🎙 با #روایت_احمد بیت المقدسی شوید ✌️
#ادامه پست قبل
📌این[بنی صدر ] یک لایه و این حجم را نمی بیند و به خیالش این ها بعداً هم دیده نخواهند شد.
سهم جهان آرا و سهم خرمشهر چی هست؟ یکی از این تیپ ها که برایش نمی آید. یک گردان دژ دارد. یک گردان هم تکاور دریایی از قدیم آنجا هست، الان هم تو تاریخ هست و الان هم که تلویزیون را نگاه کنید اسم تکاورها را می آورند. مقداری مردم و یک سپاه خرمشهر چقدر جمعیت می تواند داشته باشد. ما که سپاه اهواز هستیم و بهترین سپاه خوزستان هستیم، اگر تا دوره ده را هم ما تربیت کرده باشیم و دوره یازده را مستقیم به بستان بردیم، دوهزار نفر می شود. ما سپاه اهواز هستیم و مرکز استان هستیم. حساب کنید خرمشهر دیرتر از ما تشکیل شده است و مشکل خط داشته و تازه نمی گذاشتند سپاه تشکیل هم بشود، بعید می دانم چهارصد پانصد تا، هزار تا بعید است پاسدار داشته باشد. این حجم می تواند یک شهر را در مقابل لشکر یازده، لشکر سه و تیپ سی و هفت که همه آنها اندازه تیپ کماندویی هم نمی شود مقاومت کند؟!!!
📎 ما قبل از جنگ می رویم و به بنی صدر می گوییم که ما داریم می بینیم، ما روی خین مستقر شدیم، روی شلمچه، در کیاندشت، در هور تحرکات عراق را می بینیم. ما دیدیم که تانک آورده است. یک جاهایی تانک ها می آیند، بعد زمین را حفر میکنند و به درون زمین می رود. می گوید شما جو سازی می کنید و توهم دارید. اصلاً عراق موقعیتی ندارد که به شما حمله کند! عراق اصلاً توان حمله به ایران را ندارد. چه تصوراتی دارد و کارشناس هایش به آن چه می گویند را من نمی دانم. این هم بحث تجهیزات و بحث خود خرمشهر است.
بحث سوم به هر صورت یازده میلیون نفر به شما رأی دادند. ما یک بار با این ملت یک حرکت کردیم و آن انقلاب است. از دست یک ابرقدرت در منطقه یک رژیم را به هر صورت تحویل گرفتیم. نمی توانید بگویید دستتان خالی است. حالا ارتش هم داریم و سپاه و بسیج تشکیل شده است. امروز به مراتب وضعمان بهتر از سال های 56 و 57 است. آن روز با دست خالی انقلاب کردیم. همین آماری که به شما می دهند. همه را از آنها گرفتند. خودشان را هم بیرون کردند. چطور این ها نمی توانند دفاع کنند؟ حداقل یازده میلیون رأی بهت دادند. لااقل به آنها اعتقاد داشته باش!
