🌺🍃🌺
🍃💖
🌺
📖 #برگی_از_زندگی_شهدا (13)
تاسوعای سال ٩٢ بود، بهمون خبر دادند بچه های مقاومت عملیات وسیعی تو منطقه زینبیه، اطراف منطقه حجیره کردند و تروریستها رو سه کیلومتری از اطراف حرم مطهر خانم زینب (س) دور کردن.
☀️ صبح زود رفتیم اونجا و محمودرضا رو هم دیدیم، خیلی از عملیاتی که منجر به تامینِ امنیت حرم خانوم شده بود، خوشحال بود.
🏴 پرچم سیاهی تو دستش بود و می گفت :
خودم از بالای اون ساختمون پایینش آوردم.
✅ به اون ساختمون نگاه کردم دیدم پرچم سرخ یا ابالفضل رو جاش به اهتزاز در آورده.
رسیدیم خیابون جلوی حرم که دو سال احدالناسی جرات رد شدن ازش رو نداشت و تک تیراندازها حسابش رو می رسیدند و حالا با تلاش محمودرضا و دوستاش، امن شده بود.
😔 رفتیم وسط خیابون، رو به حرم ایستادیم، دیدم محمودرضا داره آروم گریه می کنه و سلام می ده...
💝 السلام علیکِ یا سیدنا زینب...💝
#شهید_محمودرضا_بیضایی 🌸🍃
#مدافع_حرم ✊
http://eitaa.com//shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌐 برگرفته از وب سایت ابر و باد (زندگی نامه ی شهدا و...)
🌺
🍃💖
🌺🍃🌺
📖☕️📖
☕️📖
📖
#معرفی_کتاب
نام کتاب : تو شهید نمی شوی، حیات جاودانه ی #شهید_محمودرضا_بیضایی به روایت برادر (احمدرضا بیضایی)
تدوین : احمدرضا بیضایی
📖 بخشی از کتاب
🌺 مشتی بود. سنگ تمام می گذاشت. بارها مهمانش شده بودم؛ معمولا هم دیروقت و نابهنگام.
✅ یک بار قرار گذاشتیم و بعد از تمام شدن کارش آمد دنبالم رفتیم خانه شان. در بین راه چند جا نگه داشت و میوه و آبمیوه خرید.
🚶 به محل که رسیدیم نگه داشت. پیاده شد برود گوشت بخرد. گفتم :
«ول کن! آخر شبی گوشت برای چه میخری؟ یک چیزی می خوریم حالا!»
☺️ گفت :
«نمی شود، من بخور هستم باید کباب بخورم!»
😉 می دانستم که شوخی می کند. خودش بی تعلق بود به این جور چیزها. میگفت :
«اگر مجرد بودم زندگی ام روی ترک موتورم بود.»
✅ اهل تجمل نبود و با من هم که برادرش بودم تعارف نداشت، اما وقتی مهمانش بودم، سنگ تمام می گذاشت و پذیرایی مفصلی میکرد.
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
💞 اجر معنوی #معرفی_کتاب، هدیه به روح پاک #شهید_محسن_حججی
📖
☕️📖
📖☕️📖