فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹| سفره هفت سین با آیه هاے قرآنے
#ارسالے✨
┄┅─✵💝✵─┅┄
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
┄┅─✵💝✵─┅┄
یه روز یه شهید
به یه جامونده تو رویا گفت:
+با تو ما سازیم
تو با ما بساز...♥️
#جامانده
┄┅─✵💝✵─┅┄
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
┄┅─✵💝✵─┅┄
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
#چله_زیارت_عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
روز 2⃣3⃣ چله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ | روايت رهبرانقلاب از زندگی امام كاظم عليه السلام
#رهبر_معظم_انقلاب
#امام_خامنه_ای
#شهادت_امام_کاظم_علیهالسلام
....•❈°∞°✿🌼✿°∞°❈•.... @Shahid_Moezegholami
....•❈°∞°✿🌼✿°∞°❈•....
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
سلام رفقاے جاݧ ♥ خوبین ڪہ الحمدالله ؟ یه چلہ ے #صلوات , #حدیثشریفکساء اذکار #یاجوادالائمهادرک
تعداد این هفته😊🍃
#صلوات :2623
#حدیثشریفکساء : 48
#الهےبہرقیہ (س) : 42514 #یاجوادالائمهادرکنی : 43100
خداقوت رفقاےجاݧ
حاجاتتون براورده به خیر 😊🌹
از هفتہ ے آتے جانمونیدا ♥•••
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
بِـسمِ رَبِ نـٰامَت♥.• بـرایم نجواکن..!
🌸•^ با این عیدها بھـار نمیشود..
این شکوفه ها نمیتواند،
غـم نبودت را تسکین دهد،
چگونه به قلبم بفھمانم هنوز مانده تا بھـار حقیقی..
.
مگـر میشود؟!
عاشقـٰانه هایم را برای دشتی بخوانم که همه داراییش ز حضور شماست..!
.
برایم نجوا کن..!
کمی امیدم ده، بھـار حُضورت را توصیف کن برایم..
بلکه قلبم حتی برای چند دقیقه هم که شده ارام گیـرد ز صدای دِلنشینت..
.
#عیدمنشماییدآقا
#عاشقانھمھدوۍ
#ثواب_یهویی
پنج صلوات هدیه کنیم ب امام زمان عج و شهدا و شهید حسین.....💔
•{رفیقـــــــــــی خوبه که
بوی #دنیــــــــــــــــا نده
یا رفیق من لا رفیق له}•
#شهیدوحیدفرهنگی🌷
🕊@shahid_moezegholami
#رهبرانه😍
اى ڪاش ڪه زینت بهارت باشیم
در شادى و غم همیشه یارت باشیم
با جهشِ تولید در این سال جدید
آرامش قلب بى قرارت باشیم
چه تهے دست است
دنیایے ڪه #تُ در آن نباشے...
#تولدتمبارڪفرمانده♥️
┄┅─✵💝✵─┅┄
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
┄┅─✵💝✵─┅┄
هدایت شده از 『 مُدرِّس نوین 』
صدا ۰۳۳.m4a
3.6M
ضرر یا خسران؟🤔•••
جبران میشہ؟❌
.
← محتمل و احتمال!؟ →
•• توصیہ هاے مهم ••
.
دیــگہ نمےشه ڪارے ڪرد..
اونوقت چے؟ بازم همینه پیشنهادت؟
یڪم صبورے زودے تموم میشه🌱
.
#در_خانه_بمانیم 🙂•°
#کرونا_را_شکست_میدهیم ✌️
|🎧| #کرونا
|👤| #استاد_عزیزی
http://eitaa.com/joinchat/3723296797C035496b51c
کلاسهاےرایگاݧ استاد🔺
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
چه تهے دست است دنیایے ڪه #تُ در آن نباشے... #تولدتمبارڪفرمانده♥️ ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAM
سه صلوات هدیه کنیم به سردار رفقا؟!
#ثواب_یهویی
گُـمۺـدگاڹِ
•|خاکــ" اگر مےفہمٻدند❛
کـہ
ٺا "افلاک⋮🌱 راۿۍ نٻست؛
اٻڹۿمہسرگـردانےنمٻڪشٻدند!