اما حاضر نبود نه بسیج و نه سپاه را به کار بگیرد. اصلاً از نیروهای مردمی متنفر بود. یعنی راه حل خودش نمی دانست. بعداً شما می دانید که ما با سه هزار گردان تقریباً بسیجی با یک لباس ساده و با یک تفنگ ساده همه این مناطق را آزاد کردیم. چه زمانی؟ در نه ماه! از مهر سال شصت تا خرداد سال شصت و یک. چطوری ما ها می توانیم، رئیس جمهور هم نیستیم، سن مان هم اندازه آن ها نیست، بزرگ ترین ما متولد 35 و 33 است که فرماندهان سپاه ما هستند، حسن باقری فکر کردید متولد چه سالی است؟ ایشان متولد 34 است. سال 59 چند سالش است؟ حساب کنید. این جوان ٢۶ ساله میشود بنیانگذار نظام اطلاعاتی جمهوری اسلامی! این به درد ما خورد. به درد شما نمی خورد؟؟
🔅 این[بنی صدر] نمی خواهد به کار بگیرد. نمی خواهد اصلاً وارد این عرصه بشود. که از این بدنه ملت هم می شود استفاده کرد. می شود از دانشجو، از دانش آموز، از مدیران کشور هم استفاده کرد. فکر می کرد که این درسته که چون نظامی نشده هیچی نمی داند. ذاتاً همه یک استعداد هایی دارند. یک استعداد را نمی خواهد به کار بگیرد. نه تجهیزات می گیرد، نه ارتش را صدا می کند، نه به خرمشهر تخصیص نیرو می دهد، بنابراین چطوری می شود خرمشهر سی و پنج روز با یک پتانسیل عجیبی خودش را توانست نگه دارد و همین هم برای عراق بد بود که خرمشهر بدون نیرو و آن دقیقاً می دانست که ما هیچی نداریم، نگه داشته است. من می گویم اگر عراق خیالش از این راحت نبود که کسی نیست که راحت به خرمشهر برسد، هنوز خرمشهر را آزاد نکرده، چطوری سرش را پایین می اندازد و به لشکر سه زرهی به سمت مارد می رود، شش تا پل می زند، به جاده آبادان اهواز می رود و ماهشهر آبادان را می گیرد و روی بهمن شیر می رود که پل بزند و برود داخلش آبادان را هم بگیرد. این باید خیلی خیالش از اینجا راحت باشد که یازده را اینجا گذاشته با سی و هفت کماندویی و سه را حرکت می دهد و می خواهد برود آبادان را هم بگیرد. این می فهمد دیگر. این می فهمد که کسی نیست که اینجا را مدیریت کند. تیپ را هم به اینجا تخصیص بدهد. شما ممکن است بگویید هیچ کس هم نبوده است. ما چمران را داریم و گروهش. آمده ولی کسی نیست که مدیریتش کند. من اگر بودم چمران را یک جایی می گذاشتم آقای چمران مثلاً تو برو این محور را نگه دار. جهان آرا را دارم بیارش و نیرو به آن بدهید. تو خرمشهر هستی و با من طرف هستی چی می خواهی بگو برایت بفرستم. راهت بسته است از راه آب برایت می آورم. مثلاً گروه فدائیان اسلام داریم تحت هدایت آقا سید مجتبی هاشمی...
#ادامه_دارد...
🆔 @shahid_sayafzadeh
#ادامه_پست_قبل
روز یکم که حمله کردیم، عراق فکر نمیکرد خرمشهر از پشت دور بخورد. کلاً پیچیدگی طرحهای ایران، چیزی بود که فقط یک کشوری که خودش خوب جنگیده و این جنگها را در سطح جنگ جهانی اول و دوم یا جنگهای منطقهای داشته مثل ناتو و ورشو میتوانست تشخیص بدهد و آنها فهمیده بودند که ایرانیها در طرحریزی دستشان بالاست وگرنه همین رزمنده را با همین شهادتطلبی، با همین علاقهاش به جنگ و عرفانی که دارد قطعا اگر وارد عمل شود همه را به هلاکت خواهد رساند.
عراقیها متوجه شده بودند که ایرانیها خوشفکرند، خوب طرح میریزند، با کمترین نیرو بهترین کار را انجام میدهند و این از بیانگیزه بودن عراقیها و خوشفکر نبودنشان بود، چه در پدافند و چه در آفند. تا جایی که صدام گفته بود اینها خطی از ما نمانده که نگیرند و من اگر چند گردان از این بسیجیها میداشتم، تا تهران میرفتم.
