eitaa logo
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
2.4هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
192 فایل
شهید حسین معز غلامے: هرڪجا گره به ڪارت افتاد بگو الهے به رقیه (س)💚 ولادت🎂:1373/1/6 شهادت🕊️:1396/1/4 محل‌شهادت:حماه سوریه ذاکراهل‌بیت‌🎤 🌱مزار:بهشت زهراقطعه 50ردیف 116 کانال دوم: @deeldadeh_shohada 📱ادمین تبادل: @z_mht213 #باحضورجمعی‌ازخانواده‌شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تماس با ۹۱۱ و سفارش پیتزا🍕!!! لطفاً تا آخر گوش ڪنید... شما چہ برداشتے از این تماس، تو زندگے مےگیرید👌🏻 منبع کلیپ : ایسنتاگرام خانه تحول (دڪتر شاهین فرهنگ)↙️ https://www.instagram.com/p/CBtbP3agc1c/?igshid=qkivp82eo5u
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌙(فوق العاده قشنگ) «دو حـاجـت» (راوی: دکتر محسن نوری) به جرئت می توانم بگویم که احمد آقا خودیت نداشت. نفسانیتی نداشت که بخواهد بین او و معبودش حجاب شود. برای همین به نظر می آمد که به برخی اسرار غیب دست پیدا کرده. گاهی اوقات مسائلی برای ما مطرح می کرد که در رابطه با هدایت ما مفید بود. پیش بینی ها و خبر از آینده می داد که برای ما بسیار با ارزش بود. ✨✨✨✨✨✨✨ من از دوستان احمد آقا بودم. خاطرم هست یک روز در این سال های آخر، در جایی به من حرفی زد که خیلی عجیب بود! من یک سر مخفی بین خود و خدا داشتم که کسی از آن خبر نداشت. احمد آقا مخفیانه به من گفت: شما دو تا حاجت داری که این دو تا حاجت را از خدا طلب کردی. اینکه خداوند حاجت شما را بدهد یا نه موکول کرده به اینکه شما در روز عاشورا مراقبه ی خوبی از اعمال و نفس خود داشته باشی یا نه من خیلی تعجب کردم. ایشان به من توصیه کرد: اگر می خواهی احتیاط کرده باشی، یک روز قبل از عاشورا و یک روز بعد از عاشورا مراقبه ی خوبی از اعمالت داشته باش و مواظب باش غفلتی از شما سر نزند. بعد ایشان ادامه داد: یکی از این حاجت ها را خدا برای این عاشورا روا خواهد کرد به شرط مراقبه خدا راشکر، من آن سال حال خوبی داشتم. خیلی مراقبت کردم تا گناهی از من سر نزند. محرم آغاز شد. در روزهای دهه ی اول مراقبه ی خودم را بیشتر کردم. در روز عاشورا و روز بعدش خیلی مراقب بودم که خطایی از من سر نزند. بعد از دو سه روز احمد آقا من را در مسجد امین الدوله دید و طبق آن اخلاقی که داشت دستم را فشرد و به من گفت: بارک الله وظیفه ات را خوب انجام دادی. خداوند یکی از آن حاجت هایت را به تو می دهد. بعد به من گفت: می خواهی بگویم چه حاجتی داری!؟ من روی اعتمادی که به او داشتم و از شدت علاقه ای که به ایشان داشتم گفتم: نه نیازی نیست. چند روز بعد حاجت اول من روا شد. گذشت تا ایام اربعین ایشان مجددا به من گفت: خداوند می خواهد حاجت دوم را به شما بدهد. منتهی منتظر است ببیند در اربعین چگونه از اعمالت مراقبت می کنی. من باز هم خیلی مراقب بودم تا روز اربعین، اما در روز اربعین یک اشتباهی از من سر زد. آن هم این بود که یک شخصی شروع کرد به غیبت کردن و من آنجا وظیفه داشتم جلوی این حرکت زشت را بگیرم. اما به دلیل ملاحظه ای که داشتم چیزی نگفتم و ایستادم و حتی یک مقداری هم خندیدم. خیلی سریع به خودم آمدم و متوجه اشتباهم شدم. بعد از آن خیلی مراقب بودم تا دیگر اشتباهی در اعمالم نباشد. روز بعد از اربعین هم مراقبت خوبی از اعمالم داشتم. بعد از اربعین به خدمت احمد آقا رسیدم. از ایشان درباره ی خودم سوال کردم؟ گفت: متاسفانه وضعیت خوب نیست. خدا آن حاجت را فعلا به شما نمی دهد. بعد با اشاره به مجلس غیبت گفت: نتوانستی آن مراقبه ای که باید داشته باشی. ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ این تسلط روحی ایشان بر دوستانش باعث شده بود که احمد آقا بیشتر از یک دوست برای ما باشد. او برای ما یک مربی بود. یک استاد اخلاق بود. و ما و سایر دوستان خیلی احمد آقا را دوست داشتیم. ما علاقه ی شدیدی نسبت به احمد آقا داشتیم. من و همه ی بچه های مسجد خیلی ایشان را دوست داشتیم. منتهی احمد آقا آن قدر تکامل پیدا کرده بود، آن قدر مدارج عالیه را طی کرده بود، آن قدر این اواخر به حضرت حق تقرب پیدا کرده بود که دیگر ماندنش در دنیا خیلی سخت به نظر می آمد. •═• •• 🌺••◈☘◈••🌺 •• •═ ✨✨✨ شهید هادے با ڪسب اجازه از انتشارات و مولف براے تایپ. ❌:تایپ ڪتاب ها در فضاے مجازے حتما باید با کسب اجازه از انتشارات و مولف باشد.
