eitaa logo
شهید مسعود عسگری
977 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
38 فایل
مدافع حرم حضرت زینب س فدایی سید علی تولد:69/6/8 شهادت: 94/8/21 بهشت زهرا س قطعه 26 ردیف 79 شماره 19 خواهر زاده شهيد مدافع حرم مصطفی نبی لو ارتباط با ادمین👇 @masoud1394
مشاهده در ایتا
دانلود
مصطفی جان داشتم عکس هارو میدیدم رسیدم به این عکس، چهلمین روز شهادت مسعود بعد از مراسم موقع تمیز کردن مزار کنار هم نشسته بودیم، و تعریف می کردم چه غصه هایی بخاطر سنگ و طرز نوشتن متن هاش خوردم... . با دیدن این عکس خاطرات بعد شهادت مسعود اومد جلوی چشمم، روزایی که پدر و مادرمون هنوز زنده بودن روزایی که همه نگران و مراقبم بودید تا مبادا با از دست دادن مسعودم اذیت بشم، و دل من که گرم بود به حضورتون... . با دیدنش یاد روزایی افتادم که توی مهمونی ها از جمع آقایون جدا می شدی و میومدی کنارمون می نشستی، می گفتیم و می خندیدیم، وقتی خانمت می گفت بسه دیگه، برو پیش آقایون، می گفتی می خوام پیش خواهرام باشم، اومدم خواهرامو ببینم، مصطفی جان اون دنیا هم همینو از خدا بخواه، بخواه خواهراتم بیارن پیشت، بگو می خوام پیش خواهرام باشم . به امید روزی که با شفاعت شما باز هم دور هم جمع بشیم. . @shahid_masoud_asgari
به آخر محرم و سالگرد قمری شهادت مسعود و مصطفی نزدیک میشیم . لحظه هامو با خاطراتشون سپری می کنم . هر حرکت، کلمه و جمله ای منو یاد عزیزانم میندازه . امروز با خبر شدم چهارشنبه صبح از طرف موسسه راهپیمایی گذاشتن از حرم شهدای گمنام ابوذر تا حرم شهدای زمزم . با شنیدن اسم حرم شهدای زمزم یاد خاطره از مسعود جانم افتادم: . دو سه روزی بود مسعودمو ندیده بودم ادامه 👇 @shahid_masoud_asgari
شهید مسعود عسگری
به آخر محرم و سالگرد قمری شهادت مسعود و مصطفی نزدیک میشیم . لحظه هامو با خاطراتشون سپری می کنم . هر
به آخر محرم و سالگرد قمری شهادت مسعود و مصطفی نزدیک میشیم . لحظه هامو با خاطراتشون سپری می کنم . هر حرکت، کلمه و جمله ای منو یاد عزیزانم میندازه . امروز با خبر شدم چهارشنبه صبح از طرف موسسه راهپیمایی گذاشتن از حرم شهدای گمنام ابوذر تا حرم شهدای زمزم . با شنیدن اسم حرم شهدای زمزم یاد خاطره از مسعود جانم افتادم: . دو سه روزی بود مسعودمو ندیده بودم رفته بودم برای مراسم خاکسپاری شهدای گمنام توی بوستان زمزم . مراسم تموم شد، داشتیم برمی گشتیم که بین جمعیت مسعودو دیدم . شروع کردم به دویدن به سمتش و صداش میزدم دختر خواهرم کنار بود گفت خاله زشته نرو سمتش، توی مرداست... گفتم توی مردا باشه، دو سه روزه بچه مو ندیدم از توی چمن ها و بین شمشاد ها میدویدم تا زودتر به مسعودم برسم صداش میزم ولی توی شلوغی صدامو نمی شنید رسیدم بهش دستشو گرفتم تا منو دید لبخند قشنگ همیشگی روی صورتش نشست سلام و علیک کردیم.. گفت مادر امشب دارم