😉 دوستان قبلا داستان های #شهید_محسن_حججی رو در کانال تلگرامی به یاد شهید محسن حججی قرار میدادم.
✅ از اونجایی که از اعضای کانال ایتا هم این پیشنهاد رو دادند بهم، برای همین بازپخش اون پست ها در اینجا برای دوستانی که در آنجا عضو نبودند، قرار داده خواهد شد.
✅ مجموعه داستان های :
1⃣ #از_نجف_آباد_تا_عشق
2⃣ #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد
3⃣ #یادش_بخیر
به یاد شهید محسن حججی
📢 پیام شهید به جامانده ها : فقط دم زدن از شهدا افتخار نیست؛ 🔹 باید زندگیمان، 🔸 حرفمان، 🔹 نگاهمان،
💖 مهمانان جدیدی که به جمع ما پیوستید و قدم در خانه ی شهدا گذاشتید، خوش آمدید.
❤️ مهمانان قدیمی هم خوشحالیم که هستید.
دوستان با توجه به اینکه مجموعه داستان #از_نجف_آباد_تا_عشق امشب تمام شد، از فردا مجموعه داستان #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد مربوط به #شهید_محسن_حججی رو شروع خواهم کرد.
شبتون بخیر و نیکی 🌹
التماس دعای فراوان دارم 🙏
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
🌹❤️
❤️
🕊 #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد
✅ اگر ماجرای آشنایی ما را کسی از محسن می پرسید، میگفت ما بواسطه شهدا با هم آشنا شدیم، حالا من هم همان را می گویم :
"ما بواسطه شهدا آشنا شدیم."
🌸 من در یک نمایشگاه که مربوط به دفاع مقدس و بزرگداشت شهدای این دوران بود کار می کردم، همسرم هم در یک دوره ای آنجا با ما همکار شد، همدیگر را دیدیم،
😍 و به قول محسن، این شهدای دفاع مقدس بودند که واسطه آشنایی ما شدند.
✍ #راوی : همسر #شهید_محسن_حججی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌐 خاطرات برگرفته از :
khaterenegari.com
🔹 قسمت اول
❤️
🌹❤️
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
🌹❤️
❤️
🕊 #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد
☺️ من همیشه از خدا میخواستم که کسی را در مسیر زندگی من بگذارد که حضرت زهرا (س) تائیدش کرده باشد، این آرزوی قلبیام بود.
❤️ و وقتی محسن را دیدم، با تمام وجودم حس کردم که دلش یک جور خاصی با اهل بیت است.
💫 حس کردم اگر یک نفر باشد که حضرت زهرا (س) در این دوره و زمانه بخواهد تائیدش کند، همین محسن است.
💠 همین طور هم شد حالا میبینم که حضرت زهرا (س) هم ایشان را تایید کرد.
✍ #راوی : همسر #شهید_محسن_حججی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌐 خاطرات برگرفته از :
khaterenegari.com
🔹 قسمت دوم
❤️
🌹❤️
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
🌹❤️
❤️
🕊 #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد
💞 ما ۱۱ آبان ۹۱ عقد کردیم؛ ۹ مرداد ۹۳ ازدواج کردیم و زیر یک سقف رفتیم. تنها فرزندمان علی، هم ۲۴ فروردین ۹۵ به دنیا آمد.
🌸 محسن از همان نوجوانی در کارهای فرهنگی فعال بود، همیشه در اردوهای جهادی شرکت میکرد.
یکی از اعضای فعال موسسه ی شهید حاج احمد کاظمی بود و کلا فعالیت های جهادی اش را از همینجا شروع کرد و حالا که نگاه میکنم می بینم حتی مسیر زندگی اش را هم از همین موسسه پیدا کرد و ادامه داد.
❤️ محسن همیشه در پایگاه بسیج فعال بود، این اواخر در فضای مجازی از نظر فرهنگی بسیار فعال بود، میگفت مقام معظم رهبری وقتی که فرموده اند :
«جواب کار فرهنگی باطل، کار فرهنگی حق است.»
📜 تکلیف ما را در انجام کار فرهنگی روشن کرده اند و ما نباید این عرصه فرهنگی را خالی بگذاریم و واقعا دغدغه اش کار فرهنگی بود.
