eitaa logo
شهیدعبدالرحیم‌فیروزآبادے🇮🇷
616 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
26 فایل
❁﷽❁ ما در کانال «شهید عبدالرحیم فیروزآبادی» گامی هرچند کوچک در زمینه اجرایی شدن انتظارات مقام معظم رهبری در زمینه زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا برداشته ایم و از شهدای عزیز مطالبی هرچند کوتاه منتشر میکنیم.🌹 ارتباط با خادم: @khademe_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
『🌿』 『🌹』 •• قرار بود وقٺی در جبهه هست من در خانه ڪار سنگین انجام ندهــ❌ـم و ایشان برگردد و ڪارها را با هم انجام دهیم. اگر لبــ👕ـاسے می‌‌شسٺم. او در ڪنارم آب مےڪشید و با هم پهن مےکردیم. ڪارها را با هم ٺقسیم مےکردیم. به من می‌گفت: «قرار نیسٺ شما برای من ڪار کنے و من شما را به زحمــ💞ـت بیندازم. اگر ڪارے هم در خــ🏡ـانه انجام می‌دهی، وظیفه‌اٺ نیست بلڪه لطف می‌کنی.» 💗 💗 هر روز با قـــرار عاشقـ💗ــانه زندگی تان را عاشــ❤️ـقانه تر کنید👇🏻👇🏻 ╭─✿═🍃🌹🍃═✿─╮ @shahid_rahimfiruzabadi ╰─✿═🍃🌹🍃═✿─╯
•||🌸💍||• در اولین روز از زندگی مشـ💍ــٺرڪ حضرٺ علے(؏) و حضرٺ زهرا(س)؛ رسـ😇ــول خدا از حضرٺ علے(؏) پرسیدند: +همسرٺ را چگونه یافتى؟ ایشان در جواب عرض کردند: -بهترین ڪمڪ است بر اطاعٺ از خـ🕋ــدا. ╭─✿═🍃🌹🍃═✿─╮ @shahid_rahimfiruzabadi ╰─✿═🍃🌹🍃═✿─╯
#عاشقانه_ای_از_جنس_شهدا『🌹🐚』 #عاشقانه_های_مذهبی『🍓✨』 همســ💍ـرم از همان اول ازدواج پیشنهاد داد... ڪه هر وقٺ دلخورے از من دارےو نمیتوانی ابراز ڪنے ، برایم بنویـ✏️ــس! . خودش هم همین ڪار را میکرد. عادٺ داشٺ قبل از خــ😴ـواب همهء مسائل روز را حل ڪند. خیلی وقتها شبها برایم مینوشت ڪه امروز بخاطر فلان مسئله از من دلخور شدے، منو ببخشـــ😔. من منظورے نداشٺم آخرش هم یه جمله عاشــ😍ـقانه مینوشت... گاهی من ڪـ📃ـاغذ را ڪه میخواندم، میگفتم: ڪدام مسئله را میگی؟ من اصلا یادم نمیاد😁 یعنی آن مسئله اصلا من را درگیر نڪرده بود، ولی پویا مراقــ😎ـب بود ڪه نڪند من دلخور شده باشم...☺️💗 . ✨ به نقل ازهمسرشهید مدافع حرم ╭─✿═🍃🌹🍃═✿─╮ @shahid_rahimfiruzabadi ╰─✿═🍃🌹🍃═✿─╯
『🌹🐚』 『🍓✨』 خانومش میگه؛ قبل ازدواج سه بار رفتیم بیرون حرف زدیم هر سه بار همونجایی که حالا برای همیشه خوابیده ... :) •||🖤@shahid_rahimfiruzabadi
•|🌹|• •|🌊|• ﺷﺎﻳﺪ بهٺرﻳﻦ لحظه هایے ڪه با ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ… نمـ📿ـازاے دو نفره مون بود… ﺍﻳﻦ ڪﻪ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﺍقـ♡ــٺدﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ… ﺍﮔﻪ ﺩﻭٺایی… کنــ😉ـار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ… ﺍﻣڪﺎﻥ ﻧﺪﺍشٺ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮﻧﻴﻢ… چقد ﺣﺲ ﺧـ😍ــﻮﺑﻴﻪ… ڪﻪ ﺩو نفر، ﺍﻳﻨﻘﺪه همو ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ… منطقه ڪه میرفٺ تحمل خونــ🏡ـه بدون حمید… واسم سخـ😔ــٺ بود… هر روز با قـــرار عاشقـ💗ــانه ای زندگی تان را عاشــ❤️ـقانه تر کنید👇🏻👇🏻 •|| @shahid_rahimfiruzabadi ||•