قسمت 6⃣3⃣👇🏻
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌙(فوق العاده قشنگ) 『اخلاص』 درحدیثِ‌قدسی‌آمده:اخلاص‌سِرّی‌از اسرارِ‌من‌است‌ڪه‌در‌دل‌بندگانِ‌محبوبِ‌ خویش‌بہ‌امانت‌نهاده‌ام. منبع حدیث : مستدرک الوسایل ، ج ۱ ، ص ۱۰۱ خالصانہ‌براۍ‌خدا‌ڪار‌میکرد. احمداقاسخت‌ترین‌کارهارادرمسجد‌انجام‌میداد •|یڪبار‌یادم‌هست‌ ڪه‌میخواست‌بخارے‌مسجد‌را‌روشن‌ڪند یڪدفعہ‌بخاطر‌گازی‌ڪه‌در‌آن‌جمع‌شد‌بود صداۍ‌انفجار‌آمد! خداخیلۍ‌رحم‌ڪرد… آتشِ‌زیادی‌از‌دهانہ‌بخاری‌خارج‌شد تمام‌ابروها‌وریش‌اقا‌احمد‌سوخت… اقااحمد‌خیلی‌تحمل‌داشت، حتۍ‌یک‌آه‌هم‌نڪشید •|بارِدیگردرتزیینِ‌مسجد‌براۍ‌نیمہ‌شعبان ازروے‌نردبان‌به‌زمین‌افتادودستش‌شکست. امااین‌اتفاقات‌ذرہ‌ای‌دراو‌تردید‌ایجاد‌نکرد. اوباجدیت،کار‌درمسجدداادامه‌میداد. میدانست‌حضرت‌زهرا(س)درحدیث‌‌ زیبایی‌میفرمایند↯ ڪسی‌ڪه‌عبادتِ‌خالصانہ‌اش‌رابہ‌سوۍ خدابفرستد،خداوندبهترین‌مصلحتش‌رابہ سوے‌اوفروخواهد‌فرستاد منبع حدیث : بحارالانوار ، ج ۷۱ ، ۱۸۴ •|شنید‌بودم‌ڪه ‌احمدمشغولِ‌نگارش‌قران‌است.قبلا‌یکبار ڪلِ‌قرآن‌را‌نوشته‌بود،بعدهدیه‌داد ‌به‌یکی‌از‌دوستان… •|براے‌باردومڪارنگارش‌راآغازکرد امااینبار‌تمام‌نڪرد! پرسیدم:توڪه‌شروع‌ڪردی‌،خب‌تمامش‌کن‌و‌بده‌به‌من. گفت:نہ اولش‌بااخلاص‌بود.اماالان‌ احساس‌میڪنم‌اخلاصِ‌لازم‌براۍ‌این‌کارراندارم! •|احمدبنابہ‌گفتہ‌مادرش، هیچ‌گونہ‌هواوهوسی‌نداشت یڪ‌بار‌ندیدم‌ڪه‌بگوید‌فلان‌غذارادوست‌دارم یااینڪه‌فلان‌چیز‌را‌میخواهم، اصلا‌اینگونہ‌نبود ↭زندگۍ‌او‌سادہ‌وبی‌آلایش‌بود. اصلا‌بہ‌دنبالِ‌مُدولباس‌شیڪو…نبود البته اشتباه‌نشوداحمداقا‌همیشہ‌تمیز‌بود. کُت‌ساده‌وتمیز،محاسن‌وموهاۍکوتاہ چهراه‌اۍ‌خندان‌وآرامش‌‌خاصی‌ڪه‌‌انسان‌را ب‌خدا‌نزدیڪ‌میڪرد‌از‌ویژگی‌هاۍ ‌اوبود‌ڪہ‌از‌اخلاص‌احمد‌اقا‌نَشئت‌میگرفت! •|بارها‌بہ‌شاگردانی‌‌ڪه‌بااوبودند ‌سفارش‌میڪرد‌ڪه‌فلانی‌نورِصورتت‌ڪم‌شده! فلانۍ‌بادوستانِ‌خوبۍ‌همراه‌نیستۍ! یابرعڪس‌دربارہ‌ڪارخوبِ‌افراد چنین‌عباراتۍ‌راداشت.اوخالصانہ‌این‌ حرف‌هارا‌میزد. •|احمداقا‌توجہ‌داشت‌به‌ڪسانی‌بگوید ‌ڪه‌درپۍ‌رشدمعنوے‌هستندوخالصانہ‌باانها‌صحبت‌میڪردوتلاش‌داشت‌آنهارا‌ڪمۍ‌بالاتر‌بیاورد. •═• •• 🌺••◈☘◈••🌺 •• •═ ✨✨✨ شهید هادے با ڪسب اجازه از انتشارات و مولف براے تایپ. ❌:تایپ ڪتاب ها در فضاے مجازے حتما باید با کسب اجازه از انتشارات و مولف باشد.
☝️🏻
آسمانــ فرصٺ پرواز بلند اسٺ
ولے قصہ این اسٺ چہ اندازه ڪبوتر باشے