😊 محسن خیلی خیلی زیاد کتاب میخواند، هر وقت هم جایی به مشکل میخورد و گیر میکرد، میگفت حتما کتاب کم خواندم که اینجوری شده.
✍ #راوی : همسر #شهید_محسن_حججی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌐 خاطرات برگرفته از :
khaterenegari.com
🔹 قسمت سوم
❤️
🌹❤️
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
🌹❤️
❤️
🕊 #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد
قضیه ی مدافع حرم شدنش طولانی است…
🌸 محسن همیشه فعالیت های جهادی و فرهنگی داشت، اما موقعی که به خواستگاری من آمد هنوز عضو سپاه نبود، یعنی بحث مبارزه و…هنوز در زندگی اش مطرح نشده بود، با این حال علاقه زیادی به شهادت داشت.
یادم است سر سفره عقد که نشسته بودیم، به من گفت :
«الان فقط من و تو توی این آینه مشخص هستیم، از تو میخواهم که کمک کنی من به سعادت و شهادت برسم.»
✊ من هم همانجا قول دادم که در این مسیر کمکش کنم. در این چند سال هم همیشه همه تلاشم این بود که این خواسته ای را که سر سفره عقد از من داشت، انجام بدهم.
✍ #راوی : همسر #شهید_محسن_حججی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌐 خاطرات برگرفته از :
khaterenegari.com
🔹 قسمت چهارم
❤️
🌹❤️
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
🌹❤️
❤️
🕊 #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد
✅ خودم از او خواستم که اگر امکان دارد، عضو سپاه بشود. گفتم خیلی دوست دارم همسرم سپاهی باشد.
🌸 محسن چون خودش هم علاقه داشت، از این پیشنهاد استقبال کرد فقط گفت :
«زهرا اگر من این مسئولیت را قبول کنم، هر جایی که اسمی از اسلام بیاید، می روم و از اسلام دفاع می کنم،چه مرزهای کشور خودمان باشد، چه یک کشور دیگر، تو با این قضیه مشکلی نداری؟»
گفتم : نه، مشکلی ندارم.
🔷 واقعا نداشتم. چون این راهی بود که محسن انتخاب کرده بود، راهی بود که او را به آرزویش میرساند.
بعد هم محسن با توجه به سوابق فعالیت های جهادی اش و خصوصیاتی که داشت توانست به عضویت سپاه در بیاید و از همان موقع که محسن عضو سپاه شد، بحث مدافعان حرم پیش آمد و تنها آرزوی همسرم این بود که اعزام به سوریه قسمت او هم بشود.
✍ #راوی : همسر #شهید_محسن_حججی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌐 خاطرات برگرفته از :
khaterenegari.com
🔹 قسمت پنجم
❤️
🌹❤️
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
به یاد شهید محسن حججی
🕊 به مناسبت سالگرد #شهید_محسن_حججی و فرمانده ی بزرگوارش #شهید_مرتضی_حسین_پور #مدافعان_حرم هدیه به ر
دوستان این ختم هنوز فرصت داره، خواستید بفرستید تعداد رو.
امشب خیلی سرم شلوغ بود و پست ها کمی زیاد؛ شرمنده، امشب قسمت بعدی #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد رو نداریم. 🙏🌹
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
🌹❤️
❤️
🕊 #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد
🌸 محسن می گفت اگر ما ۱۴۰۰ سال پیش نبودیم که یار و یاور اهل بیت باشیم، حالا این فرصتی است که به ما داده شده و نباید این فرصت را از دست بدهیم.
✅ حتی دفعه اولی که میخواست اعزام شود، من باردار بودم، محسن آمد با خوشحالی گفت که بالاخره با کلی خواهش، اسم من در آمده و با اعزامم موافقت شده، میخواهم بروم سوریه اما تو به کسی نگو که بارداری که مخالفت نکنند.
😉 من هم همین کار را کردم و محسن چند روز قبل از محرم ۹۴ اعزام شد و بعد از اربعین ۹۴ به خانه برگشت.
✍ #راوی : همسر #شهید_محسن_حججی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌐 خاطرات برگرفته از :
khaterenegari.com
🔹 قسمت ششم
❤️
🌹❤️
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
🌹❤️
❤️
🕊 #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد
💠 [وقتی برگشت از سوریه] هم خوشحال بود، هم یک حسرت عجیب داشت.