[🌹🌊 [✨🦋 ••به هر بهانه اےبرایم هــ🎁ـدیه می خرید؛ براے روز مادر و روزهاے عید. اگر فراموش می کرد، در اولین فرصٺ جبران میڪرد. هدیه اش را می داد و از زحماتم تشڪر میڪرد. زمانے ڪه فرمانده نیروے زمینے بود، مدٺ ها به خانه نیامده بود. یڪ روز دیدم در می زنند. رفتم دم در، دیدم چندتا نظــ👮ـامی پشت در هستند، گفتند: "منزل جناب سرهنگ شیرازے ؟" دلم لرزید. گفتم :" جناب سرهنگ جبهه هستند. چرا اینجا سراغشان را می گیرید؟ اتفاقی افتاده؟ " 😥😥 گفتند: از طرف ایشان پیغامی داریم." و بعد پاکــ💌ـتی را به من دادند و رفتند. آمدم در حیاط ، پاڪٺ را درحالےڪه دستانم می لرزید ، باز ڪردم. یڪ نامــ📄ـه بود با یڪ انگشــ💍ـتر عقیق . نوشته بود:" برای تشڪر از زحمت های تو. همیشه دعایت می کنم." یڪ نفس راحٺ کشیدم. اشڪ امانم نداد.😭🌹 💗به روایٺ همسر شهید صیاد شیرازے💗 •[🌹@shahid_rahimfiruzabadi
♥✨ ✨ ~|🌿 🌻|~ ~|☁️ 🦋 |~ . . خانہ ما و آنها روبروے هم بود. یڪ روز ناهار آنجا مـےخوردیمـ و یڪ روز اینجا. آن روز نوبت خانہ ما بود. موقع ناهار دیدم خانمش تنہا آمده؛ همیشہ باهم مـےآمدند. پرسیدم:" چـےشده؟" چیزے نگفت، فهمیدیم ڪہ حتما با یوسف حرفش شده استـ بعد دیدم در مـےزنند. در را باز ڪردم. یوسف بود. روے یک کاغذ بزرگ نوشتہ بود " من پشیمانم " و گرفتہ بود جلوے سینہ اش. همہ تا او را دیدند زدند زیر خنده. خانمش هم خندید و جو خانہ عوض شد. . . منبع: "ڪتاب هالہ اے از نور" . . . 🥀| | هر روز با قـــرار عاشقـ💗ــانه ای زندگی تان را عاشــ❤️ـقانه تر کنید👇🏻👇🏻 ╭─✿═🍃🌹🍃═✿─╮ @shahid_rahimfiruzabadi ╰─✿═🍃🌹🍃═✿─╯
♥🍃 🍃 . | | | | . . زمانـے ڪہ با حمید ازدواجــ💍ـ ڪردم از همہ جدا شدهـ بودمـ . همہ ڪسم شد او. خیلـے با هم دوست بودیمـ. . یڪ روز صفیہ بدو بدو آمد ، گفت:"فاطمہ!یڪ چیزے مـےگویمـ هول نڪـ😱ــنـے!" گفتم چـے شدهـ؟! گفت:"حمید آمدهـ ولـے زخمـے است". من گل از گلم شڪفت.😍☺️ ___ . مثل بچہ ها با سر زانوهایمـ خزیدم تا نزدیڪ تشک او . گفتم :"واے حمید! خیلے خوشــ😍ـحالمـ زخمـے شده اے." آنقدر از برگشتنـ او ذوق زدهـ بودم کہ نفهمیدم این حرف کمـے زمخت است. حمید صورتش را درهم کشید . درد و خنـ😅ــده اے کہ تا پشت لب هایش آمدهـ بود و او نمـے خواست بہ بیرون درز ڪند. گفت"دختر! این چہ طرز حرف زدنـ است؟آدمـ مـے گوید خدایا!اگر حمید زخمـے شد و رضاے تو در اینـ بوده ، من راضیم بہ رضاے تو.اگر شهید هم بشود همین." چشم هایمـ برقـے زد و گفتم:" این حرف ها را جمع کن حمید! خوب شد زخمـے شدے. یڪ ماه پیش خودم هستـے."😉😍 . بخشـے از ڪتاب: نیمہ پنهانـ ماهـ _انتشارات روایت فتح . . 🕊| | ╭─✿═🍃🌹🍃═✿─╮ @shahid_rahimfiruzabadi ╰─✿═🍃🌹🍃═✿─╯
🦋🌿 🌿 -| #عاشقانه_ای_از_جنس_شهدا 💗 -| #عاشقانه_های_مذهبی 💗 خـ🏠ــانہ ما و آنها روبروے هم بود. یڪ روز ناهار آنجا مـےخوردیمـ و یڪ روز اینجا. آن روز نوبت خانہ ما بود. موقع ناهــ🍝ـار دیدم خانمش تنہا آمده؛ همیشہ باهم مـےآمدند. پرسیدم:" چـےشده؟" چیزے نگفت، فهمیدیم ڪہ حتما با یوسف حرفش شده استـ بعد دیدم در مـےزنند. در را باز ڪردم. یوسف بود. روے یک کاغذ بزرگ نوشتہ بود " من پشیمانم " و گرفتہ بود جلوے سینہ اش. همہ تا او را دیدند زدند زیر خنده. خانمش هم خندید و جو خانہ عوض شد.😂😍 منبع: "ڪتاب هالہ اے از نور" 🥀| #شهید_یوسف_کلاهدوز | . ╭─✿═🍃🌹🍃═✿─╮ @shahid_rahimfiruzabadi ╰─✿═🍃🌹🍃═✿─╯
