لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 بازدید میدانی فرمانده کل #سپاه سرلشکر #جعفری در شهر آق قلا - #سیل
sapp.ir/iribtabriz
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🌺 #استاد_پناهیان :
🏃 ترس از خدا موجب میشود بیشتر به خدا پناه ببریم و بهتر در آغوش حمایت خدا قرار بگیریم.
💕 در این صورت بیشتر از حمایت و مهربانی خدا بهره خواهیم برد و لذت مهربانی خدا را بیشتر خواهیم چشید.
😍 کسانی که بیشتر از خدا میترسند بیشتر او را دوست دارند.
سلام
روزتون
پر از
عاشقانه های
الهی 🌹😉
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🌾 #حر_انقلاب
☀️ صبح یکی از روزها با هم به کاباره پل کارون رفتیم. به محض ورود، نگاه شاهرخ به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود. با تعجب گفت : این کیه، تا حالا اینجا ندیده بودمش؟!
🔹 در ظاهر زن بسیار با حیایی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود.
شاهرخ جلوی میز رفت و گفت : همشیره، تا حالا ندیده بودمت، تازه اومدی اینجا؟!
زن، خیلی آهسته گفت : بله، من از امروز اومدم.
🌹 شاهرخ دوباره با تعجب پرسید :
😳 تو اصلاً قیافهات به اینجور کارها و اینجور جاها نمیخوره، اسمت چیه؟ قبلاً چیکاره بودی؟
زن در حالی که سرش را بالا نمیگرفت گفت : مهین هستم، شوهرم چند وقته که مُرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا!
🔹 شاهرخ، حسابی به رگ غیرتش برخورده بود، دندانهایش را به هم فشار میداد، رگ گردنش زده بود بیرون، بعد دستش را مشت کرد و محکم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت : ای لعنت بر این مملکت کوفتی!
بعد بلند گفت: همشیره راه بیفت بریم، شاهرخ همینطور که از در بیرون میرفت رو کرد به ناصرجهود و گفت : زود برمیگردم!
🔸 مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش را سرش کرد و با حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شاهرخ شد و حرکت کردند. مدتی از این ماجرا گذشت. من هم شاهرخ را ندیدم، تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم. بعد از سلام و علیک، بیمقدمه پرسیدم : راستی قضیه اون مهین خانم تو چی شد؟!
✅ اول درست جواب نمیداد، اما وقتی اصرار کردم گفت :
😔 دلم خیلی براشون سوخت، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه به خاطر اجاره، اثاثها رو بیرون ریخته بود. من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیروهوایی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم :
👈 تو خونه بمون و بچهات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو میدم!
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🔻 قسمت چهارم 🔺
🍃🌺 #شهید_شاهرخ_ضرغام
🌹 #دفاع_مقدس
#شهید_گمنام
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃
به یاد شهید محسن حججی
⚜🌷⚜🌷⚜🌷⚜🌷⚜🌷⚜ به نام خداوند بخشنده ی مهربان دوستان همون طور که می دونید الحمدلله طبق هر ماه پولی جمع
🌹 با تشکر از خیرین عزیز کانال
اِن شاءالله برکت به زندگیشون
🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🌾 #عامل_به_معروف
💠 امر به معروف و نهی از منكر را واجب شرعی می شمرد، پس از طی دوره های مختلف آموزش، بعنوان ضابط قضايی از سوی مركز اجرايی امر به معروف و نهی از منكر شهرستان بجنورد به ماموريتهای ويژه اعزام می شد.
📆 روز 22 آبان سال 1380 ايشان پس از مدتها كه به ديدار خانواده در مشهد مقدس نرفته بود عازم ديدار خانواده بود كه خبر رسيد تعدادی از اعضای مركزی ستاد امر به معروف از جمله ايشان جهت امر مهمی سريعاً به اين مركز مراجعه كنند. ايشان نيز كه به وظيفه خويش بيش از هر چيز ديگر می انديشيد ديدار خانواده را به تعويق انداخت.
🗒 برنامه اينگونه بود كه در يكی از روستاهای اطراف شهر، باندی فاسد مركزی داير كرده بودند كه به انواع مفاسد می پرداختند.
⚖ طبق دستور مرجع قضايی می بايستی اعضای ستاد به صورت سريع وارد عمل می شدند. اين كار با همان سرعت پيش بينی شده انجام شد و بحمدالله اين ماموريت با موفقيت صد در صد انجام گرفت.
🏡 منزل پس از محاصره در مدت كوتاهی پاكسازی شد و كليه اعضای باند اعم از زن و مرد دستگير شدند.
✅ در هنگام مراجعت، كثرت متهمين موجب كمبود جا در وسايل نقليه برای تعدادی از مامورين شد، به شهيد بزرگوار فرخ رضا فقيهی فر پيشنهاد شد كه با گروه اول متهمين به شهر بازگردد ولی با روحيه ايثاری كه در اين شهيد موج ميزد با لبخندی دوستان سپاهی و بسيجی را راهی كرد و خود به همراه يكی از برادران سپاه در كنار جاده ايستادند تا با وسيله ديگری به شهر بازگردند.
🌙 شب شده بود و تاريكی بر فضای جاده حاكم بود. ناگهان اتوبوسی از راه ميرسد و بعلت تاريكی شب و لغزندگی جاده ناشی از بارش باران به سمت اين برادر متمايل شده و در لحظه ای به سر مبارك اين عزيز اصابت ميكند، مظلومانه به پشت پرتاب شده و مجدداً از پشت سر به زمين اصابت ميكند و در كمتر از لحظه ای جان به جان آفرين تسليم می نمايد.
😔 وقتی بر سر پيكر اين عزيز حاضر شديم، همان گونه كه مدتها آرزويش را داشت در خون خود غلطيده بود و لبخندی از رضايت بر لب داشت...
shahid-faghihifar.blogfa.com
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🔻 قسمت هشتم، آخر 🔺
✍ به نقل از پدر #شهید_فرخ_رضا_فقیهی_فر
🌹 #شهید_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