☺️ دلیل خوشحالیاش این بود که می گفت فرصتی برایش فراهم شده که به وظیفه اش که دفاع از اسلام بوده عمل کند، همین طور چون سردار سلیمانی را ملاقات کرده بود خیلی خوشحال بود.
✅ چون از قبل آرزو داشت که یک روزی ایشان را از نزدیک ببیند. نسبت به سردار سلیمانی یک ارادت خاصی داشت و همیشه میگفت الگویش در زندگی سردار سلیمانی است.
😊 این دفعه دوم هم که رفت می گفت :
🌹 زهرا دعا کن من دوباره سردار را ببینم، می خواهم از او بخواهم کاری بکند که من همانجا در سوریه بمانم و تا تمام نشدن جنگ برنگردم ایران.
✍ #راوی : همسر #شهید_محسن_حججی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌐 خاطرات برگرفته از :
khaterenegari.com
🔹 قسمت هفتم
❤️
🌹❤️
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🕊 #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد
💠 محسن می گفت :
😳 من در هر عملیاتی که داشتم، هر آن شهادت را می دیدم که به طرفم می آید اما نصیبم نمی شود.
می گفت :
تیر به سمتم شلیک می شد اما از کنار سرم رد میشد، ترکش می آمد اما ترکش ها سرد بودند عمل نمیکردند، خمپاره بغلم زمین می خورد اما منفجر نمی شد. حتی یک بار وقتی داخل تانک بودم، تانک را زدند، همه گفتند که حتما شهید شدم اما من حتی یک خراش هم برنداشتم.
بعد می گفت :
🤔 زهرا، لابد من یک جای کارم می لنگد، یک جای کارم اشکال دارد که شهید نمیشوم.
😢 گله میکرد که چرا من شهادت را می بینم اما شهادت به سمتم نمی آید.
✅ آن موقع من هنوز باردار بودم، می گفتم :
غصه نخور، صبر کن، حتما باید شرایطش مهیا باشد.
✍ #راوی : همسر #شهید_محسن_حججی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌐 خاطرات برگرفته از :
khaterenegari.com
🔹 قسمت هشتم
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
🌹❤️
❤️
🕊 #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد
📆 ۲۷ تیرماه برای بار دوم به سوریه اعزام شد.
شاید باورتان نشود، اما محسن واقعا راحت از من و فرزندمان دل کند. چون عشق اصلی اش خدایی بود.
💖 همه میدانستند که چقدر من و محسن به همدیگر علاقه داشتیم، همه غبطه می خوردند به عشق بین من و شوهرم.
⚠️ اما او همیشه میگفت زهرا در عشق من به خودت و پسرمان علی شک نکن، ولی وقتی که پای حضرت زینب (س) بیاید وسط، زهرا جان من شماها را می گذارم و می روم.
✍ #راوی : همسر #شهید_محسن_حججی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌐 خاطرات برگرفته از :
khaterenegari.com
🔹 قسمت نهم
❤️
🌹❤️
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
🌹❤️
❤️
🕊 #سفره_عقدی_که_بوی_شهادت_میداد
❤️ چون آرزوی قلبی اش را می دانستم. به خاطر همین هیچوقت کاری نمی کردم که ناراحت باشد، دوست داشتم از جانب من و علی خیالش راحت باشد و با خیال راحت برود.
✅ حتی یک بار همین اواخر که سوریه بود و زنگ زد گفتم :
محسن جان من اینجا کلاس معرفت نفس می روم، به من گفته اند که اگر از هر شهیدی بعد از شهادت بپرسند که شما برای چه آمدی و شهید شدی و او بگوید که آمدم از حرم دفاع کنم، این قبول نیست.
گفتم :
🌹 محسن تو را به خدا نیتت را فقط برای خدا بکن.
فقط و فقط برای خدا بجنگ.
👈 بگو خدایا من آمده ام از حرمین دفاع کنم برای رضایت تو...
محسن این را که شنید گفت :
زهرا، چقدر دلم را آرامتر کردی...حالا با خیال راحت اینجا هستم.
✍ #راوی : همسر #شهید_محسن_حججی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌐 خاطرات برگرفته از :
farsnews.com/13960521000115
🔹 قسمت دهم
❤️
🌹❤️
❤️🌹❤️🌹❤️🌹