میام خونه شما برید منم میام با دیدن مسعود انگار دنیارو بهم داده بودن پر از نشاط و آرامش برگشتم خونه و منتظر شدم تا برسه... . قربون خدا برم، من که طاقت دو سه روز دوری مسعودو نداشتم و با دیدنش زن و مرد و شلوغی نمی شناختم، میدویدم تا به پاره تنم برسم حالا به کجا رسیدم! نزدیک پنج ساله میوه دلمو ندیدم . دیروز بعد از نماز صبح کارهامو انجام دادم برنامه مو تنظیم کردم و گفتم دلم خیلی تنگه مسعوده، برم بخوابم تا خوابشو ببینم خوابیدم پسر با معرفتم مثل همیشه ناامیدم نکرد، اومد به خوابم یه سری خواب دیدم بیدار شدم، گفتم حیفه بذار باز بخوابم و دوباره ببینمش چند بار بیدار شدم دوباره خوابیدم و مسعودو هر دفعه میدیدم توی خواب برگشته بود خونه و زندگی عادی داشتم، کار انجام میدادیم، صحبت می کردیم ولی دلم آروم نبود می گفتم مسعود برگشته اگر عاقبتش شهادت نباشه چه خاکی به سر کنم نکنه سرنوشت پسرم عوض بشه نکنه... ، نکنه... و نکنه های دیگه نگرانی عاقبت بخیریش لذت دیدنشو کمرنگ می کرد بیدار شدم و خدارو شکر کردم که خواب بوده و سرنوشت پسرم تغییر نکرده. از دلتنگیم کم شده بود و راضی تر از همیشه برای عاقبت بخیری پسرم . شهادت نوش جون پاره تنم حتی اگر قرار باشه خوابشو نبینم توی لحظه لحظه های زندگیم مثل قبل احساسش نکنم دستمو نگیره نگاهم نکنه بازم از شهادتش راضیم و خدارو بخاطر عاقبت بخیری پسرم با تمام وجود شکر می کنم.. . با تمام وجود میگم مصطفی و مسعودم شهادت نوش جانتون با افتخار دوری و دلتنگیتونو تحمل می کنیم. .
دیشب هم زمان با اولین ساعت شهادت آخرین روز محرم سال ۹۴، شب اول ماه صفر بعد از اذان مغرب چهار جوان پاک با شلیک توپ ۲۳ میلیمتری از فاصله نزدیک به شهادت رسیدند که به شهدای اربعه حلب معروف شدند روحش قرین رحمت الهی @shahid_masoud_asgari
میگن نحوه شهادت هر شهیدی حاکی از علایق اون شهیده شهید نبی لو خودشون رو مدافع حریم ولایت معرفی کردند کسیکه خود را مدافع حریم ولایت معرفی میکند باید نشانه داشته باشد اولین شهید مدافع حریم ولایت حضرت زهراست و ایشون مانند حضرت زهرا سلام الله، از ناحیه دست و پهلو مورد اصابت قرار گرفتند در بین روضه ها خیلی به روضه حضرت رقیه علاقه داشتند اعزام آخرشون شب سوم محرم بود شبی که متعلق به سه ساله ابا عبدالله میباشد و پیکرشون پنجم ماه صفر مصادف با شهادت حضرت رقیه به وطن برگشت، نشانشون از دختر سه ساله اباعبدالله موهای سوخته سرشون بود و اینکه یکی از گوشهاشون رو از دست داده بودند.. روی کفنشون هم نام حضرت رقیه نقش بسته بود صبح اولین روز ماه صفر سال ۱۳۹۶ دایی امروز سالگرد قمری شهادت دایی و خواهرزاده است روحشون قرین رحمت الهی ان شاء الله دعاگوی همه اعضای کانال باشند @shahid_masoud_asgari
