eitaa logo
شهید محمد بِلباسی
526 دنبال‌کننده
664 عکس
207 ویدیو
6 فایل
✍️آخرت خود رابه دنیای فانی نفروشید،کمک به مستمندان ومحرومین رافراموش نکنید درعرصه های اجتماعی،فرهنگی وسیاسی حضورفعال داشته باشید 🌸ولادت زمینے:57/12/09 🍃ولادت آسمانے:95/2/17 🌷محل شهادت:سوریه،خانطومان مدیران @ahmadsalehinejhad تبادل @yamahdisahebzamn313
مشاهده در ایتا
دانلود
اردیبهشت به روز شانزدهم خود رسید ماه شهدایی من ،امروز اوج یارگیری حسین بن علی برای نگهبانی حرم خواهر است امروز چنگال در چنگال گرگ گرسنه داعش انداختن و با خون خود از حرم عقیله بنی هاشم حفاظت کردن امروز سالگرد عروج خادم الشهدایی همچون است امروز سالگرد مردانی همچون است مردانی که در ارتفاعات حاج ابراهیم اورمیه با شجاعت از مرزهای ایران حفاظت کردن امروز سالگرد رفتن فرمانده نخبه چون و جانشین لشگری چون هنوز طلاییه،شلمچه و سیستان منتظر سفیر فرهنگی همچون هستن راستی مسافر تازه برگشته ساری سفر خوش گذشت ؟ همسفره بودن با جدت چه مزه ای دارد ؟ راستی شما بگو از رازهای نهفته در خان طومان شانزدهم اردیبهشت سالروز عروج سیزده ببر لشگر کربلای مازندران گرامیباد. ____|🇮🇷|________ @shahid_mohammad_belbasi
شهید محمد بِلباسی
🛑#کربلای_خانطومان 🛑حماسه‌رزمندگان‌مازندرانی‌مدافع‌حرم 🛑نحوه شهادت و اسارت مدافعان‌حرم 🖍قسمت دوم
🛑 🛑حماسه‌رزمندگان‌مازندرانی‌مدافع‌حرم 🛑نحوه شهادت و اسارت مدافعان‌حرم 🖍قسمت سوم(پایانی) 😗حتی خبر شهادت من را هم دادند. آن بنده خدا که شهادت مرا اعلام کرد، بی‌راه نگفت. با ماشینم مهمات می‌بُردم؛ وقتی فهمیدم دو تا از بچه‌ها شهید شده‌اند، گفتم بروم سمت آن خانه تا بتوانم پیکر آنها را بیاورم عقب. آنجا در معرض دید دیده‌بان خودی و دشمن بود. ماشین را در ۱۵۰متری آن خانه پشت خاکریز گذاشتم تا دیده‌بان آنها ماشین را نبیند که بزند. در فاصله پنج‌متری خانه، دیده‌بان آنها مرا دید و با خمپاره۱۲۰ زدند که با موج انفجار پرت شدم به طرف دیوار و بیهوش شدم و از دید دیده‌بان خودی خارج شدم که او هم فکر کرد به شهادت رسیدم و در بی‌سیم اعلام کرد که «محسن بهاری نیز به شهادت رسید»! 🇸🇾بعد از ۳ یا ۴ ساعت که به هوش آمدم، بدنم سست بود، کشان‌کشان خودم را به ماشین رساندم؛ فندکی که در جیب داشتم، روشن کردم، دستم را از آئینه انداختم پایین زیر چرخ جلو، مسیر دو کیلومتری را آرام‌آرام با ماشین، یک ساعت و نیم آمدم تا نیروهای دشمن ماشین را نبینند و نزنند. رزمنده‌های ما مظلومانه به شهادت رسیدند. خان طومان در ۴۰کیلومتری حلب بود. خان‌طومان بهانه بود؛ هدف آنان حلب بود، اگر مقاومت نمی‌کردیم و تا یک روز آنها را خان‌طومان متوقف نمی‌کردند، تکفیری‌ها به راحتی به حلب می‌رسیدند، مثل قضیه منافقین که قصد داشتند به تهران برسند اما در کرمانشاه متوقف شدند. اما ما ۲۰۰نفری در مقابل دوهزار نفر ایستادگی کردیم. بچه‌های خان‌طومان با چنگ و دندان ایستادگی کردند. 