ما تا شلمچه رفتیم و از شلمچه عبور کردیم و رفتیم تا اروند و از پشتشان از مرز بستیم. عراقیها ناامید شده بودند و هلیکوپترشان آمده بود که یک بستهی بزرگ برایشان بیاندازد. ساعت تقریباً 12 بود، رزمندههای ما تیر را به سمت هلیکوپتر گرفتند و آنقدر زدند که هلیکوپتر کامل توی نخلها افتاد و سقوط کرد. با سقوط هلیکوپتر آرام آرام علاقهی عراقیها را به اسیر شدن دیدیم. ولی ما فکر نمیکردیم 12000 نیرو آنجاست! ما تازه یک پنجم کل این نیرو رو اسیر گرفتیم.
وقتی وارد خرمشهر شدیم اصلاً وصفشدنی نیست. اولاً ما خیلی از مناطق را ندیده بودیم یعنی نهتنها بعد از اینکه داشتیم از دست عراقیها پسشون میگرفتیم هم داشتیم میدیدیم.
وارد خرمشهر که شدیم از چند جهت برای ما خیلی عجیب بود. ما معمولاً حمله کرده بودیم و به پشت خاکریزهای عراق رسیده بودیم. ما با عراقیها تماسی پیدا نمیکردیم؛ یا مواضع بندری یا سرزمینی. ما اولین بار وقتی که وارد خرمشهر شدیم، وارد یک بندرگاه شدیم. آنروزها همه چیز بههم ریخته بود، ما وارد همهی مناطق شدیم و تمام سازهها را دیدیم. ریلهای قطار تا لب آب بود. جنس انبارها برای زمان رضاشاه بود جدید نبود، ورقههایی که بالایش بود، سوراخسوراخ شده بود. از یک طرف یک کشتی بود لب اروند که بعدا عکس بنری معروفی از آن چاپ شد آنجا پهلو پرفته بود. عراقیها دسته دسته با شکل خاصی داشتند وارد میشدند. ما بالای دکلی که مثل استادیوم بودایستاده بودیم و از دور اروند و آنطرف عراق را بهخوبی میدیدیم. در همان زمان دیدیم رادیو اعلام کرد که خرمشهر آزاد شد و پیام حضرت امام را پخش کردند که خرمشهر را خدا آزاد کرد. ما خودمان هم رسماً از طریق بلندگوهای تبلیغات شنیدیم که اللهاکبر الله اکبر خونین شهر شهر خون آزاد شد. حس و حال عجیبی کشور را فرا گرفته بود. حس غیرت عجیبی همه ی ما را فرا گرفته بود.
شهر کلا خراب شده بود، فقط چندتا مسجد را میتوانستیم ببینیم که آنهم بهخاطر تبلیغات خراب نشده بود و این صحنه روز اول خیلی دلخراش بود. اینقدر فتح خرمشهر دلنشین بود که سایه انداخته بود روی خرابیهای شهر که من اصلاً کسی را نمیدیدم که ناراحت باشد. یک وضعیتی بود که کسی نمیدانست چهطور تبریک بگوید چون عظمت پیروزی از یک تبریک خیلی بالاتر بود و سرانجام خرمشهر بعد خون و دل خوردن های فراوان و شهادت های فراوان آزاد شد.
🆔 @shahid_sayafzadeh
🎙روایت شنیده نشده ی سردار شهید #احمد_سیاف_زاده از عملیات فتح المبین📞
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
📡با ما همراه باشید🍃
🆔 @shahid_sayafzadeh
🖋روایت_راوی📞
🎙جزئیات شنیده نشده ی عملیات فتح المبین توسط سردار شهید حاج #احمد_سیاف_زاده
عملیات فتح المبین در ادامه ی عملیات های آزادسازی مناطق تحت تصرف ارتش بعث عراق بعد از عملیات طریق القدس در فروردین ماه سال ۶۱ آغاز شد. وسعت زمین عملیات حدود ۴۵۰۰ کیلومتر مربع در نظر گرفته شده بود.
🔹 چهار قرارگاه فتح، فجر، نصر و قدس با یگان های مشترک ارتش و سپاه وارد عمل شدند.