مصطفی جان دلم به خنده ها و شوخی هات تنگ شده دوست داشتنی ترین مهمون خونم کجایی؟؟؟ چقدر با خانواده شما راحت بودیم و از کنار هم بودن لذت می بردیم چقدر خاطره های به یاد ماندنی که با هم داریم مصطفی جان بعد از شهادت شما و از دنیا رفتن پدرو مادرمون انگار دیگه کسی رو توی این دنیا ندارم از دوره همی ها دوری می کنم، چون بیشتر جای خالیت معلوم میشه . یادش بخیر آخرین خدا حافظی مون . مصطفی جان آخرین دیدارمون شهریور سه سال پیش بود . توی اردوی... ادامه 👇 @shahid_masoud_asgari
شهید مسعود عسگری
مصطفی جان دلم به خنده ها و شوخی هات تنگ شده دوست داشتنی ترین مهمون خونم کجایی؟؟؟ چقدر با خانواده شم
مصطفی جان دلم به خنده ها و شوخی هات تنگ شده دوست داشتنی ترین مهمون خونم کجایی؟؟؟ چقدر با خانواده شما راحت بودیم و از کنار هم بودن لذت می بردیم چقدر خاطره های به یاد ماندنی که با هم داریم مصطفی جان بعد از شهادت شما و از دنیا رفتن پدرو مادرمون انگار دیگه کسی رو توی این دنیا ندارم از دوره همی ها دوری می کنم، چون بیشتر جای خالیت معلوم میشه . یادش بخیر آخرین خدا حافظی مون . مصطفی جان آخرین دیدارمون شهریور سه سال پیش بود . توی اردوی فامیلی توی آلاچیق دور هم نشسته بودیم دلم خبر از جدایی میداد سعی می کردم ازتون جدا نشم بعد از پایان اردوی آماده شده بودید برید عروسی، وقتی دیدمت گفتم : به به شادوماد و خنده شیرین همیشگیت جوابم بود . خدا میدونه نمی تونستم ازتون جدا بشم شما سوار ماشین میشید و من سرمو از شیشه ماشین آورده بودم داخل ماشین به بهونه صحبت با زندایی نمی خواستم بشنوم جمله بسه، دیره، حرکت کنیم با لب خندون از هم جدا شدیم، ولی احساس می کردم دلمو توی ماشین شما جاگذاشتم... . تقریباً یک ماه و نیم بعد از اون دیدار خبر شهادت و بعد پیکر پاکت توی معراج شهدا.. . وقتی نگاه سر و صورتت کردم، راحت خوابیده بودی ولی مصطفی ایی که من آخرین بار دیدم ریش و موی سرش انقدر سفید نبود.. . عکس های سوریه رو می بینم دلم به درد میاد با خودم میگم این اون مصطفی ست!؟ که بهش گفتم به به شادوماد شدی! چقدر توی یک ماه و نیم تغییر کردی توی این مدت چه گذشت که انقدر ظاهرت تغییر کرده!؟ . دومین ساله، وقتی شب اول ماه صفر به مناسبت لحظه شهادت مسعود کنار مزارش می شینم، به اولین شب ماه صفر سال نودوشش فکر می کنم و ازت می پرسم: مصطفی جان سالگرد شهادت مسعود چه حالی داشتی!؟ چی به مسعود گفتی!؟ از خدای مسعود چی خواستی که چند ساعت بعدش، شهادتت اجابت دعای لحظه شهادت مسعود شد!؟ . برادر عزیزم شهادتت مبارک مصطفی جان برای ظهور امام زمان عج دعا کن. دعا کن برای رهبر عزیزمون دعا کن برای عاقبت بخیریمون دعا کن برای هدایت مسئولین... دعا کن تا بتونیم ما هم مثل شما مدافع حریم ولایت باشیم دعا کن... دعا کن... ای که دستت می رسد کاری بکن برادرم محتاج نگاه مهربونت هستم. . . به ماه قمری @shahid_masoud_asgari
