هدایت شده از 『 مُدرِّس نوین 』
#مذهبی_نما ⚘حتما مطالعه بشود⚘
هوالسبحان
اتقوا معاصی الله فی الخلوات؛
از ارتکاب نافرمانیهای خدا درخلوتها بپرهیزید؛
نهج البلاغه، حکمت 316
مومن کسی هست که ظاهر و باطنش یکی هست!!!
مومن کسی هست که چه توی خلوتش و چه بین مردم از گناه دوری می کنه!!!
مومن کسی هست که چه توی دایرکتش چه توی فضای عمومی اینستاگرام حدوحدود نامحرم رو حفظ می کنه!!!
اصلا دایرکت یعنی دایرکت نه محل هرزگی وهوسرانی وگناه های قایمکی.
سوال برات پیش اومده؟
از فلان پست یااستوری خوشت اومده؟
انتقادداری؟
پیشنهاد داری؟
حتی ازش متنفری میخوایی بهش بگی؟
خب همه ی اینارو میشه تو فضای کامنت هم گفت.
حالا بعضی وقت ها یه حرفایی هست که نمیشه قبول، اما با بوس و قلب و عشق و لاو؟؟؟ فکر نمیکنی داری هرزگی میکنی ؟؟؟
ریش میزاری تا بالای ناف ، یه هفته هیئتت ترک نمیشه، اگر دختر و پسر رو تو مترو و خیابون ببینی هزارتا لیچار بارش میکنی اما....
اما واسه همه حرامه واسه تو که میرسه میشه حلالاطیبا؟؟؟
فضای دایرکت خلیامون تنها چیزی که کم داره لقاح مجازیه!!!
یعنی اگر اینستا قابلیت لقاح مجازی رو داشت الان هر کدوممون بابا ننه ی هفت هشت تا بچه بودیم...
تو جمع های خودمون فلان دختر که با چادر تو بهشت زهرا عکس گرفته وپست گذاشته رو تا سر حد ارتداد میبریم بعد تودایرکتش بهش میگیم، چقدر ست روسری و ساق وکیفتون قشنگ شده خواهر؟؟؟ به اسم مسئله شرعی میای دایرکت بعداز علاقه ات مینویسی ؟
آخه مگه میشه علاقه ای بادوخط کپشن بوجود بیاد؟؟؟
دقت کردین اکثرکاربران مجرد به محض تاهل یا پیچ شون رو میبندن یا یه پیچ جدید میزنن.
دقت کردین خیلیا الکی نوشتن متعهد و متاهل......
خب گند زدیم، طرف میترسه.....
میترسه که امثال من بفهمن مجرده تابااسم دین و مذهبی بودن حمله کنیم دایرکتش!!!
دایرکت هم مثل خلوت دونفره هست و معلومه که این وسط نفر سوم شیطونه...
معلومه هر پیام بودار و مشکوکی جواب دادنش حرامه....
بوس و قلب فرستادن برانامحرم حرام حرام حرام والسلام
پ ن پ: هروقت اینجور پست هایی گذاشتم متهم شدم و جالبه که خوده مذهبیا هم متهمم کردن وبدحجابا وغیر مذهبیا تایید کردن و منصفانه برخورد کردن.
#دایرکت
#جهنم
#هرزگی
#متعهد
#دل_نوشته_طلبه
🍃🌱↷
『 @modarese_novin 』
9.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸ترسیم خلاقانه پرتره سردار شهید سپهبد سلیمانی توسط هنرمند جوان در برنامه عصر جدید
🔹مهران رحمانی، چهارمین اجرای قسمت هفتم از دور مقدماتی فصل دوم
••✬🌟❃✨✬✨❃🌟✬••
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
••✬🌟❃✨✬✨❃🌟✬••
اون روز دندون درد داشت گفت که میره درمانگاه
من همراهش نرفتم،گفتم برو چند دقیقه دیگه میام...
چندساعت گذشت ولی ناهیدنیومد ماچون بهش اعتماد داشتیم میگفتیم شاید کاری براش پیش اومده ...
تاشب خبری ازش نبود مادرم از درمانگاه هم خبر گرفت ولی گفتن کسی به اسم ناهید اینجا نیومده...
چون تومحل بعضیا ناهیدو میشناختن دیده بودنش
گفتن چهار نفر ناهیدو حلقه کردن وبه زور سوار مینی بوس کردنش وبردن!!!
