آقاحسین تو رفاقتا عیب های رفیقشونو میگفتن که برطرف کنه..!
تومراسم ها مثل تولد یادمه به یکی ازدوستان که شلوارلی پوشیده بود شلوارشیش جیب هدیه داد وگفت این خیلی بهت میاد..!
#راوی:دوست شهید
#خاطرات شهیدحسین
رفقا
امروزتولدخودِ شهیدحسینهِ...
بیایین باترکِ یه عیب،هرچندکوچیک..
شهید حسینو خوشحال کنیم😍
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
سفرآخرحسین روبه خوبی خاطرم هست من نمیدونستم هم سفریم.ماشینی که بچه هارامی آوردحرکت کردوماروبه فرودگاه رسوند.اونجاحسین رودیدم که بایه حالت هراسون داره میاد!وقتی به من رسید،پرسیدم حسین چی شده؟ چه خبره؟مگه توهم بامامیای؟
گفت نزدیک بودجابمونیم!
من الان میفهمم که اون موقع چی گفت.سوریه که رسیدیم بعدزیارت شب روپیش هم بودیم
الان که من دارم به اون لحظات فکر میکنم میبینم که حسین اصلاروپای خودش بندنبود.اونجابمن گفت بیاباهم عکس بگیریم.بعدازشهادت حسین نزدیکی های چهلم ایشون بودکه قرارشدبریم خونه حسین.
وقتی رسیدیم اونجایه اتفاق بسیارجالبی افتادوقتی رفتیم اونجاپدرش هی اصرارمیکرد که ازاین میوه هابخورید.
گفتیم حاج آقاصرف شده گفت نه این ویژه است،این سفارش خودحسینه!
برای شماخیاروشلیل سفارش داده.من خونه میوه داشتم میدونستم که شماقراره بیایید
صبح دیدم که خواهرحسین میگه خونه میوه داریم؟من گفتم چطورمگه؟
گفت خواب دیدم که نمازم روخوندم.دیدمدحسین اومدگفتش که آبجی خونه میوه داریم؟بریدمیوه بگیرید خیاربگیریدشلیل بگیرید.من مهمون دارم آبروی من رونبریدها!
بعدتواون جلسه دوستم خطاب به مادرحسین گفت ایشون«مسئول حسین بوده»مادرحسین گفت بارآخری که حسین رفت باهم بودید؟ گفتم آره حاج خانوم چطور؟گفت یدونه عکس مال شماست!
من اصلایادم نبودهمچین عکسی باحسین گرفتم.
حسین ازمن کنارحرم حضرت رقیه«س»عکس گرفت
واین هدیه ای بودکه حسین به من داد
#راوی:فرمانده شهید🕊
#شهدارایادکنیم باذکرصلوات🕊
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
💫مثـــل شهـــ💕ــدا💫
من یادمه بخاطر مشکلی که داشتم خواستم از آقامحسن کمک بگیرم،ولی روم نمیشد که بگم...محسن بااینکه پدرش یه باغ بزرگ داشت وضعیت مالی پدرش عالی بود ولی باهمون پیکان که به سختی روشن میشد میومد سپاه...پدرو مادرش چندین دفعه ازم خواستن باهاش حرف بزنم بلکه ماشینو عوض کنه،هیچوقتم بحرفم گوش نداد میگفت همین کارمو را میندازه!
خونش فرش نداشت!!!
روی موکت زندگی میکردن...
بااینکه کلی پول داشت ولی همه رو قرض میداد،یاکمک میکرد
یه روز به سختی گفتم داداش یه مقدار پول داری بهم قرض بدی؟
میدونم خودت خیلی گرفتاری..ولی گفتم بازم بپرسم.
محسن گفت نگران نباش حل میشه ناراحتی نداره که..
پشیمون شدم از اینکه بهش گفتم..
.
.
.
.
زنگ خونه رو زدن،دیدم محسنه بایه کیف اومده گفت داداش دیدی گفتم حل میشه ناراحت نباش بفرما جورشد...اون روزخیلی خوشحال شدم
( شهیدمحسن علیان نجف آبادی)
#راوی:همکار شهید
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
🕊شهیده زینب کمایی🕊
شب اول فروردین ماه زینب برای خواندن نماز مغرب به مسجدمحله میره که اولین نمازسال روبه جماعت بخونه،خواستش ازمادرش این بودکه اجازه بده شب ها برای نماز به مسجدبره
موقع برگشتن،منافقین میگیرنش...