+🙂✋🏼ـ ـ ـ
『 #ۺـہٻدمـرٺضےآۅٻنے 』
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸
@shahid_moezegholami
🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸
خوشا آنان که جانان می شناسند
طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان می شناسند
@shahid_moezegholami
ڪتاب (بیا مشهد)
#قسمت6⃣
🍁↩️ شهیدے ڪه امام زمان بهش گفت بیا مشهد شفا بگیر
✨✨✨✨✨✨✨✨
گل سرخ
راوی : جواد جمادے
سال ۱۳۶۰ مےخواست بہ جبهہ برود،اما بہ خاطر سن ڪم نمےگذاشتند.بعد از دوره راهنمایے علاقمند شد بہ حوزه برود.علاقہ بہ ڪسب معارف دینے داشت.
عملیات فتح المبین در نوروز ۱۳۶۱ آغاز شد.دیگر نمےتوانست تحمل ڪند.عملیات چندین هفتہ ادامہ داشت.
شبے در منزل یڪے از رفقا مهمان بودیم،غروب بود ڪہ آمد و با حالت عجیبے بہ من گفت:من دیگہ نمےتونم بمونم،من مےخوام فردا برم جبهہ.
آمده بود اجازه بگیرد،چون تمام ڪارهاش را با من هماهنگ مےڪرد.گفت:من مےخوام برم جبهہ!
نگاهے به چهره اش انداختم.گفتم:باشہ،فردا هم مےریم ثبت نام مےڪنیم،باهم مےریم جبهہ.
اون شب تا صبح خوابش نبرد.شاد بود،با بچہ ها شوخے مےڪرد و...
خلاصہ تا صبح چشم رو هم نگذاشت.
صبح رفتیم ثبت نام ڪردیم.از آنجا رفتیم پایگاه پنجم شڪارے اهواز.از آنجا مارا اعزام ڪردند آبادان.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
از آبادان مارا فرستادند حوالے خرمشهر در محلہ اے بہ نام «ڪوت شیخ» پایگاه شهید براتے.
از آنجا فعالیت ما در جبهہ شروع شد.هم من اولین بارم بود،هم علے.حدودا یڪ ماه در آنجا مستقر بودیم.حالت پدافندے داشتیم،نصف بیشتر خرمشهر ڪہ آن طرف اروند و طرف مسجد جامع مےشد دست عراق بود.
یڪ روز من را فرستادند بہ یڪ پایگاه دیگہ،البتہ تو همان منطقہ بود.
فرداش رفتم بہ علے سربزنم.دیدم حالش خیلے پریشان و ناراحتہ!مثل اینڪہ گریہ ڪرده.
از دوستان پرسیدم ڪہ جریان چیہ❓گفتند نصف شب سراسیمہ از خواب پرید و شروع ڪرد بہ گریہ ڪردن.
آن ایام تازه نماز شب را شروع ڪرده بود.رفتم سراغ علے.ڪمے ڪہ آرام شد جریان رو پرسیدم ڪہ چے شده❓
گفت چیزے نیست.خواب دیدم.
با اصرار من گفت:« دوازده تا پرنده سفید🕊 اومدن،دهن یڪے از این پرنده ها یڪ گل قرمز🌹 بود.
پرنده ها آمدند و بہ من گفتند:آقا بهت سلام رسوندند و این گل🌹 رو بہ عنوان هدیہ بہ شما دادند.بعد اون گل رو گرفتم.»
علے بعد از این رویا تا صبح فردا بـےتاب بود.وسط روز ڪہ ڪار ما ڪمتر بود گفتم:بیا مرخصے بگیریم و بریم آبادان براے حمام.چون وسایل استحمام تو اون منطقہ نبود ما مےرفتیم آبادان.
آن روز تقریبا پنج روزے بہ آزادے خرمشهر مانده بود.آماده حرڪت شدیم ڪہ یڪباره دشمن شروع بہ آتش ڪرد.خمپاره اے بطرف ما آمد.
علے فرصت خیز برداشتن پیدا نڪرد.
خمپاره درست وسط دوتا پایش خورد و منفجر شد...