🔻قرارگاه فتح به فرماندهی آقا رحیم[صفوی] از سپاه و شهید نیاکی از ارتش با یگان های تیپ ۱۴ امام حسین(ع) و ۸ نجف که به تازگی با دستور آقا محسن به احمد[کاظمی] تیپ نجف اشرف تشکیل شده بود.
قرارگاه فتح هم یک تیپ از لشگر ۹۲ زرهی ارتش و لشگر ۱۶ و تیپ ۵۵ هوابرد.
▫️قرارگاه نصر هم به فرماندهی شهید حسن باقری از سپاه و سرهنگ حسنی سعدی با یگان های تیپ ۲۷ محمد(ص) و ۷ ولیعصر(عج) و لشگر ۲۱ حمزه ارتش.
🔴قرارگاه فجر به فرماندهی شهید بقایی از سپاه و سرهنگ ازگمی از ارتش که من هم خودم در این عملیات در قرارگاه فجر بودم و تیپ ۱۷ قم به فرماندهی آقا مرتضی صفار، تیپ ۳۳ المهدی که هنوز برای شیرازی ها نیست؛ بیشتر بچه های گچساران و آقای حسین دقیقی و حسین پروین آمده بودند و اون سپاه را اداره میکردند و تیپ ۳۴ امام سجاد به فرماندهی حاج نبی[رودکی] که کل تیپ برای شیرازی هاست و هنوز خبری از اسم ۱۹ فجر نیست و اسم شون ۳۴ امام سجاد است. خب یکسری گردان در اهواز داشتیم که هنوز به کار گرفته نشده بودند. این ها را دادیم به تیپ ۱۷، به آقا مرتضی. چرا؟ چون بچه های اهواز خیلی فشار می آوردند چه پاسدارش و چه غیر پاسدارش؛ می گفتند ما هم باید در این عملیات باشیم. یه گردان سعید تجویدی و [شهید] حمید رمضانی و بچه های مسجد جزایری و اینها و... همه جمع شدند، یه گردان هم خود سپاه اهوازی ها و لجستیکی ها. همه را آوردیم و به کارشون گرفتیم. خب ما گردان خالی را نمی توانستیم بگذاریم عمل کند و باید تابع یگان میشد. برای همین این دو گردان را دادیم به لشگر ۱۷. جالبه بدانید هنوز لشکر ۱۷ اسم ندارد. این اسم علی بن ابی طالب بعدا آمد روش. یگان ارتش قرارگاه فجر هم لشگر ۷۷ خراسان بود.
🔸 قرارگاه قدس به فرماندهی برادر عزیز جعفری بود که بخشی از لشگر ۹۲ زرهی و تیپ ۸۴ خرم آباد را در اختیار دارد و از سپاه هم تیپ ۴۱ ثارالله به فرماندهی قاسم سلیمانی و تیپ ۴۶ فجر.
🕑عملیات قرار بود روز یکم فروردین اجرا شود و شناسایی های قرارگاه های نصر و قدس هم آماده شد ولی قرارگاه های فتح و فجر آماده نبودند. لذا یک شب تعویق داشتیم. از طرفی پنج کیلومتر تغییرات، یعنی مجددا کل طراحی ها، شناسایی ها، خط حد ها، شیار ها؛ همه چی بهم ریخت.
آقا محسن باید تصمیم بگیرد. سخت ترین موقعیت یک فرمانده اینجاست چرا که جان هزاران نفر وابسته به تصمیم گیری اوست.
یک فانتوم دو نفره برا آقا محسن آماده کردیم. نشست تو کابین عقب و رفت خدمت حضرت امام(ره) و گفت وضعیت ما اینجوری است. آمدم شما استخارهای برایمان بگیرید که ببینیم چیکار کنیم. امام فرمودند شما میخواید عملیات کنید یا نه؟ گفت آره. گفت قصدتون اینه یا نه؟ گفت بله. گفت پس استخاره ندارد، استخاره برای وقتی است که تردید دارید میخواهید مثلا تو زمین بیتالمقدس عملیات کنید یا فتحالمبین. یعنی بین دو تصمیم مانده باشید، حالا که اینطور نیست فقط تفعل میزنم به قران. زدند و آیات سوره ی فتح آمد و اسم عملیات را به همین مناسبت فتح المبین گزاشتند. برگشت آمد گفت امام گفته بزنید به خط و فردا شبش عملیات آغاز شد.