دوران جنگ بود وپدرم تو خرم شهردرحال جنگ،مادرم به تنهایی همه جارو میگشت ولی انگار ناهیدی وجودنداشته!!!
پدرمم برگشت به سپاه گفتیم ...
چندوقت بعد همه جا داشتن میگفتن یه دختر که موهاشوتراشیده بودن و تو روستامیگردوندنش...
به جرم اینکه،این جاسوس خمینیه!
وگفته بودن اگه به امام توهین کنی آزادت میکنیم
ناهیدبااینکه۱۷سال بیشتر نداشت
شهادت روبر دنیا ترجیح داد
پیکرمطهرش بعدیازده ماه تویکی از روستاهای کردستان پیداشد
باسَری تراشیده وشکسته
وبدترین شکنجه!
دستشوهم قطع کرده بودن
ومیگفتن زنده به گورشم کردن!!!
مادرش چنددفعه بیهوش شد
وبه خواسته مادرشون پیکرمطهرش درگلزارشهدای تهران دفن شد
#شهیده ناهیدفاتحی کرجو
#شهدارویادکنیدباذکرصلوات
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
اون روز دندون درد داشت گفت که میره درمانگاه من همراهش نرفتم،گفتم برو چند دقیقه دیگه میام... چندساعت
سه صلوات هدیه کنیم به شهیده ناهید فاتحی کرجو💔
#ثواب_یهویی
#طنز_جبهه
قبل از عملیات بود...
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به هم رمز بدیم...
که تکفیریا نفهمن...🤔
یهو سیدابراهیم(شهید صدرزاده) از فرمانده های تیپ فاطمیون😍
بلند گفت: آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم...بدونید دهنم سرویس شده😂
#شهید_مصطفی_صدرزاده
••✬🌟❃✨✬✨❃🌟✬••
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
••✬🌟❃✨✬✨❃🌟✬••
امروز روز مـیلاد🎉🌸
علمدار حسین است🎉🌸
میلاد علمدار
وفادار حسیـن است 🎉🌸
گر بود علی
مـحرم اسـرار مـحمـّد 🎉🌸
عباس علی
محرم اسرارحسیـن است 🎉🌸
ولادت حضرت ابوالفضل مبارک🎉🌸
••✬🌟❃✨✬✨❃🌟✬••
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
••✬🌟❃✨✬✨❃🌟✬••
سفرآخرحسین روبه خوبی خاطرم هست من نمیدونستم هم سفریم.ماشینی که بچه هارامی آوردحرکت کردوماروبه فرودگاه رسوند.اونجاحسین رودیدم که بایه حالت هراسون داره میاد!وقتی به من رسید،پرسیدم حسین چی شده؟ چه خبره؟مگه توهم بامامیای؟
گفت نزدیک بودجابمونیم!
من الان میفهمم که اون موقع چی گفت.سوریه که رسیدیم بعدزیارت شب روپیش هم بودیم
الان که من دارم به اون لحظات فکر میکنم میبینم که حسین اصلاروپای خودش بندنبود.اونجابمن گفت بیاباهم عکس بگیریم.بعدازشهادت حسین نزدیکی های چهلم ایشون بودکه قرارشدبریم خونه حسین.
وقتی رسیدیم اونجایه اتفاق بسیارجالبی افتادوقتی رفتیم اونجاپدرش هی اصرارمیکرد که ازاین میوه هابخورید.
گفتیم حاج آقاصرف شده گفت نه این ویژه است،این سفارش خودحسینه!
برای شماخیاروشلیل سفارش داده.من خونه میوه داشتم میدونستم که شماقراره بیایید
صبح دیدم که خواهرحسین میگه خونه میوه داریم؟من گفتم چطورمگه؟
گفت خواب دیدم که نمازم روخوندم.دیدمدحسین اومدگفتش که آبجی خونه میوه داریم؟بریدمیوه بگیرید خیاربگیریدشلیل بگیرید.من مهمون دارم آبروی من رونبریدها!
بعدتواون جلسه دوستم خطاب به مادرحسین گفت ایشون«مسئول حسین بوده»مادرحسین گفت بارآخری که حسین رفت باهم بودید؟ گفتم آره حاج خانوم چطور؟گفت یدونه عکس مال شماست!
من اصلایادم نبودهمچین عکسی باحسین گرفتم.