ما سه روز ازش بی خبربودیم،خیلی خبرمیدادن اماهمش اشتباه بود،مدیرمدرسه که یه خانم متدین وانقلابی بود بما کمک میکردزینبو پیدا کنیم،یه نامه داخل حیاط ایشون انداخته بودن وتهدیدشون کرده بودن...
ماهمه جارو گشتیم حتی اون شب منو مادرم به مسجد رفتیم که بسته بود...
گفتن یه دختر رو تومکانی که پُرخاره پیدا کردن!
وبا چادرش گره زذن وخَفش کردن!
اون زینب بود... زینب حجاب کامل داشت و باچادرش کشته شده بود،پزشک قانونی گفت که با اولین گره به شهادت رسیده ...
ما فکر میکردیم خواهر یا برادرم که توجبهه هستن،اتفاقی براشون بیوفته،ولی زینب توجایی که اصلا خبری از جنگ نبود به شهادت رسید...
زینب فقط۱۵سال سن داشت...
#راوی:خواهرشهید
اگرآرزوی شهادت راداشته باشی،وعاشقانه برایش تلاش کنی،تورا خواهدیافت...🕊
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
#عاشقانه_شهدا
گفتم:
کاش میشد منم همراهت به جبهه بیام!😔
لبخندے زد و پاسخی داد که قانعم کرد.
گفت:
هیچ میدونی سیاهی چادر تو
از سرخی خون من🥀 کوبنده تر است؟!
همین حجابت را رعایت کنی، مبارزه ات را انجام داده اے🌿
✍ #راوے: همسر شهید محمدرضا نظافت
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
🕊شهیده زینب کمایی🕊
شب اول فروردین ماه زینب برای خواندن نماز مغرب به مسجدمحله میره که اولین نمازسال روبه جماعت بخونه،خواستش ازمادرش این بودکه اجازه بده شب ها برای نماز به مسجدبره
موقع برگشتن،منافقین میگیرنش...
ما سه روز ازش بی خبربودیم،خیلی خبرمیدادن اماهمش اشتباه بود،مدیرمدرسه که یه خانم متدین وانقلابی بود بما کمک میکردزینبو پیدا کنیم،یه نامه داخل حیاط ایشون انداخته بودن وتهدیدشون کرده بودن...
ماهمه جارو گشتیم حتی اون شب منو مادرم به مسجد رفتیم که بسته بود...
گفتن یه دختر رو تومکانی که پُرخاره پیدا کردن!
وبا چادرش گره زذن وخَفش کردن!
اون زینب بود... زینب حجاب کامل داشت و باچادرش کشته شده بود،پزشک قانونی گفت که با اولین گره به شهادت رسیده ...
ما فکر میکردیم خواهر یا برادرم که توجبهه هستن،اتفاقی براشون بیوفته،ولی زینب توجایی که اصلا خبری از جنگ نبود به شهادت رسید...
زینب فقط۱۵سال سن داشت...
#راوی:خواهرشهید
اگرآرزوی شهادت راداشته باشی،وعاشقانه برایش تلاش کنی،تورا خواهدیافت...🕊
سالروز ولادت🎂🎂❤️
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
🕊شهیده زینب کمایی🕊
شب اول فروردین ماه زینب برای خواندن نماز مغرب به مسجدمحله میره که اولین نمازسال روبه جماعت بخونه،خواستش ازمادرش این بودکه اجازه بده شب ها برای نماز به مسجدبره
موقع برگشتن،منافقین میگیرنش...
ما سه روز ازش بی خبربودیم،خیلی خبرمیدادن اماهمش اشتباه بود،مدیرمدرسه که یه خانم متدین وانقلابی بود بما کمک میکردزینبو پیدا کنیم،یه نامه داخل حیاط ایشون انداخته بودن وتهدیدشون کرده بودن...
ماهمه جارو گشتیم حتی اون شب منو مادرم به مسجد رفتیم که بسته بود...
گفتن یه دختر رو تومکانی که پُرخاره پیدا کردن!
وبا چادرش گره زذن وخَفش کردن!
اون زینب بود... زینب حجاب کامل داشت و باچادرش کشته شده بود،پزشک قانونی گفت که با اولین گره به شهادت رسیده ...
ما فکر میکردیم خواهر یا برادرم که توجبهه هستن،اتفاقی براشون بیوفته،ولی زینب توجایی که اصلا خبری از جنگ نبود به شهادت رسید...
زینب فقط۱۵سال سن داشت...
#راوی:خواهرشهید
اگرآرزوی شهادت راداشته باشی،وعاشقانه برایش تلاش کنی،تورا خواهدیافت...🕊
https://eitaa.com/shahid_moezegholami