موج انفجار خمپاره،علے را از جا ڪند و بہ طرف ماشین اسقاطے ڪہ در چند مترےِ ما بود پرت ڪرد.سرش بہ ماشین خورد و مجروح شد و روے زمین افتاد.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
با دیگر رفقا بہ سمت او دویدیم و بہ سرعت او را بہ بیمارستان طالقانے آبادان انتقال دادیم.من دیگر او را ندیدم.چون مرحلہے بعدے عملیات آغاز شد.
البتہ به ملاقاتش رفتم.من در بیمارستان دیدم با پرستار ها شوخے مےڪند،با رزمنده ها شوخے مےڪند و...نگو ڪہ این شوخےها در حال و هواے موجے بودنش است و خودش متوجہ نیست❗️
حملہ خرمشهر آغاز شد و ما هم شرڪت ڪردیم.خرمشهر آزاد شد.ماهم چند روز بعد برگشتیم.
مجروحین را نیز اعزام ڪردند.من دیدم ڪہ علے سیفے در مراغہ مجروح ویلچرے شده
از من گلایہ ڪرد ڪہ چرا آبادان نیامدے براے عیادتم❓گفتم چرا نیومدم❓اومدم،اگہ یادت باشہ ۸۰۰ تومن بهت دادم ڪہ گذاشتے جیبت.
(با لحن شوخے)نڪنہ مےخواے انڪار ڪنی❓
تقریبا یڪے از پاهاے علے توانایے خود را از دست داده بود.لمس شده و قادر به حرڪت نبود.عصب پا قطع بود.
گاهے وقت ها چشم هایش سیاهے مےرفت و مےافتاد،دست و پایش ڪرخت مےشد.
حالش اصلا خوب نبود.مثل ڪسانے ڪہ صرع دارند مےلرزید و دست و پا مےزد❗️
عجیب بود ڪہ در این هنگام شروع بہ خواندن قرآن مےڪرد❗️
تا اینڪہ روزے رسید ڪہ پس از معاینات پزشڪے،قرار شد جهت ادامہ معالجہ او را بہ شیراز ببریم.
در راه تهران بہ شیراز در هواپیما 🛩 حالش دوباره بد شد.هواپیما در اصفهان توقف داشت.
علے را پیاده ڪرده و بہ بیمارستان دڪتر شریعتے اصفهان بردم.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
در آنجا در حالت بیهوش،با صدایے جانسوز قرآن مےخواند.طورے ڪہ مجروحین،عیادت ڪنندگان و پرستارها جمع شده بودند بالاے سرش و گریہ مےڪردند.
تا اینڪہ یواش یواش حالش بهتر شد.صبح روز بعد او را بہ شیراز بردم.
آنجا در آسایشگاه سلمان به استراحت مےپرداخت.تا روز موعود ڪہ پزشڪان مشخص ڪردند،او را بہ گردش مےبردم.در این گردش ها چند بار آن حالت دوباره بہ او دست داد.
روز موعود او را بہ بیمارستان شهید چمران🏨(یا بیمارستان نمازے اگر یادم نرفته باشد)بردم.
در آنجا دڪترها ڪمیسیون گرفتند و گفتند:طبق نظرات پزشڪان تهران باید پاےآقاے سیفے قطع شود.
علے مانع قطع پایش شد و اجازه نداد.
دوباره بہ تهران برگشتیم و در هواپیما باز حالش بد شد.
او را در تهران بہ بیمارستان بردم و چون خودم امتحان داشتم بہ مراغہ برگشتم.
بلافاصلہ با آقاے پاڪنیا صحبت ڪردم تا براے همراهے علے بہ تهران برود.او راهے شد.بعد از پرس و جو در بیمارستان،علے را پیدا نڪرد.
وقتے از اطلاعات سؤال ڪرده بود،گفتند:چون حالش بد بود و حالت موجے داشت،او را بہ بیمارستان روانے اعزام ڪردیم!
آقاے پاڪنیا بعد از زحمت فراوان او را در بیمارستان روانے پیدا ڪرد.بعد هم ڪلے با مسئولین آنجا صحبت ڪرد و علے را خارج و بہ مراغہ آورد.
منبع :: ↙️
نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی
(همه ی کتاب تایپ نمیشه فقط نیمی از کتاب)
⚠️⚠️⚠️
❗️❗️تایپ کتابها در مجازی
و مطالعه ی رایگان پی دی اف کتابها #باید با اجازه از انتشارات و مؤلف باشه❗️❗️