😳خدا اگر بخواهد کسی را ببَرد، به او شجاعت و نیروی زائدالوصفی می‌دهد. ، سید رضا طاهر و حسین مشتاقی از این دست بودند. من ۱۳سال در کردستان و دوسال در زاهدان بودم و این دومین سری بود که به سوریه می‌رفتم؛ با این چیزها بیگانه نبودم اما در طول عمرم اینگونه آتش تهیه ندیده بودم. واقعا بچه‌ها جلوی ۲۰۰۰ نفر، مردانه ایستادگی کردند. وقتی حاج‌قاسم سلیمانی آمد و فهمید ۲۰۰نفر جلوی دو هزار نفر ایستادگی کردند، گفت مازندران کارش را به خوبی انجام داد. به برکت خون شهدا ورودی شهر دست ما بود. 🇷🇺تکفیری‌ها از آن نیروی دوهزار نفره اعلام کردند ۷۰۰کشته دادند. بعد از این اتفاق، روسیه تازه متوجه شد که در این آتش‌بس چه دُوری خورده و حالا از زمین و هوا می‌زند. چقدر به آنها گفتیم در این جریان، آمریکا نقش دارد و هرجا آمریکا نقش داشته باشد، قطعا مسئله‌ای در آن هست و حواستان باشد. 🌹سمت راست ما ارتفاعی بود که بالایش چندتا خانه بود. ما اگه قرار بود دور نخوریم، باید حتما آن خانه‌ها را که چون دیوارش زرد بود، معروف به «خانه‌ی زرد» بود، نگه می‌داشتیم که به آن «ارتفاع تلّ اربعین» می‌گفتند. تا ورودی آن خانه رسیدیم، پهباد ما اعلام کرد «در خانه کسی نیست» اما اطلاعات غلط بود. با رعایت احتیاط، دیوار به دیوار و ستون‌به‌ستون رفتند؛ تا سیدرضا در را باز کرد، یک خشاب کامل بر سینه‌ی سید رضا طاهر خالی شد که با همان حال، در لحظات آخر با زبان مازندرانی گفت «دله نه این وشون دله درنه»! شهید با بی‌سیم پشت دیوار شنید و مجالی هم به او ندادند و پشتِ خانه به شهادت رسید. 🚀شهید هم با اصابت خمپاره به شهادت رسید. شهید که در مناطق عملیاتی راهیان نور همیشه با او بود، رفت که شهید کابلی را بیاورد؛ شهید هم برای کمک به بلباسی رفت تا در میان تیر و ترکش تنها نباشد. وقتی پیکر کابلی را روی ماشین گذاشتند، تکفیری‌ها با قنّاسه هردو را از پشت زدند. عکسهای شهید بلباسی را اگر ببینید، صاف دراز کشیده و پشت سرش خون جاری شده است. اینها واقعا مردانه ایستادند. من خط به خط عقب می‌آمدم و شاهد این قضایا بودم. 💥شهید رفت به سمت ساختمان فرماندهی تا اطلاعات را اِمحاء کند اما می‌دانست که ساختمان در محاصره است، رفت تا کمک رادمهر شود. سید جواد دوید داخل کوچه تا وارد ساختمان فرماندهی شود؛ وسط راه، دوازده‌هفت به او خورد و پرت شد، خورد به دیوار و افتاد پایین. آتش سنگین بود و هر دو به شهادت رسیدند. با توپ۲۳ هرچی آمد، می‌دوختنش! 🌴کانال "شهید محمد بلباسی" 🆔 @shahid_mohammad_belbasi