آقــاسَـجّــادٌ
📚
#فتح_خون
#قسمت_سیزدهم
شد که این جمعیت چند هزار نفری نتوانستند کار را یكسره کنند و آن همه درنگ کردند که... گاهِ نماز مغرب رسید و آن شد که شد؟
برای پاسخ دادن به این سؤال باید مردم کوفه را شناخت. آنچه از بازنگری تاریخ کوفه برمی آید این است که مردم کوفه همواره در برابر امیران ستمكار ناتوان بوده اند، اما نرم خویی را همیشه با درشتی پاسخ داده اند:
عاجز و مسكین هر چه ظالم و بدخواه ظالم و بدخواه هر چه عاجز و مسكین
روحیه ای که بنیان وجود خوارج در خاك آن پا گرفته است، بیش ازهمه در مردم کوفه ظهور دارد: جهالت، زودخشمی، ظاهرگرایی و ظاهر بینی، تذبذب و تردید و هیجان زدگی، خشوع شرك آمیز در برابر ظلمه و تكبر در برابر مظلوم، عجولانه و بی تدبیر گام پیش نهادن و تسلیم در برابر ندامت... آن همه شتاب زده پای درعمل می نهادند که فرصتی برای تفكر و تدبیر باقی نمی ماند و چه زود کارشان به پشیمانی می کشید؛ و عجبا که برای جبران این پشیمانی نیز به راه هایی می افتادند که بازگشتی نداشت!
عبیدالله بن زیاد چه نیك این مردم را می شناخت. شیوه کار او در این واقعه برای همه تاریخ بسیار عبرت انگیز است. جماعتی از اشراف را که در اطرافش بودند به میان مردم فرستاد تا آنان را از سپاه موهوم شام بترسانند:
"مگر نمی دانید که سپاه شام در راه است؟ بترسید از آنكه لشكریان شام بر شما مسلط شوند. آنان را که می شناسید؛ دشمنی دیرینه آنان را که با خود میدانید. وای اگر آنان بر شما تسلط یابند! خشك و تر را می سوزانند و زنان و دختران شما را در میان خویش قسمت می کنند."
و آتش شایعه چه زود درمیان بیشه زار خشك گسترده می شود! وقتی مردمی اینچنین اند، دیگر چه نیازی است که ابن زیاد دست به اسلحه برد؟ سپاه موهوم شام! آن هم در آن هنگامه ای که شام هنوز از اضطراب مرگ معاویه به خود نیامده، نگرانی حجاز و مصر نیز بر آن افزون گشته است... و هیچ عاقلی نبود که بیندیشد: گیریم که اینچنین سپاهی نیز در راه باشد، کِی به کوفه خواهد رسید؟ یك ماه دیگر، بیست روز دیگر؟
حیله ابن زیاد کارگر افتاد و جمعیت از گرد مسلم پراکنده شدند. مسلم تنها ماند، اگر چه از اصحاب عاشورایی امام حسین، بودند مردانی که آن روز در کوفه می زیستند و هنوز به موکب عشق الحاق نیافته بودند عبدالله بن شداد ارحبی، هانی بن هانی سبیعی، سعید بن عبدالله حنفی، حبیب بظاهر، مسلم بن عوسجه و... آنها بعدها نشان دادند که از آن پایمردی که تا آخرین لحظه در کنار مسلم بمانند و بجنگند، برخوردار بوده اند.چه شد که مسلم آن همه تنها و غریب ماند که گذارَش به خانه "طوعه" کنیز آزاد شده اشعث بن قیس و زوجه "اسد خضرمی" بیفتد؟
هر آن سان که بود، ابن زیاد از نهانگاه مسلم آگاه شد و "محمد بن اشعث بن قیس" را که از سرهنگان معتمد
او بود همراه با "عبیدالله بن عباس سُلَمی" و هفتاد تن از قبیله قیس فرستاد تا مسلم را بگیرند و بیاورند.
📗 #کتاب_فتح_خون
🖊 #نویسنده_سیدمرتضی_آوینی
📄 #صفحه_سیزدهم
@shahid_sajad_zebarjady