eitaa logo
🏴شهیدمهندس مصطفی محمدمیرزایی🏴
141 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
4.4هزار ویدیو
90 فایل
بسم رب الشهدا یاد شهدا مصداق یادخدا است و اگر این چنین است باید دل شهید قرآن بالغے باشد که اسرار عالم درآن نهفته است … شهادت :۱۳۹۸/۱۰/۱۳ ساعت ۱:۲۰ ارتباط با ادمین @Jahadgare_velayat Instagram.com/shahid.mostafa.mohammadmirzayi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏از "علیه السلام" کم نخواهید... ع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼چقدر مهربان است! شیخ محمد، کفشدار روحانی، از موثقین اهل منبر مشهد، از دوست خود نقل کرد که گفت: هنگام تحویل سال نو، در حرم مطهر حضرت رضا علیه‌السلام بودم. با وجود تنگی جای، در پهلوی خود جوانی را دیدم که بزحمت نشسته است. به من گفت: هر چه می‌خواهی از این بزرگوار بخواه. من چون او را جوان متجددی دیدم، خیال کردم او از روی استهزاء این حرف را می‌زند؛ سپس گفت: خیال نکنی که من از روی بی‌اعتقادی این حرف را زدم، حقیقت همین است؛ زیرا از این بزرگوار معجزه‌ی بزرگی دیده‌ام. بعد شروع کرد به شرح آن معجزه. گفت: من اهل کاشمرم پدرم در آنجا نسبت به من کم مرحمتی می‌نمود؛ لذا بی اجازه‌ی او پیاده به قصد زیارت این بزرگوار، به مشهد مقدس آمدم و چون جایی را نمی‌دانستم و کسی را هم نمی‌شناختم یکسره به حرم مطهر مشرف شدم و زیارت نمودم؛ ناگاه در بین زیارت، چشمم به دختری افتاد که با مادر خود به زیارت آمده بود. همینکه چشمم به آن دختر افتاد، منقلب و فریفته‌ی او شدم و عشقش در دلم جای گرفت به طوری که پریشان حال شدم. جلو ضریح رفتم و شروع کردم به گریه کردن عرض کردم: حال که من گرفتار این دختر شده‌ام همین دختر را از شما می‌خواهم؛ گریه و تضرع زیادی کردم. بطوری که بیحال شدم وقتی به خود آمدم دیدم؛ چراغهای حرم روشن شده و وقت نماز مغرب است؛ لذا نماز خواندم و با همان حال پریشانم باز جلو ضریح مطهر رفته و شروع کردم به گریه کردن. ادامه 👇
عرض کردم: آقا! من دست از شما بر نمی‌دارم، تا به مطلب برسم و در حال گریه و زاری بودم تا وقت خلوت کردن حرم رسید و صدای جار بلند شد که ایها المومنون فی امان الله. من هم چون دیدم حرم شریف خلوت شد و مردم همه رفته‌اند ناچار بیرون آمدم همینکه به کفشداری رسیدم که کفشم را بگیرم، دیدم که یک نفر در آنجا نشسته است و بغیر از کفش من کفش دیگری هم نیست؛ آن شخص که مرا دید گفت: میرزا نصرالله کاشمری تو هستی؟ گفتم آری. گفت: بیا برویم که تو را خواسته‌اند. من با او روانه شدم و با خود خیال کردم که چون من از کاشمر بدون اجازه‌ی پدرم آمده‌ام، شاید پدرم به یکی از دوستان خود نوشته است که مرا پیدا کرده، به کاشمر برگرداند. بالاخره مرا به خانه‌ی بسیار خوبی برد. پس از ورود به اطاقی راهنمایی نمود که مرد محترمی در آنجا نشسته بود. همینکه چشمش به من افتاد، احترام کرده، نشستم. آن گاه گفت: میرزا نصرالله کاشمری تو هستی؟ گفتم: آری. گفت: بسیار خوب. آن گاه به نوکر خود گفت: برو به برادر زنم بگو بیاید؛ پس از اندک زمانی برادر زنش آمده نشست. آن مرد به برادر زنش گفت: حقیقت مطلب این است که من امروز بعد از ظهر خوابیده بودم همشیره‌ی تو با دخترش برای زیارت به حرم مطهر رفته بودند؛ ناگاه در عالم خواب دیدم که یک نفر در منزل آمده، گفت: حضرت رضا علیه‌السلام تو را می‌خواهد؛ فورا برخاسته تا میان ایوان طلا رفتم؛ دیدم آن بزرگوار در ایوان، روی یک قالیچه نشسته است چون مرا دید صورت مبارک خود را به طرف من نموده، فرمود: این میرزا نصرالله دختر تو را دیده است و او را از من می‌خواهد. حال تو دخترت را به او تزویج کن. وقتی بیدار شدم، نوکرم را فرستادم در کفشداری تا او را پیدا کرده، بیاورد حالا او را پیدا کرده، آورده است؛ و او همین آقایی است که اینجا نشسته، تو را طلبیدم تا ببینم در این موضوع چه رایی داری؟ گفت: جایی که امام فرموده است من چه بگویم؟ آن جوان گفت: وقتی این سخنان را شنیدم شروع کردم به گریه کردن. بالاخره آن دختر را به من تزویج کردند و من به مرحمت حضرت رضا علیه‌السلام به حاجت خود که وصال آن دختر بود رسیدم و خیالم راحت شد. این است که می‌گویم هر چه مایلی از این بزرگوار بخواه که حاجات به در خانه‌ی او برآورده می‌شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کرببلایی نشدم اما کاش آخر ماه صفر، زائر مشهد باشم
✍ پیامبر مهربانی ها فرمودند: 👤 هر مردی که در منزل کار کند،اسمش جز دیوان شهدا ثبت خواهد شد... ▪️ (ص) ▪️ مجتبی (ع) ▪️شهادت امام_رضا (ع) تسلیت باد.
آن رازها که از همه پوشیده داشتم، تنها در این حرم، به تو گفتم، تو مَحرمی...
همسر پادشاهی بهلول را دید که با کودکان بازی می‌کرد و با انگشت بر زمین خط می‌کشید. پرسید:چه می‌کنی؟ گفت:خانه می‌سازم. پرسید:این خانه را می‌فروشی؟ گفت:می‌فروشم. پرسید:قیمت آن چقدر است؟ بهلول مبلغی را گفت! همسر پادشاه فرمان داد که آن مبلغ را به او بدهند، بهلول پول را گرفت و میان فقیران قسمت کرد. هنگام شب پادشاه در خواب دید که وارد بهشت شده، به خانه‌ای رسید، خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند: این خانه برای همسر توست. روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید: همسرش قصه بهلول را تعریف کرد! پادشاه نزد بهلول رفت و او را دید که با کودکان بازی می‌کند و خانه می‌سازد. گفت: این خانه را می‌فروشی؟ بهلول گفت:می‌فروشم. پادشاه پرسید:بهایش چه مقدار است؟ بهلول مبلغی را گفت که در جهان نبود! پادشاه گفت:به همسرم به قیمت ناچیزی فروخته‌ای! بهلول خندید و گفت: همسرت نادیده خرید و تو دیده می‌خری، میان این دو، فرق بسیار است. ارزش کارهای خوب به این است که برای رضای خدا باشد نه برای معامله با خدا.
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╔━═⊰❀🍃🌺﷽🌺🍃❀⊱═━ 👆جلســـه پخــــش زنده ■بعد ازحضور در اجتماع پر شور دعای عهـد از طریق لینــک زیر می تونـید وارد سامانه بشید و حضــورتون رو در دعـای عهد ثبت کنید تا به یک اجتماع پرشُور و بزرگ برسیم👇 🆔https://shamim313.com .╚~•๑‌‌❥░ ⃟🌸❥๑‌‌•~--------- .
در سال‌های اخیر برخی از مردم در شب پایانی ماه صفر و اول ماه ربیع الاول به انجام بعضی اعمال مانند «دق الباب کردن ۷ مسجد» اقدام می‌کنند که هیچ سند روایی و شرعی ندارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1605_1541882227.mp3
6.57M
📝حلالم کن 🎤حاج منصور خدا حافظ لباس مشکی و پرچم حسین جانم😭 ▪️ویژه ایام شهادت آخر ماه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3 مرتبه سوره توحید رو به نیابت از آقا صاحب الزمان(عج) هدیه به جد غریبشون امام مهربانی‌ها علی‌بن موسی الرضا قرائت کنیم 🖤💔