38.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نحوه شهادت هر شهید پیامی دارد... و تو مسعود جان... #دست و #سینه تو می گوید: السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها #چشم تو می گوید: السلام علیک یا باالفضل عباس علیه السلام اما به #پیکرت که خوب نگاه می کنم ، می گوید: السلام علیک یا #علی_اکبر علیه السلام #ارباً #اربا فیلم کامل اولین دیدار خانواده و دوستان شهید با پیکر #شهید_مسعود_عسگری در معراج شهدای تهران. حرف دل و درد دل مادر و پسر.. #شهید_مسعود_عسگری پیام رسان ها @shahid_masoud_asgari اينستاگرام: shahid_masoud_asgari_1
امروز با دیدن عکس پلاک و انگشتر پسر شهیدم ، یاد خاطره ای از برادر شهیدم مصطفی افتادم، . مصطفی بعد از شهادت مسعود با کلی تلاش تونست اجازه رفتن به سوریه رو بگیره . رفت و شد سنگر ساز بی سنگر . اولین اعزامش، فقط دو ساعت بعد از شروع به کار ، دشمن، با موشک تاو به لودری که روش کار می کرد شلیک کرد و مصطفی سخت مجروح شد.. . چند روز سوریه بیمارستان بود بعد منتقل شد به تهران بعد از بیمارستان منزل در حال مداوا بود و دنبال دلیل شهید نشدنش می گشت.. . یه روز عکس پلاکشو برام فرستاد گفت زهرا ببین چه فرقی با پلاک مسعود داره گفتم خودت بگو گفت نه خودت برو پلاک مسعودو ببین متوجه میشی گفتم منو دنبال کار نفرست بگو چه فرقی داره گفت خودت باید ببینی این عکسی که از پلاک و انگشتر مسعود گذاشتم رو با پلاک مصطفی مقایسه کردم شماره پلاک مسعود صدو چهل هزارو هشتصدو هشتادو پنج بود و شماره پلاک مصطفی صدو چهل هزار بود. به مصطفی پیام دادم گفتم هشتصدو هشتادو پنج تا عقبی خیلی باید بدوی تا به مسعود برسی.. . مصطفی گفت : فکر کردم زرنگی کردم شماره رُند برداشتم، کلاه سرم رفته . اون روز برعکس مصطفی من ماجرای شماره پلاک رو به شوخی تمومش کردم ولی ظاهراً مصطفی تلاش می کرد زودتر از تعداد اعداد باقیمونده به مسعود برسه . مصطفی قبل از هشتصدو هشتادو پنج روز اختلاف شماره دو پلاک و تقریباً هفتصدو ده روز بعد از شهادت مسعود به شهادت رسید . از بچه گی بیشترین خاطره هایی که از مصطفی دارم، خنده و شوخی های مصطفی بوده، بجز بعد از شهادت مسعود که نوع خنده و شوخی هاش فرق کرده بود. ان شاء الله دعاگومون باشن. @shahid_masoud_asgari
مصطفی جان سومین سالگرد شهادتت مبارک عزیز برادرم برای دل خواهرت دعا کن😭 دیگه طاقت ندارم، فتنه های رنگارنگ رو ببینم😭 نمی تونم ببینم خودی ها شدن تریبون دشمن😭 . خوش بحال شما، مسعود و بقیه شهدا کاش من هم کنار شما بودم😭 . مصطفی جان کمک کن مدافع حریم ولایت باشم الان کاری جز خون دل خوردن از دستم نمیاد😭 طلحه و زبیرها مقدس شدن و علی تنها...😭 دعا کن خدا بهمون بصیرت بده تا به جای دشمن، تیرمون به قلب علی نخوره😭 مصطفی جان... خودت داری می بینی، چی بگم😭 . برادرم مسعودم خوش به حالتون😭 دست مارو هم بگیرید😭 .