این تاخیر یک شبه، بچه های حسین خرازی را خیلی اذیت کرد. بیچاره بچه هاش رو برد تا نزدیک پادگان عین خوش و دوباره برگردوند. یک شب جابجا شد ولی نیروهاش آخ نگفتند. این میدونید چیه؟ این همون انرژی ای که درون بسیجی نهفته است. این را ساده نگیرید. نیرو را ۱۰ کیلومتر ببری تو عمق بعد بخوابونیش تو عوارض، دوباره برش گردونید کار هر کسی نیست.
📌 دوم فروردین عملیات آغاز شد.
ابتدا پیشرویهای قرارگاه قدس خیلی خوب بود، هم عینخوش و روستاش رو خوب گرفتند، هم تپههای ۲۰۲، ۲۰۱ و هم امامزاده را.
۴۱ ثارا... خوب گرفت. ۲۷ حضرت رسول آمد سه راه قهوهخانه رو هم عبور کرد، ۷ ولیعصر هم آمد سه راه سپتون و بلتا رو گرفت ولی هنوز علی گره زد رو نتوانستند بگیرند.
فجر هم پیشرویهاش را کرد، شیارها را هم همه را رفت داخل، معابرش را هم رفت ولی با هوشیاری شدید دشمن مواجه شد و از ترس اینکه دشمن خاموشه، چرا نمیزنه؟ آیا عملیات لو رفته؟ آتش توپخانه دیگه روشن شد. مثلاً ساعت ۱۲ دیگه نصریها درگیریشون شروع شد. ساعت ۲ قدسیها درگیریشون شروع شد، اونها یه کمی با تأخیر بود. چرا؟ یک کلکی زده شد به عراق، اون هم اینکه قرارگاه نصر و فجر را وادار کردند زودتر شروع کنند به عملیات که دشمن احساس کند محور اصلی عملیات اینجاست و اصلا قصدی در عین خوش و رقابیه نداریم.
🆔 @shahid_sayafzadeh
شب اول اصلاً رقابیه رو اجازه ندادند عمل کند. فقط مقداری تانک که عراقیها در حمله ۲۹ اسفند آمده بودند جلو، ۱۲۰ تا تانک چیده بودند از پوزه برغازه تا تنگه رقابیه بره تا میشداخ، فقط به احمد کاظمی و مرتضی گفتیم برید این تانکها را شکار کنید. ولی قصدی بر علیه رقابیه و تنگه رقابیه نداشته باشید. یعنی ظاهر نکنید خودتان را که ما میخواهیم از میشداخ و زلیجان فاصله بگیریم و مناطق رقابیه و برغازه را بگیریم. چرا؟چون میفهمید و ما نمیخواستیم عراق بفهمد. لذا
قرارگاه فجر و نصر تک هایشان را زودتر شروع کردند.
ایرانیها در محور عینخوش وارد عمل شدند. ولی ساعات بعد عراق دستپاچه شد و دید از همه جبههها بر علیهاش عملیات شده و گزارش داد که همچین وضعیتی برایش پیش آمده و جابهجایی یگانها از لشگر ۱ به لشگر ۱۰ و لشگر ۱۰ به لشگر ۱ برایش خیلی سخت شد.
🔹جنگی که بر علیه لشگر ۱۰ عراق صورت گرفت، وسیعتر از جنگ منطقه لشگر ۱ بود. چون قرارگاه فتح هم هنوز وارد عمل نشده بود و به عنوان روز مبادایی تو دست فرماندهی بود. لذا سعی میکردند از لشگر ۱ توان جدا کنند، بفرستند به کمک لشگر ۱۰.
