آقــاسَـجّــادٌ
🕊🌹 پیکر مطهر مدافع حرم #شهید_مجید_قربانخانی پس از ۳ سال کشف و شناسایی شد. #وداع پنجشنبه ۵ اردیب
💐پیکر مطهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی در حرم مطهر امام رضا (ع) تشییع و جهت برگزاری مراسم وداع به تهران منتقل خواهد شد.
🕊مراسم وداع فردا (پنجشنبه ) ساعت ۱۵ در معراج شهدا برگزار خواهد شد.
🚩| @shahid_sajad_zebarjady
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸طواف و اقامه نماز بر پیکر مطهر مدافع حرم #شهید_مجید_قربانخانی معروف به «حر مدافعان حرم» در حرم رضوی
🚩| @shahid_sajad_zebarjady
♦️شهادت یک پاسدار در ارتفاعات شاهو
🔹صبح امروز در درگیری بین نیروهای سپاه کامیاران با گروهک تروریستی پژاک، یک پاسدار شهید و یک نفر دیگر مجروح شد./صداوسیما
🚩| @shahid_sajad_zebarjady
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🚨 مسئولان مراقب و محافظ کارگران باشند
👈 جلوی تبدیل کارخانهها به برج را بگیرید
🔻 رهبرانقلاب، صبح امروز در دیدار کارگران:
🔹️ کسانی هستند که دنبال سوءاستفادهی خودشان هستند؛ کارخانهی سرِپا را از دولت میخرند و از بین میبرند و ماشینهای #کارخانه را میفروشند و در زمین آن #برج میسازند.
👈 باید جلوی اینها را همهی قوهها بگیرند و با آن مبارزه کنند. ۹۸/۲/۴
🖨 نسخه قابل چاپ مجموعه سخننگاشت از بیانات امروز رهبرانقلاب👇
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=42337w
آقــاسَـجّــادٌ
🍃🌹 از طواف شام سوی مشهد آمدهام بوی بـی بـی را برایِ شاه طوس آوردهام #حر_مدافع_حرم #شهید_مج
✨ #طولانی_اما_خواندنی
#پیاده_روی_اربعین
#مسیرزندگی_مجید_راتغییرداد...
"حاجی، اربعین سال ۱۳۹۳ پیاده کربلا رفتم و توبه کردم، از امام حسین (ع) خواستم دستم را بگیرد تا دور خلاف را خط بکشم. حالا میخواهم بیایم زیر پرچم شما و بسیجی بشوم."
🕊#حُر بودن به همین سادگیها نیست، اینکه خیال کنیم همه عمر را به غفلت و بیتوجهی بگذرانیم و لحظه آخر توبه کنیم. نه، نمیشود، بدون توبه در یک لحظه اتفاق نمیافتد، هیچ برداشتی بدون کاشت ممکن نیست، که اگر ممکن بود هزار هزار بر پسر فاطمه شمشیر نمیکشیدند. از بین آن همه فقط یکی حُر میشود، روز اول آب بر امام میبندد و روز آخر خون برایش میدهد. روز اول فرمانده سپاه اهریمن باشد و روز آخر سرباز جبهه حق. حُر در قلبش بذرهایی کاشته بود، سرِبزنگاه به دادش رسید. میگویند یکی از این بذرها محبت و ارادت به دختر نبی بوده است. حُر فقط یک شخص در عمق هزارساله تاریخ نیست، یک معناست، یک مفهوم است، آن زمان در قامت #حُر.بن.ریاحی، دیروز در هیبت #شاهرخ.ضرغام و امروز در کالبد #مجید.قربانخانی.
🌹برای مجید، آن مرام و معرفتها، لوطیگریها، تبسمها و خوشخلقیها، کمکهای وقت و بیوقت به خلق خدا، هیئتهای محرم و سینهزنیها همه بذرهایی بودند که آرام و بیوقفه در قلبش افشانده میشد، که البته هنوز سر از خاک بیرون نزده بودند، تا آن روز که دعوت شد به حضور در پیشگاه سیدالشهدا (ع)، که نور هدایت بیواسطه بر قلبش تابید و اشکهای خالصانهاش آن بذرهای نهفته را رویاند، و مراقبههایی که پس از آن انجام داد، تا در نهایت به ثمر نشست. ثمری گرانبها که هرکسی لیاقت دریافتش را ندارد. حالا مجید قربانخانی، پسر بامعرفت محله یافتآباد بعد از سه سال دوری از وطن، بعد از آن همه اشکهایی که مادرش ریخته و موهایی که پدرش سفید کرده، برگشته تا تلنگری باشد برای ما. تا دستانمان را بگیرد و از این پیلههای مزاحمی که خودمان را در آنها زندانی کردهایم، رها کند. آمده است تا دوباره امیدوارمان کند، سیاهی قلبهایمان را بشوید و اشکهایمان را زلال کند. تا بگوید درها به رویمان بسته نیست و رحمت خدا همیشه گسترده و جاری است.