🍓❤️ ❤️ مشغول ڪار منزل بودم. حواسم از حامد پرٺ شد. یک دفعه از روی صــ🛋ـندلے افتاد زمین و سرش غرق خون شد. 😥😱 او را به دڪتر رساندم. سرش را پانسمان کردند. خیلی می ترسیدم که مبادا یوسف با من دعوا ڪند و ناراحـ😠ـت شود و بگوید:" چرا مواظب بچه نبودے؟" وقتی آمد مثل همیشه سراغ حامد را گرفت. گفتم: "خوابیــ😴ـده." بعد هم قضیه را برایش تعریف ڪردم. لبش را گاز گرفت. بعد گفت:"تقصیر من است که تو را با حامد تنها می گذارم. چاره اے ندارم. مرا ببخش." 😦💔 وقتے این جملاٺ را گفٺ، خیلی شرمنده شدم. در همه برخوردهایش این عشـ💗ــق و محبت را به پاے زندگے مان می ریخٺ. ✅|به روایت همسر شهید یوسف ڪلاهدوز| ╭─✿═🍃🌹🍃═✿─╮ @shahid_rahimfiruzabadi ╰─✿═🍃🌹🍃═✿─╯
⛔️ هشتگ های کانال شهیدعبدالرحیم فیروزآبادی ⚠️ 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 🔲 شهیدعبدالرحیم فیروزآبادی 🔰 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🔲 شهداء 🔰 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🔲 صوت 🔰 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🔲 شخصیت ها 🔰 (ع) 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🔲 محتوا 🔰 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🔲 مناسبت های مختلف🔰 (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (س) (ع) (س) (س) (ع) (ع) 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🔲 متفرقه 🔰 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌺 🦋 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 🌼 🌹 💠با گذاشتن مطالب جدید ، هشتک ها اضافه میشود 🗳شما میتوانید انتقادات و پیشنهادات خود را با آیدی خادم خود 👤 @khademe_shahid ✅ در میان بگذارید ❤️💙❤️❤️❤️💙❤️ لینک های عضویت کانال ⬇️⬇️⬇️⬇️ 🌹 ⬇️⬇️⬇️⬇️ 🆔 @shahid_rahimfiruzabadi 🆔 https://Eitaa.com/shahid_rahimfiruzabadi 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1652293651Cce8c19e380 🔵 🔴 ⚫️ ⚫️ ⚫️ 🔴 🔵
♥🍃 🍃 . | | | | . +چمرانـ: من مرد زندگـے نیستمـ. -پروانہ:(جا میخورد)یعنـےچہ؟ +چمرانـ: من یڪ تڪلیفے توے اینـ عالم دارم ڪہ فکر میڪنم براے این تکلیفـ بہ دنیا آمده امـ. نگاه نکن بہ دڪتراے فیزیڪ پلاسما ، بہ حقوق ماهـے چند هزار دلار. . . من بہ زودے همہ ے این ها رو باید بگذارم و برم. -پروانہ: یعنـے انجام اون تکلیفـ با دوست داشتنـ ، با عشقـ ورزیدنـ و با زندگـے ڪردنـ منافاتـ داره؟ +چمرانـ: با دوستـ داشتنـ و عشقـ ورزیدنـ نہ، براے اینڪہ اینها مقولاتـ آسمانـےاندـ ولـے با زندگـے کردنـ چرا، با هر تعلقـے ڪہ پاے آدم رو بہ زمینـ بند ڪند چرا. . . منبع: 📖از ڪتاب مرد رویاها "نوشته سید مهدے شجاعـے" . . . 🔹| | ⛓| | . . . [@shahid_rahimfiruzabadi] . . 🍃 ♥🍃