اول که لشگر ۱۰ پاتک کرد اکثر مواضعی که قرارگاه قدس گرفته بود رو پس گرفت. ولی قرارگاه نصر مواضعش را تا سه راه قهوهخانه حفظ کرد. الان روز دوم عملیات را دارم برایتان میگویم. مرحله دوم عملیات شروع شد. دیگه اینجا به قرارگاه فتح گفته شد، باید بروید رقابیه را بگیرید و پوزه برغازه را هم باید بگیرید.
کسی تا حالا با ماشین آنجا نرفته بود، از مناطقی بود که عراق اصلاً خودش اشغالش نکرده بود، جبههای در منطقه زلیجان و میشداخ نداشتیم. بچه های جهادی آمدند در زلیجان و ۲۰ کیلومتر جاده کشیدند که وقتی ۹ ماه بعد در جریان عملیات والفجر مقدماتی مجددا به آنجا رفتیم، دیدیم هنوز تابلوها هستند. من باید حتما اشاره کنم که خدا زلیجان را شکافت. یعنی اصلاً کسی نمیتوانست آنجا برود، چون خیلی سخت بود.
کسی که خط را شکافت بلدزرهای احمد کاظمی بود که آمدند و بین رقابیه و میشداخ خاکریز زدند، تنگه رقابیه را بستند و نیروها را پشت آن مستقر کردند. یعنی خودش را نزدیک کرد به دشمن.
شب دوم قرارگاه نصر باید بیاد علیگره زد را بگیرد و بپیچه بیاد با ابوصلیبیخاتِ قرارگاه فجر الحاق کنند. چون قرارگاه فجر نمیتوانست مجدداً این کار را انجام دهد، به قرارگاه فجر اجازه دادند که عملیاتش را انجام ندهد. فقط نیروهای در خط دشمن را منهدم کند. قرارگاه قدس مجدداً برگشت بخشی از ارتفاعات را گرفت. اصلاً تپه های ۲۰۱ و ۲۰۲ رو مجدداً گرفت و تا پادگان عینخوش دوباره پیش رفت. جنگی بین اینها صورت گرفت و لشگر ۱۰ پشت لشگر امام حسین رو بست. طوری شد که لشگر امام حسین محاصره شد و آقا محسن و شهید صیاد تأکید داشتند که برگردند ولی آقای خرازی خودش آمد پشت بیسیم و گفت ما برنمیگردیم، مقاومت میکنیم، شما حرکت کنید و بیاید و محور را باز کنید. اگر این محور عقبنشینی میکرد، فجر هم کاری نکرده بود، اونجا هم تا قهوهخونه اومده بودیم، مجموعاً فتحالمبین مجدداً به حالت قبلی برمیگشت.
دشمنِ هوشیار، قصدش بر اینه که اصلاً نمیخواد منطقه را پس بده. در مرحله دوم، احمد کاظمی و مرتضی قربانی هم وارد عمل شدند. احمد رفت رقابیه رو گرفت و...
#ادامه_دارد
🆔 @shahid_sayafzadeh
ماموریت های ۴ قرارگاه فتح، فجر، قدس و نصر بر روی نقشه عملیاتی
🆔 @shahid_sayafzadeh
#ادامه_پست_قبل
و مرتضی قربانی هم رفت اول پوزه ی برغازه را گرفت. عراقیا یک دفعه به خودشون آمدند، دیدند در جبهه اینور هم ایرانی ها دارند به سمت دوسلک و فکه میان. این بود که یگانهایی رو که فرستاده بود برای کمک به لشگر ۱۰، میان راه همه را برگرداند و گفت بیایید پاتک کنید به رقابیه و برغازه که اینجا را از ما گرفتند...