امروز ۲۹ مهر روزی که شهید به ارزوی دیرینه خودشون رسیدند برای شادی روحشون صلواتی هدیه کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسعود جانم پنجمین سالگرد شهادتت مبارک عزیز دلم چقدر این صحبت های رهبری به دلم نشست (من تصور می کنم، شهدای مدافع حرم هر یک اجر دو شهید را دارند گمان می کنم اینها از جمله کسانی هستند که روز قیامت که همه ما گرفتاریم! همه ما مبتلاییم! روز قیامت اولیا هم مبتلا هستند! . در آن روز این فرزندان شما... به لطف الهی پرواز می کنند به سمت بهشت و دیگران غبطه می خورند.... ) . مسعود جانم بر دوری و دلتنگی هات صبر می کنم به جاش وقتی اون دنیا داری به سمت بهشت پرواز می کنی، دست منم بگیری و با خودت ببری... . پسرم تولد آسمانیت مبارک❤️ لحظه لحظه های زندگیم به یادتم ، شما هم یاد من باش❤️ . @shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با دیدن این گل پسر دوست داشتنی یاد این جمله فرمانده شهید می افتم تا شهید نباشی شهید نمی شوی... . شهید مسعود بعد از ازدواج دوستشون ازشون می خوان که زود بچه بیارن... نگران تنهایی آقا بودن و توصیه شون فرزند آوری بوده . حتماً نباید شهید وصیت نوشته شده داشته باشن تا به اون وصیتشون عمل بشه .. کسانی که ادعای دوستی با شهید رو دارن یا خودشونو ادامه دهنده راه شهید میدونن، حواسشون به دل نگرانی شهید که به حق هم بوده باشه.. . شهید مسعود چند سال قبل از شهادتشون از من خواستن تا همسر مناسبی براشون پیدا کنم.. متأسفانه من نتونستم به وظیفم عمل کنم و معراج شهدا ازشون خواستم که بخاطر این کوتاهی حلالم کنن... . ان شاء الله عزیزان جوان به این وصیت شهید عمل کنند... . ازدواج کنند، فقط به نیت تربیت فرزندان صالح، ان شاء الله . @shahid_masoud_asgari
سلام ❤شهید من❤...... با خنده ای که عکس تو در بر گرفته است دیوار خانه چهره ی دیگر گرفته است بعد از تو برق شور و شعف را هجوم اشک از چشم های خسته ی مادر گرفته است بی شک شبیه کوچه ی ما، کوچه های عرش از نام پر شکوه تو زیور گرفته است حالا منم، کنار تو، اینجا که پر زدی اینجا که خاک، بوی کبوتر گرفته است ای انعکاس دست علی! برق ذوالفقار! افلاک، پشت نام تو سنگر گرفته است اینجا، نماز چلچله ها رو به دست توست دستی که رنگ غیرت حیدر گرفته است چشمان من همیشه همین جا کنار توست اینجا که خاک، بوی کبوتر گرفته است 🌸یاد مسعود با یک صلوات❤ @shahid_masoud_asgari
یکی از دغدغه های شهید نبی لو برگزاری باشکوه مجالس اهل بیت بود در هر محله ای که وارد می شدیم اولین کاری که می کردن برپایی هیأت بود حتی با تعداد کم افراد باز هم هیأت برقرار می شد و عقیده داشتن که خود اهل بیت در مجلس حضور دارند مراسم تولد اهل بیت و عزاداریها رو با تمام تلاش شون برگزار می کردند (ایشون اعتقاد داشتند با شادی اهل بیت باید شاد بود و با عزاشون محزون) همیشه از در آمد خود مبلغی مختص هیأت کنار می گذاشتن حتی اگر از نظر مالی در مضیقه بودیم این کارشون ترک نمی شد چون اعتقادشون این بود که خود اهل بیت جبران می کنند خدا رو شکر که الحمدالله اهل بیت به بهترین نحو ممکن جبران کردند خاطره همسربزرگوار @shahid_masoud_asgari
جا داره روز میلاد بی بی جانمون حضرت زینب سلام الله علیها ، این طراحی زیبا با دقت دیده بشه.. . مسعودم سربند به سر بسته، دست به سینه و گوش به فرمان، پای مکتب عمه سادات نشسته... و چه خوب سربازی کرد❤️ . کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود . همیشه از خدا خواستم قطره ای از دریای معرفت حضرت زینب سلام الله علیها رو به من بچشونه... کاش لایق باشم، تا زینب گونه زندگی کنم . جانم فدای بانویی که با تمام توان از ولایت و امامت دفاع کرد . . با تشکر از دوستی که این طراحی زیبا رو انجام دادن. . @shahid_masoud_asgari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ روحیه تون رو نبازید... این همه پیروزی خدا به شما داده... صحبت های شهید حاج قاسم سلیمانی فردای شهادت شهدای اربعه حلب با همرزمان شهدا @shahid_masoud_asgari