🍃 . . فریدون‌مشیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠آیت الله جاودان(حفظه الله) عمر ما به قدری نیست که اشتباه کنیم! راه، بی نهایت است! وقت یک بار اشتباه را هم نداریم ... ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄
رو سینه و جیب پیراهنش نوشته بود: آنقدر غمت به جان پذیرم حسین(ع) تا عاقبت قبر تو را بر بر بگیرم حسین(ع) ... بهش گفتند: چرا این شعر رو روی سینه ات نوشتی ...؟! گفت: میخوام اگه که قراره شهید بشم تیرِ دشمن درست بیاد بخوره وسط این شعر وسط سینه و قلبم ... بعد از عملیات والفجر هشت بچه ها دنبال می گشتند تا اینکه خبر اومد به شهادت رسیده و درست تیر خورده بود وسط این شعر ... 🌿 ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄
حجاب آقایان مرواریدی گم شده در سواحل کشور! 🏖 🌾حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «لَیسَ لِلرَّجُلِ أَنْ یکشِفَ ثِیابَهُ عَنْ فَخِذَیهِ وَ یجْلِسَ بَینَ قَوْمٍ»[1] «بر مرد شایسته نیست که لباس او کنار رود تا ران هایش معلوم گردد و در این حال در میان قوم خود بنشیند.» ❌قابل توجه برخی آقایون 👌خصوصا اونهایی که کنار دریا رو جزء کشور اسلامی نمیدونند،.... و گاهی شهرهای شمالی رو با خونه اشتباه میگیرند! ... و فکر میکنند چون مرد هستند،حجاب و عفاف برای اونا،تعریف نشده! [1] . وسائل الشيعة، ج 5، 23/ 10 #پویش_حجاب_فاطمے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋دوربین خدا روشنه! دیدید گاهی میریم عروسی یا جشن‌تولد، دوربین داره فیلمبرداری میکنه و تا نوبت به ما میرسه؛ خودمون رو جمع و جور میکنیم چرا؟ چون دوربین روی ما زوم میکنه؛ نکنه زشت و بد قیافه بیفتیم! اگه فقط به این فکر کنیم که دوربین خدا همیشه روشنه و روی ما هم زوم شده، شاید یه جور دیگه زندگی می کردیم! شاید اخلاقمون یه جور دیگه بود! شاید لحن صحبتمون یه جور دیگه میشد! مطمئن باشیم که دوربین 💫خدا همیشه روشنه و روی تک تک ما زوم شده، چون خودش فرمود: 🕋«ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری» (علق/14) آیا نمی داند ڪه خدا می بیند... 🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌙(فوق العاده قشنگ) ✨شنـاخـت✨ (راوی: دوسـتـان شـهیـد) بارها با خودم فکر کرده ام که "راه نجات و سعادت" در چیست؟ در "دوری از مردم" است یا "با مردم" بودن؟ آیا می توان دوست خدا شد و در عین حال در متن زندگی بود؟ چگونه می توان کارهای متضاد را با هم انجام داد؟ هم با مردم معاشرت کرد، هم درس خواند، هم کار کرد، هم با دوستان خندید و گریه کرد، هم تلخ و شیرین روزگار را چشید و... اما در عین حال در نماز ها معراج داشت. بارها از خودم سوال کرده ام: آیا راه رسیدن به مقام بندگی پایان یافته؟ آیا این افراد نظیر احمد آقا الگوهایی دست نیافتنی هستند؟ و صدها پرسش دیگر. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 اما با نگاه به روزمره ی احمد آقا می بینیم که راه رسیدن به خدا و قرب الهی و رسیدن به اولیای حق از متن جریان زندگی شکل می گیرد. در این صورت است که همه ی نظام هستی گهواره ی رشد آدمی می شود. باید گفت: تفاوت مهم احمد آقا با دیگران از "شناخت" او به هستی سرچشمه می گرفت. از این رو عمل هرچند اندک ایشان عارفانه بود و قیمتی بی انتها داشت. او انسانی عقل گرا بود. و این ویژگی بارز شاگردان آیت الله حق شناس بود. این ویژگی از آن جهت مهم است که در دوران ما عرفان های کاذب و پوشالی، بلای جان عاشقان طریق خدا شده. متاسفانه شاهدیم که عده ای با بی اعتنایی به راه نورانی عقل، راه عرفان های غیر قرآنی و غیر عقلانی و خود ساخته را در پیش گرفته اند. آن ها در خیال باطل خود می پندارند؛ لازمه ی دین داری و دوستی با خدا، ترک زندگی و بی توجهی به وظایف انسانی است. کسانی که خود و افراد ساده دل پیرو خود به سوی هلاکت می کشانند. اما احمد آقا به عنوان یک عارف عاقل، به تمام وظایف زندگی توجه داشت. درس، کار، ورزش، نظافت، ارتباط با مردم، تحلیل سیاسی و اجتماعی و... این ها باعث شد که از او یک الگو مثال زدنی ساخته شود. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 هنوز خاطره ی کارهای او در ذهن بچه های محل باقی مانده. زمانی که با آن ها فوتبال بازی می کرد. در آبدارخانه ی مسجد برای مردم چای می ریخت و... شناخت صحیح احمد آقا از زندگی و بندگی، او را به اوج قله های عبودیت رساند. او در سنین جوانی مانند یک مرد دنیا دیده با وقایع برخورد می کرد. حقیقت اعمال را می دید و... یک بار با ایشان به روستای آینه ورزان رفتیم. بعد از کمی تفریح و بازی، نشسته بودیم کنار هم. یک زنبور دور صورت من می چرخید. با ناراحتی و عصبانیت تلاش می کردم که او را دور کنم. اما احمد آقا که کنار من بود بی توجه به آن زنبور به کار های من نگاه می کرد. بعد لبخندی زد و گفت: یقین داشته باش! بعد که تعجب من را دید ادامه داد: یقین داشته باش که هیچ حیوان گزنده ای بنده ی مومن خدا را اذیت نمی کند. •═• •• 🌺••◈☘◈••🌺 •• •═ ✨✨✨ شهید هادے با ڪسب اجازه از انتشارات و مولف براے تایپ. ❌:تایپ ڪتاب ها در فضاے مجازے حتما باید با کسب اجازه از انتشارات و مولف باشد.