💚شهید مدافع حرم #مجید_قربانخانی، متولد مرداد ۱۳۶۹ در یافت آباد تهران که ۲۱ دی سال ۱۳۹۴ در خان طومان سوریه به شهادت رسید و پیکرش تاکنون مفقودالاثر بوده و تازگی تفحص شده و پس از بیش از سه سال به وطن بازگشته است.
📕 بخشی از #کتاب #مجید_بربری روایت میکند زندگی شهید:
🌷یک روز داخل اتاق تنها بودم، دیدم در زدند، همانطور که سرم پایین بود و مینوشتم، گفتم، «بفرمایید.» صدای مجید بود که سر من را از روی برگهها بالا آورد و به سمت خود جلب کرد. برعکس همیشه مؤدب ایستاده بود. گفت، «سلام حاجی، یه کاری داشتم.» با اخم و اوقات تلخی گفتم، «سلام بفرما.» گفت، «من میخواهم بیایم زیر پرچم شما، بسیجی بشوم.» در دلم بهش خندیدم، گفتم، «خدایا این را دیگر چه کارش کنم.» او ادامه داد، «حاجی، من اربعین سال ۱۳۹۳ پیاده رفتم کربلا و توبه کردم، از امام حسین (ع) خواستم دستم را بگیرد تا دور خلاف را خط بکشم.» من باورم نشد، حتی به بقیه دوستان هم گفتم، «این را خیلی جدی نگیرید، به خاطر اینکه قهوهخانهاش را نبندیم، میخواهد کارت بسیج بگیرد.»
حاج مسعود به خوبی میفهمید مجید آن مجید یک سال پیش نیست. کتانیهای گران قیمت و تیشرتهای رنگارنگ و شلوارهای لی، تیپ مجید از بچگی تا همین چند ماه پیش بود، اما حالا یک پیراهن و شلوار ساده پوشیده بود. جنگ و دعواهای هرروزه یا روزی چند مرتبه تعطیل، مهمانیهای آنچنانی و رفت و آمدهای بیش از حدش تمام شده بود. حاج مسعود دستی به ریشش کشید. نگاهی به ریش مجید انداخت. اولین مرتبه بود در طول این سالها، که مجید را با ریش میدید. همیشه یک مثلث کوچک زیر لبش، روی چانهاش میگذاشت. دیگر مجید یک سال پیش نبود که جواب شوخیهای دوستانش را بدهد. هرکس حتی یک کلمه به مجید میگفت، بدون جواب از او رد نمیشد. جواب یک کلمه را حتما با دو تا کلمه میداد و بعد هم میزد زیر خنده. حرف درشت را با درشتتر جواب میداد و بیناراحتی رد میشد. اما این اواخر دیگر جواب نمیداد. فقط یک خنده زورکی روی لب و حرف را بی جواب میگذاشت. آنقدر جواب نداد تا دوستانش هم دیگر شوخی نکردند.
🌹وقتی خبر شهادتش در قهوهخانه پخش شد، حاج مسعود تا چند دقیقه بی حرکت ایستاد. یاد آخرین روزی که مجید را دیده بود، افتاد. انگار باورش نمیشد که مجید نباشد. هیچ کسی باور شهادت مجید را نداشت، اما حاج مسعود باور شهادتش را داشت. میدانست که مجید روزهای آخر با مجیدی که یک عمر میشناخت، فرقی اساسی داشت. هرکسی به غیر از حاج مسعود وقتی خبر را میشنید، میگفت، «مثل همیشه دارد شوخی میکند، همین فرداست که برگردد.»🌹🍃
🚩| @shahid_sajad_zebarjady
9.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاشیههای مراسم تودیع و معارفه فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
➕ قول سرلشکر سلامی به مردم ایران
🚩| @shahid_sajad_zebarjady
هدایت شده از آقــاسَـجّــادٌ
#قرار_شبانه
هر شب قبل از خوابمون
خوندن #سوره_ی_واقعه
شبيه #شهدا رفتار كنيم
🌷شهيد سجاد زبرجدي🌷
@shahid_sajad_zebarjady