دیگه جنگ از این محور به بعد خیلی پیچیده شد. عراقیها از یک جبهه باید با محور فتح به شدت میجنگیدند، چون اصلاً قبول نمیکردند که رقابیه و برغازه دست ما باشد، از یک طرف هم در عین خوش داشتند میجنگیدند که اینجا یه کار قشنگی صورت گرفت. آقا محسن و آقای صیاد دستور دادند قرارگاه حسن باقری که علی گره زد را گرفته، حرکت کنند، بیان از پشت، ابوصلیبی خات را بگیرند. به جای اینکه قرارگاه فجر بیاد از جلو، از شلش و انگوش و شلبیه و ابوزند و اینها ابوصلیبی خات رو بخواد بگیره، گفتند قرارگاه نصر یه پیچش به خودش بده لشکر ۷ و ۲۷ و ۲۱ حمزه آمدند و رسیدند به زیر ارتفاعات ابوصلیبیخات. عراقیها دیدند این محور سقوط کرد و کلید منطقه را دارند از دست میدهند. چون صدام اولین بار بود که گفت هر کس سایت ۴.۵ و ارتفاعات رادار را بگیرد، من کلید بصره را بهش میدهم، کلیدی که پیشنهاد کرد در همین جریان بود.
لشگر ۱۰ هم همیشه خیلی مغرورانه میجنگید. آن اوایل که آمد این مناطق را گرفت، در تماس تلفنی که با صدام داشتند به هم تبریک میگفتند و پیشنهاد کرد که سیدی اگر اجازه بدهید من تا تهران میروم....
اما حالا داشتند مواضعشان را از دست میدادند و نمی دانستند که چگونه توجیه کنند لذا جنگ سختی را لشگر ۱۰ صورت داد.
وقتی مرحله سوم عملیات صورت گرفت و رقابیه به اشغال درآمد و بخشی از برغازه یعنی کل طرح معلوم شد؛ برای همین عراقیها اولین بار تصمیم به عقبنشینی گرفتند و یک عقبنشینی تاکتیکی کردند و محورهایی را که در دشت عباس به دست آورده بودند در پاتک ها، اینها را تخلیه کردند و ابوصلیبیخات هم در فشاری که قرارگاه نصر آورد، تخلیه کردند و در حال فرار بودند که به قرارگاه فتح گفته شد که برند و پشتشون رو توی فکه ببندند اما اونها به سرعت هم لشگر ۱۰ رفت توی تنگه ابوغریب و از اونجا برگشت به چم هندی و هم لشگر ۱ رفت به فکه و در منطقه شیخ حاوی مستقر شد و ما حتی به برغازه هم رسیدیم، بقیه برغازه هم در مرحله چهارم عمل شد لذا ارتفاعات تینه را هم مجبور شد خالی کند و بره پشت دویرج بایستد. این عقبنشینیهای دشمن دیگه مرحلهای رو به نام چهارم و پنجم برای ما باقی نگذاشت. مقاومت شهید خرازی در پادگان عینخوش و حرکت زیبای تیپ ۸ نجف و تیپ ۲۵ کربلا که اگر هر کدوم از این ۴ قرارگاه را بخواهم برای شما تشریح کنم، هر کدام نیم ساعت فقط مراحل و ریزهکاریهایش طول میکشد که چطوری [مرتضی]صفار رفته؟ کار تانکها رو بگویم؟ چطوری این تنگه رو بستند؟ احمد[کاظمی] چطوری رقابیه را گرفت؟ مرتضی چطوری برقازه را گرفت؟ نقش لشگر ۱۶ چه بود؟ نقش تیپ ۵۵ هوابرد چه بود؟ خیلی جالبه ولی فرصت نیست.
