📖 *هر هفته "معرفی یک کتاب " برای اعضای باشگاه بچه کتابخونها*
کتاب *چهل و نهم؛ «آرزوهای کوچک»*
🖋️نویسنده: کارن هس
📚 ناشر کتاب چ
🏷️گروه سنی: نوجوانان
❇️ *درباره کتاب:*
در کتاب آرزوهای کوچک داستان دختری به نام مگز روایت میشودکه در خانوادهای فقیری به دنیا آمده و با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند. روزی که هنی، خواهر کوچکتر مگز یک عروسک تکشاخ کهنه و قدیمی را در مزرعه پیدا کرده و به خانه میآورد، همه چیز تغییر میکند. تو گویی عروسک همچون غول چراغ جادو آرزوهایشان را محقق میسازد. هَنی بعد از آن که با اصرار فراوان تکشاخ را به خانه میآورد، از مگز میخواهد آرزویی کند. مگز که میداند هیچ تکشاخ کهنهای، خواه جادویی باشد و خواهد غیرجادویی دردی از دردهایش دوا نخواهد کرد، در ابتدا از این کار سر باز میزند. با وجود این، برای آنکه با دل خواهر کوچکترش راه آمده باشد، آرزویی میکند... گفتنی است کتاب حاضر نامزد کتاب سال کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و نامزد کتاب لاکپشت پرنده بوده است.
❇️ *برشی از کتاب:*
کُپهی لباسها را در اتاقنشیمن پشتسرهم وارسی کردم. چهارتا بلوز بود، دوتا شلوارک و دوتا پولوور. همهی آنها را، جداجدا، پشتِ کاناپه پهن کردم. یکی از پولوورها هم زبر بود و هم ساده، اما پولوور پنگوئنی، عینِ موی بچهگربه، نرمِ نرم بود.
دلم میخواست فوراً همهی لباسها را امتحان کنم، ولی میبایست چراغ اتاقخواب را روشن میکردم و ممکن بود هَنی از خواب بیدار شود. فکر کردم بهتر است تا خواب هَنی کاملاً عمیق نشده، سراغ لباس و چیزهای دیگر نروم.
⏰ *زمان: ۱۳ مردادماه 1403*
📥 *تهیه کتاب:*
bk.farhangsara.ir
عضویت با ارسال عدد ۱۰۰ به سامانه پیامکی ۲۰۰۰۱۸۳۷
پشتیبانی تلفنی: 96653462
#باشگاه_کتابخوانی_بچه_کتابخونها
#داستان_و_رمان
#مدیریت_چالشها
#مشکلات_نوجوانان
📖 *هر هفته "معرفی یک کتاب " برای اعضای باشگاه بچه کتابخونها*
*کتاب پنجاهم؛ «بزرگ شدن در سپیدان»*
🖋️نویسنده: زینب ایمانطلب
📚 ناشر: راه یار
🏷️گروه سنی: نوجوانان
❇️ *برشی از کتاب:*
سوده دامن ارغوانیاش را بالا گرفت تا خیس نشود دریا موج میزد و پاهایش را خنک میکرد به آستینهای پفی لباسش نگاه کرد انگار توی باد پفش بیشتر شدهبود باد شدیدتر شد با دست دیگرش روسری سبزش را چسبید ابرهای درشت و پنبهای دور خورشید را گرفته بودند، و خورشید را به سمت انتهای افق میبردند. خورشید عروس بود، و ابرها لباس تورتوری نارنجی داشت غروب میکرد.صدای شیههی اسب شنید. سرش را به چپ برگرداند. اسب سفیدی از دور به طرفش میآمد.»
⏰ *زمان:* 20 مردادماه 1403
📥 *تهیه کتاب:*
bk.farhangsara.ir
عضویت با ارسال عدد ۱۰۰ به سامانه پیامکی ۲۰۰۰۱۸۳۷
پشتیبانی تلفنی: 96653462
#باشگاه_کتابخوانی_بچه_کتابخونها
#داستان_و_رمان
#پایداری_نوجوان
#مقاومت_اسلامی
📖 *هر هفته "معرفی یک کتاب " برای اعضای باشگاه بچه کتابخونها*
*کتاب پنجاه و یکم؛ «تسخیرشدگان»*
🖋️نویسنده: مینا شائیلوزاده
📚 ناشر: معارف
🏷️گروه سنی: نوجوانان
❇️ *برشی از کتاب:*
روزبه با بیحوصلگی چشمانش را در حدقه میچرخاند و صدایی مسخره از دهانش بیرون میفرستد. بیخیال این حرفا رو... همه که نباید نمازخون باشن تا بشن آدم خوب! بعد سریع دستش را به طرفم دراز میکند و با اخمی تصنعی محکم لپم را میکشد: اصلاً وایسا ببینم، مگه تو مفتش محلی که انقد سینجیم میکنی؟ ناسلامتی داداش بزرگتما! آخ کوتاهی میگویم و همانطور که دستم را روی لپم فشار میدهم، آهسته پچپچ میکنم: برو یه نگا به مامان بنداز، رنگ به روش نمونده بیچاره! چهرهاش در هم میرود و ردی از عذاب وجدان بر چشمانش پیدا میشود. سرش را پایین میاندازد و آرام میگوید:
به خدا نمیخواستم اینجوری بشه. به جون بهار میخواستم زنگ بزنم خبر بدم، ولی یه تلفن سکهای هم سر راهم نبود! میگما ... الآن خیلی عصبانیه؟ سرم را با تأسف تکان میدهم و میگویم: میخوای نباشه؟! تو کی تا حالا شبا دیر اومدی خونه که حالا بار دومت باشه؟ خب معلومه نگران میشه بیچاره!
⏰ *زمان: 27 مردادماه 1403*
📥 *تهیه کتاب:*
bk.farhangsara.ir
عضویت با ارسال عدد ۱۰۰ به سامانه پیامکی ۲۰۰۰۱۸۳۷
پشتیبانی تلفنی: 96653462
#باشگاه_کتابخوانی_بچه_کتابخونها
#داستان_و_رمان
#بصیرت_نوجوان
#جریانات_انحرافی