حسین ازمن کنارحرم حضرت رقیه«س»عکس گرفت
واین هدیه ای بودکه حسین به من داد
#راوی:فرمانده شهید🕊
#شهدارایادکنیم باذکرصلوات🕊
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
ڪتاب (بیا مشهد)
#قسمت4⃣1⃣
🍁 شهیدے ڪه امام زمان بهش گفت بیا مشهد شفا بگیر
✨✨✨✨✨✨✨✨
بسم الله الرحمن الرحیم
«تدریس»
راویان : آقایان جمادی و مهندس آرش عباسی
اواخر تابستان ۱۳۶۱ به حوزه قائم چیذر درشمال تهران آمد.
بعضی وقت ها که به عنوان مهمان می رفتیم حوزه، حالات عجیبی از او می دیدم.
تو حوزه شب ها، هروقت که از خواب بیدار میشدم، می دیدم که بیدار نشسته و با یک شمع روشن، مشغول دعا و مناجاته...
یه مدت اونجا موندیم صبح ها میدیدم که نیست. بعدازظهرها می دیدم نیست!
می گفتیم: علی تو اینجا تو حوزه کلاس داری پس کجا میری❓
گفت:
من درس ها رو میخونم، اما ازاین درسا زیاد استفاده نمیکنم.
من میرم بیرون باید معرفت به دست آورد پرسیدم: کجا❓
گفت:
میرم جلسات شیخ حسین انصارین و بعد هم جلسات حاج اسماعیل دولابی.
این دو نفری که من شنیدم تعریف میکرد که حاج اسماعیل عارفه و شعر میگه و... که بعدها ما شناختیم که آقای دولابی چه انسان بزرگی است
بعضی وقت ها هم به سراغ علامه جعفری می رفت.
از دیگر کارهای او این بود که یه کلاس قبول کرده بود تو تجریش میرفت کلاس بینش اسلامی در یکی از دبیرستان ها تدریس می کرد.
یکی دوسالی در تهران مشغول تدریس شد.
یک روز خودش برایم تعریف کرد :
یکی از شاگردانم با وضع خوبی وارد مدرسه نمیشد.
💚💛🧡❤️🖤💜💙
همیشه آرایش میکرد آن هم در آن زمان!
این وضعیت به حدی رسید که بعضی از معلمین او را به کلاس راه نمی دادند.
نمی دانستم با این پسر چه برخوردی داشته باشم.
خیلی فکر کردم.
با یاری خدا تصمیم گرفتم با او دوست شوم❗️
به وسیله دوستی با آن دانش آموز دبیرستانی پی به این ماجرا بردم که چرا با این وضع نادرست به مدرسه می آید.
این دانش آموز خیلی در قید و بند مسائل دینی نبود.
درخانه با چندین خواهر زندگی میکرد وقتی وارد خانه میشد خواهران، برادرشان را آرایش میکردند❗️ مثل برداشتن ابرو، سایه و...
سعی کردم از طرق مختلف او را جذب مسائل دینی کنم.
همان دانش آموز بعدها چنان تغییر کرد که در نماز ها گریه های عجیبی می کرد!
علی سیفی در روزهای آخر، قبل از شهادت به ماجرای آن پسری که آرایش کرده به کلاس می آمد اشاره کرد و گفت: آخر هم ماندیم و آن پسر به درجه رفیع شهادت نائل شد.
علی سیفی با حال روحانی و معنوی که داشت امثال این بزرگواران را تربیت کرد که بعضی ها به شهادت رسیدند.
بنده موقعی که معلم شدم با بچه های کلاس مشکل داشتم وقتی به ایشان گفتم، من را راهنمایی کردند و آن مشکل حل شد.
علی گفت: آرش باید با دیدگاه پدری به بچه ها نگاه کنی، چرا که وقتی بچه نسبت به پدرش بی ادبی میکند، پدر درکمال خونسردی، با لطافت تمام با بچه برخورد میکند، ماهم باید چنین باشیم.
سفارشات خیلی مهم به اخلاق در خانه دانش آموزان میکرد.
همچنین سفارش به مطالعه و...
منبع :: ↙️
نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی
(همه ی کتاب تایپ نمیشه فقط نیمی از کتاب)
⚠️⚠️⚠️
❗️❗️تایپ کتابها در مجازی
و مطالعه ی رایگان پی دی اف کتابها #باید با اجازه از انتشارات و مؤلف باشه❗️❗️
شهید حسین معزغلامی:
این دعای عظم البلا را زیاد بخوانید....
...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....