قسمت 8⃣3⃣👇🏻
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌙(فوق العاده قشنگ) ═══✼🍃🌹🍃✼═══ «جمال» استاد محمد شاهی برادرم جمال از دوستان نزدیک احمد آقا بود. تاثیر رفتار احمد آقا در او بسیار زیاد بود . همیشه به همراه هم در جلسات استاد حق شناس شرکت می کردند. رفتار و اخلاق جمال بسیار به احمد آقا شبیه بود. در آن دوران شرایط خانه ی ما با آن ها کاملا متفاوت بود. جمال از آن روزها که در دبستان مشغول تحصیل بود در یک مغازه کار می کرد. پدر ما یک کارگر ساده با چندین سر عایله بود. جمال هر چه که به دست می آورد جمع می کرد و برای مخارج خانه تحویل پدر یا مادر می داد. با آنکه شرایط خانه ی ما از لحاظ مالی تعریفی نداشت اما بارها دیده بودم که جمال به فکر مشکلات مردم بود و سعی می کرد گرفتاری آن ها را برطرف کند. از دیگر ویژگی های جمال ارادت قلبی و عشق عجیب او به مولایش قمر بنی هاشم و امام زمان (عج) بود. جمال با شروع جنگ راهی جبهه شد. سال ۱۳۶۲ بود که پس از مدت ها به مرخصی آمد و از همه ی رفقا خداحافظی کرد. نمی دانم چرا، اما جمال و چند تن از دوستانش همیشه می گفتند که آرزو داریم گمنام بمانیم! در عملیات والفجر ۴ در ارتفاعات غرب کشور آرزوی آن ها برآورده شد. مدتی بود که از آن ها خبر نداشتیم. مادرم که جمال را بسیار دوست داشت بیش از همه بی تابی می کرد . تا اینکه یک روز خبر خوشی آمد ! یکی از دوستان جمال به محل آمده بود . می گفت : مطمئن هستم که جمال زنده است. مجروح شده و به زودی بر می گردد! آن قدر خوشحال بودم که نمی دانستم چه کار کنم. دویدم به سمت مسجد. در مواقع خوشحالی و ناراحتی سنگ صبور من احمد آقا بود. من آن زمان شب و روز با احمد آقا بودم . با خوشحالی وارد دفتر بسیج شدم . دیدم احمد آقا مشغول نوشتن پلاکارد است: عروج خونین شهید جمال محمد شاهی را . . . گفتم : احمد آقا ننویس ! خبر خوش ، خبر خوش از خوشحالی نمی توانستم کلمات را کامل بگویم. گفتم : احمد آقا یکی از رفقای جمال اومده می گه جمال زنده است . خودش دیده که جمال مجروح شده و بردنش بیمارستان. خیره شدم به چشمای احمد آقا، اصلا خوشحال نشده بود! سرش را پایین انداخت و مشغول نوشتن ادامه ی جمله شد. گفتم : احمد آقا ننویس، مگه نشنیدی، جمال زنده است، اگه مامانم این پلاکارد رو ببینه، دق می کنه. سرش را بلند کرد و گفت: من جمال شما رو دیدم.توی بهشت بود. همان دو ماه پیش موقع عملیات شهید شده! انگار آب سردی روی من ریخته بودند. همه ی غم ها به سراغم آمد. من به حرف های احمد آقا اطمینان داشتم. کمی با حالت پریشانی به احمد آقا نگاه کردم. همه خاطرات داداش جمال از جلوی چشمانم عبور کرد. آب دهانم را فرو دادم و گفتم : داداشم حرف دیگه ای نزد؟ احمد آقا سرش را بالا آورد و ادامه داد: چرا، به من گفت: دو ماه برام نماز قضا بخوان. من هم چند وقتی هست که شروع کردم به خواندن. بعد از آن مطمئن شدیم که جمال شهید شده . چند روز بعد فهمیدیم خبر مجروحیت جمال هم اشتباه بود. مراسم یادبودی برای جمال در مسجد برگزار شد. احمد آقا همه ی بچه ها را جمع کرد و در مراسم شرکت کرد. خودش هم بسیار با ادب در مسجد نشسته بود. بعدها وقتی از او درباره ی این مسئله سوال کردم گفت: مولای ما امام زمان ( عج) در مراسم ختم شهید جمال حضور یافته بود. برای همین اصرار داشتم همه ی بچه ها شرکت کنند. جمال به جرگه ی شهدای گمنام پیوست و دیگر پیکرش بازنگشت. بعدها یکی از دوستان جمال که در قم سکونت دارد تماس گرفت و گفت: من جمال را در عالم رویا دیده ام. جمال گفت: ما با کاروان شهدای گمنام برگشته ایم و در مجاورت مسجدجمکران، بالای کوه خضر، حضور داریم! من بعدها شنیدم که آیت الله حق شناس درباره ی اهمیت نماز به کلام احمد آقا روی منبر استناد می کردند که :(( داداش جون، نماز این قدر اهمیت داره که اون شهید می یاد به دوستش می گه دو ماه برای من نماز بخوان، حتی شهید هم نمی خواهد حق الله به گردن داشته باشد.)) ══✼🍃🌹🍃✼══ ✨✨✨ شهید هادے با ڪسب اجازه از انتشارات و مولف براے تایپ. ❌:تایپ ڪتاب ها در فضاے مجازے حتما باید با کسب اجازه از انتشارات و مولف باشد.
شهید حسین معزغلامی: این دعای عظم البلا را زیاد بخوانید.... ...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•.... @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوڪر اباعبدالله سرش فقط رو به گنبد خم میشه! :) ┄┅─✵💝✵─┅┄ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ┄┅─✵💝✵─┅┄