راهپیمایی بیست و دوم بهمن سال نودوسه از خیابان آزادی به طرف میدون آزادی در حرکت بودیم. . داشتیم به میدون نزدیک می شدیم که چتربازهارو دیدیم توی آسمان آزادی در حال چتر بازی و اجرای کارهای نمایشی بودن . چترهای رنگارنگ و چشم نواز سرهای مردم به طرف آسمان بود... . ما هم مشغول تماشای این صحنه زیبا بودیم . حالم طبیعی نبود یه کشش خاصی نسبت به چتربازها داشتم . میدونستم مسعود چتربازه ولی نگفته بود قراره اون روز بپره . گوشیمو دستم گرفتم و شروع کردم از چتربازا عکس و فیلم گرفتن... . دلم خبر میداد یکی از این چتربازها پاره تنِ منه، که دلمو برده و نمیذاره چشم از آسمون بردارم . به محمد مهدی گفتم : یکی از چتربازا داداش مسعودته... . تا پایین اومدنشون دلم آروم نگرفت، یکی یکی از راه دور نگاهشون می کردم، فاصله زیاد بود و تشخیص سخت، بینشون دنبال عزیز دلم می گشتم تا شاید از فاصله دور بشناسمش... . ۲۲ بهمن جشن پیروزی انقلاب اسلامی ایران با یاد شهیدان شیرین تر می شود.. هستیم بر آن عهد که بستیم. . . ۲۲بهمن @shahid_masoud_asgari
ماجرای قابل تأمل سلام علیکم وقت شما بخیر حرم باصفای امام رضا علیه السلام دعاگو و نائب الزیاره ی شما هستم امروز یک ماجرایی برام پیش آمد ، داشتیم تو صف می رفتیم زیارت صف شلوغ بود یک خانم خیلی نورانی محجبه ای جلو من بود گوشیش تو دستش بود عکس حاج مسعود عزیز رو گوشیش بود یک لحظه نگاهش می کرد و زود چشمشو رد میکرد و همش زمزمه می کرد خیلی بهش حساس شدم گوش دادم ، بشنوم چی میگه ، درست متوجه نشدم بهش زدم و پرسیدم عکس روگوشیت کیت میشه شک کردم که شما هستین و خیلی خوشحال شدم که حتما شما هستین و... گفت ایشون شهید مدافع حرم است گفتم بله میدونم ولی چه نسبتی باشما داره؟ گفت هیچی ولی انگار از سالها پیش می شناسمش مرتب با من حرف میزنه نگاه به چشماش میکنم دلم می ریزه که چی بهم میگه اینو متوجه شدم که الان داره میگه برا مادرم دعا کن و ... بعد منم بهش گفتم بله منم هر موقع نگاهش کنم با چشماش چقدر حرف میزنه من حتی صداشو هم می شنوم و... بخدا قسم چیزهایی که من می گفتم عین این حرفها را هم ایشون می گفت چند دقیقه ای که تو صف بودیم تا برسیم به ضریح مطهر اقا همش صحبت می کرد و ... گفت همین عکس را فرستادم برا پسرم وبهش گفتم که این عکس را بزار رو گوشیت و.. کمی بعدش پسرم زنگ زد بهم با گریه و صدای لرزان که مامان من گزارشهدا بودم یه مرتبه دیدم نشسته ام رو یه قبری نگاه میکنم می بینم همین شهیدی که عکسش برام فرستادی الان سر قبرشم ... این عکس با لبخند قشنگش رو گوشی آن خانم بود. و خلاصه خیلی بیادتون بودیم.
شهید مسعود عسگری
ماجرای قابل تأمل سلام علیکم وقت شما بخیر حرم باصفای امام رضا علیه السلام دعاگو و نائب الزیاره
متن بالا پیام خانمی هست که اوایل امسال داخل ایتا ، برای معرفی شهید منو به گروهشون دعوت کردن امشب این پیام رو از مشهد فرستادن.. . اطمینان دارم مسعود حواسش به دل مادرش هست میدونه دلتنگ زیارت امام رضا علیه السلام هستم ،این شکلی نشونه برام می فرسته... . .
پدر شهید مسعود عسگری در حرم محسن ابن الحسین علیه السلام همسر امام حسین علیه السلام بر اثر مصائب اسارت فرزندشون سقط شد @shahid_masoud_asgari