#عاشقانه_شهدا
خیلی بهش #حساس بودم.
دوست داشتم فقط برای من باشد.
آخرین دفعه هم بهش گفتم: میخواهی بروی اجازه میدهم ولی باید یک #قول بدی
پرسید: چه قولی
گفتم: عروس اول و آخرت من باشم.
#خندید گفت: باشه.
#شهید_رضا_حاجی_زاده🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
⇩♡⇩♡join
❤️| @shahid_moezegholami |♥
ڪانال شہیدمعزغلامے
#عاشقانه_شهدا
شـ🌹ـهید حسین دولتی
➖➖❤️➖➖❤️➖➖❤️➖➖
سر سفره عقد نشسته بوديم،
عاقد که خطبه را خواند،
صدای اذان بلند شد.
حسين برخاست،
وضو گرفت و به نماز ايستاد،
دوستم کنارم ايستاد و گفت:
اين مرد برای تو شوهر نمی شود.
متعجب و نگران پرسيدم: چرا؟
گفت: کسی که اينقدر
به نماز و مسائل عبادی اش مقيد باشد،
جايش توی اين دنيا نيست.
🔴شادی روح مطهر شهدا صلوات+وعجل فرجهم
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
#عاشقانه_شهدا
گفتم:
کاش میشد منم همراهت به جبهه بیام!😔
لبخندے زد و پاسخی داد که قانعم کرد.
گفت:
هیچ میدونی سیاهی چادر تو
از سرخی خون من🥀 کوبنده تر است؟!
همین حجابت را رعایت کنی، مبارزه ات را انجام داده اے🌿
✍ #راوے: همسر شهید محمدرضا نظافت
https://eitaa.com/shahid_moezegholami
3.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
روز عقد هم ، حمید آقا یک آئینه
دور فلزی و یک قوطی شیرینی و
یک جعبه سیب از باغشان آورد😊
دو اتاق بیشتر نداشتیم ، یک اتاق آقایان و
یک اتاق خانمها بودند ، مراسم خیلی ساده بود.
عاقد و چند نفر از طرف خانواده😇
چند نفر از طرف خانواده باکری و
چند نفر هم از طرف ما در مراسم بودند
بعد از عقد همه رفتند.
یکی به من گفت فقط یک جفت پوتین
مانده گمانم آقا مهدی تنهاست ، رفتم
اتاق دیدم تنها نشسته بود☺️
بلند شد سلام کردیم و بعد دوباره نشستیم ، اما خیلی با خجالت ، راستش برای اولین بار بود
که مهدی را به خوبی میدیدم😌
سرش پائین بود ، وقتی همدیگر را نگاه میکردیم
آن یکی سرش را پایین میانداخت☹️
تازه شروع کرده بودیم به حرف زدن ، که حلقه را از جیبش درآورد و جلوی من گذاشت💍
چند لحظه بعد شاید نیم ساعت نشد درِ خانه به صدا درآمد و آمدند دنبالش ، معذرتخواهی کرد و رفت و گفت فردا عازم آبادان هستیم ، اصرار کردم که حداقل برای شام بیاید ، آمد😃
اما از شانس ما برق منطقه رفته بود😅
با چراغ دورسوز سر سفره همه
با هم نشستیم و شام خوردیم و
بعد از شام تا کوچه به بدرقهاش رفتم.🍃
راوی: صفیه مدرس
همسر #شهید_مهدی_باکری
#چهارشنبه_امام_رضایی💛
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
گفتم بزار عروسی کنیم
و یکم طعم زندگی و بچشیم
بعد حرف رفتن بزن
اما دیدم رفت...🥀
و بعد یه مدت پیکرش برگشت
وقتی تو معراج شهدا
صورتش رو نوازش کردم
دیدم از چشماش اشک جاری شد.. :)💔
همسر#شهیدامیرسیاوشی
https://eitaa.com/shahid_moezegholami