋🦋 🦋 فیلم خداحافظی شهید مصطفی نبی لو در آخرین اعزامشون به سوریه ماجرای نامه ای که در جیب شهید بود، به روایت همسربزرگوار شهید 👇 در اخرین اعزام یه نامه نوشته بودند ایشون همیشه با پیامک از همکارها خداحافظی میکردند ولی بار اخر اصرار داشتند که زودتر راه بیافتیم تا من برم اداره از همکارها خداحافظی کنم و این نامه رو باید برسونم دست همکارم ما فکر کردیم نامه اداریه بعد از شهادت همکارشون نامه رو اوردند و گفتند شهید این نامه رو به ما داد و گفت که اگر خدا خواست و تو این سفر شهید شدم این رو برسونید دست همسرم دایی @shahid_masoud_asgari 🦋 🦋🦋 🦋🦋🦋
«آرزوی قلبی » ماه رمضان وعده دیدار ما مسجد ارگ روبروی دادگستری،روی چمن های کنار پارک بود. شوق و اشتیاق برای رسیدن به مناجات های حاج منصور بچه ها رو از همه جا کنار هم جمع میکرد. من تازه ازدواج کرده بودم و اون شب به اتفاق خانمم رفتیم مراسم در محل قرار همیشگی زیر انداز رو پهن کردم و نشستیم. طولی نکشید که مسعود اومد وبا تبسم و شوخ طبعی که داشت گفت مجردها هم میتونن اینجا بشینن، یه نگاهی کردم و گفتم بفرما بشین آقا مسعود توام بزودی باید متاهل بشی و اون هم سمت چپ من نشست، نیمه ماه مبارک رمضان بود حال و هوای عجیبی داشت چند وقتی بود که از سوریه برگشته بود، اواسط بود که حاج منصور شروع کرد به مناجات و... ادامه 👇در کانال لینک کانال 👇 @shahid_masoud_asgari
شهید مسعود عسگری
«آرزوی قلبی #شهیدمسعودعسگری» ماه رمضان وعده دیدار ما مسجد ارگ روبروی دادگستری،روی چمن های کنار پارک
«آرزوی قلبی » ماه رمضان وعده دیدار ما مسجد ارگ روبروی دادگستری،روی چمن های کنار پارک بود. شوق و اشتیاق برای رسیدن به مناجات های حاج منصور بچه ها رو از همه جا کنار هم جمع میکرد. من تازه ازدواج کرده بودم و اون شب به اتفاق خانمم رفتیم مراسم در محل قرار همیشگی زیر انداز رو پهن کردم و نشستیم. طولی نکشید که مسعود اومد وبا تبسم و شوخ طبعی که داشت گفت مجردها هم میتونن اینجا بشینن، یه نگاهی کردم و گفتم بفرما بشین آقا مسعود توام بزودی باید متاهل بشی و اون هم سمت چپ من نشست، نیمه ماه مبارک رمضان بود حال و هوای عجیبی داشت چند وقتی بود که از سوریه برگشته بود، اواسط بود که حاج منصور شروع کرد به مناجات و راز و نیاز با خدا،حرف دل مارو میزد،همه تو حال خودشون بودن،صدای گریه و هق هق اطرافیان فضای معنوی و آرامش بخشی به مراسم داده بود. اونوقت حاجی گفت که همه چشم هارو ببندند هرکس یک آرزویی بکنه و حاجتش رو از خدا بخواد و برای حوائج کسانی که کنارتون نشستن دعا کنید، بنظرم اون شب خیلیا به رسیدن، ماه رمضان ماه مقدر شدن یکسال آدمهاست و به دست امام زمان«عج»رقم میخوره. وقتی چشم هارو باز کردیم رو کردم به مسعود و بهش گفتم که مسعود دعا میکردی سال بعد ماه رمضان با خانمت بیای اینجا، مسعود یه نگاهی کرد و خیلی جدی گفت من یه آرزوی دیگه کردم و دعا کردم که تا سال بعد این موقع شهید شده باشم... چند ماه بعد، مسعود به خودش رسید. «ما مدعیان صف اول بودیم» «از آخر مجلس شهدا را چیدند» @shahid_masoud_asgari
چند ساعت از شهادت شهدای اربعه حلب گذشته بود، هنوز ما از شهادت مسعود خبر نداشتیم آخر شب جایی نشسته بودیم با دوستان ،من داشتم با گوشی موبایلم این عکس رو مثل عکس شهدا با اسم (شهید)حاج مسعود عسگری درست میکردم ک مسعود اومد بهش نشون بدم و بگم اگر شهید میشدی عکساتو اینجوری میزدیم. تو همین حال و هوا بودیم که حاج مهدی از راه رسید و بعد سلام و احوالپرسی گفت که چهار تا از بچه‌ها تو حلب به شهادت رسیدن من همونجا دلم هری ریخت ب عکسی ک تو دستم بود نگاه کردم به رفیقم که کنارم نشسته بود گفتم باور کن یکی از شهدا خود مسعوده. اره یکی از اون چهارتا شهیدحاج مسعود بود، ولی حاج مهدی چون می دونست من با مسعود رفیقم اونجا بهم نگفتن که مسعود هم شهید شده. «ما مدعیان صف اول بودیم» «از آخر مجلس شهدا را چیدند» 🌷بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ  الرَّحيمِ🌷 وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ و کسانى که در آنچه مربوط به ماست، با تمام وجود تلاش کرده و هیچ گاه از ایمان و اطاعت باز نمانده اند، قطعاً آنان را به راه هایى که به ما منتهى مى شود، راهنمایى مى کنیم، و به راستى که خداوند با نیکوکاران است و رحمت و عنایت خود را بر آنان مى گستراند. «عنکبوت ۶۹» لینک کانال در پیام رسان های ایتا و سروش 👇 @shahid_masoud_asgari
. حاج مسعود سعى مى كرد همه شب هاى ماه مبارك رمضان، مجلس حاج منصور حضور داشته باشه.. . يادم نميره حاج منصور كه شروع مى كرد : اللهم رب شهر رمضان... مسعود اشك از چشماى قشنگش جارى مى شد... . مسعود واقعاً يك سال منتظر مى موند تا ماه رمضان برسه... التماس دعا حاجى .. لینک کانال 👇 @shahid_masoud_asgari