در کل ۴۵۰۰ کیلومتر مربع کل حجم منطقه اشغالشده فتحالمبین بود که ۴۰۰۰ کیلومتر آن را ما پس گرفتیم و در مرحله بعدی در بیتالمقدس مجید بقایی بقیه فتحالمبین را کامل کرد و به بالای دویرج رسید. نهایت ۸ الی ۹ روز عملیات طول کشید که دو روز آن را در عقبنشینی بودیم، رسیدیم به سایت و رادار، آتیشش رل زد و بچهها رسیدند آنجا که هنوز هم داشتند میسوختند و ارتش عراق آمد از ابوصلیبیخات پایین، خبر نداشت که پشتش یه باتلاقه، تمام ماشینهاش تو باتلاق فرو رفت. یک غنیمت بزرگ و اسناد زیادی از لشگر ۱ عراق تو همین صبغی پشت ابوصلبیخات گیر ما آمد که همه در صندوقهای چرمی بودند. صندوقهای عراقی یه صندوقهای خاصی بود که اولین بار این حجم زیاد سند بدست ما آمد که به قرارگاه کربلا دادیم، سوار کردیم و بردیم. آن جا هم آقای اسدی آمده بود هم آقای دقیقی آمده بود و هم آقای نبی رودکی آمده بود و آن منطقه را دیدند. تقریباً، یک تیپ رفته بود توی باتلاق. شب عقبنشینی کرده بودند و باتلاق را ندیده بودند و رفتند داخل گل و به صورت غنیمت، ما تا سالها، تا یکی دو سال میگشتیم توی شیارهای فتحالمبین، تانک پیدا میکردیم، نفربر پیدا میکردیم چون اینقدر منطقه ذو عارضه هست که نمیتوانستیم در همان وحله اول ذاقه مهمات پیدا کنیم یا تانک پیدا کنیم. خیلی چیزها قایم شده لای شیارها. یکبار آقای کوسهچی هم به من گفت ما دو سال بعد تانکی پیدا کردیم در منطقه فتحالمبین که خودمان اگر میخواستیم بگردیم نمیتونستیم آن را پیداش کنیم.
🌸شادی ارواح طیبه شهدای عملیات فتح المبین صلوات🌸
🆔 @shahid_sayafzadeh
📍استعداد منحصر به فرد سرداران حاج احمد غلامپور، حاج غلام محرابی و حاج احمد سیاف که در حقیقت ترکیب استثنایی را به وجود آورده بود، ویژگی های برجسته ای به قرارگاه کربلا داده بود که فرماندهان بزرگی چون شهیدان باکری، خرازی، کاظمی و سلیمانی در ماموریت هایی که تحت امر قرارگاه کربلا قرار می گرفتند، کاملا گوش به فرمان بودند.
🎙 سردار سیامک بمان از مسئولان ۸ سال دوران دفاع مقدس روایت میکند👇👇👇👇
🆔 @shahid_sayafzadeh
🔖 دلنوشتهای برای برادرم احمد💐
🖌 سیامک بمان از مسئولان ۸ سال دوران دفاع مقدس:
خدا رحمت کنه احمد سیافزاده را که انصافا در ثبت وقایع و انتقال مسائل و تجارب جنگ، جایش بسیار خالی است.
یکی از دلائل مهم و اصلی در باقی ماندن قرارگاه کربلا در کورس ارکان اصلی در فرماندهی جنگ، علاوه بر فرماندهی مثال زدنی سردار غلامپور به عنوان فرمانده قرارگاه، کارایی و راندمان بی بدیل دو رکن اصلی این قرارگاه یعنی اطلاعات و طرح و عملیات قرارگاه توسط برادران عزیز سرداران #محرابی و #سیاف_زاده بود.
📍استعداد منحصر به فرد سه نفر مورد اشاره که در حقیقت ترکیب استثنایی را به وجود آورده بود، ویژگی های برجسته ای به قرارگاه کربلا داده بود که فرماندهان بزرگی چون شهیدان باکری، خرازی، کاظمی و سلیمانی در ماموریت هایی که تحت امر قرارگاه کربلا قرار می گرفتند، کاملا گوش به فرمان بودند.(که این موضوع خود قدرت فرماندهی را ارتقاء و در نتیجه باعث کارآمدی بیشتر در کسب موفقیت می شد)
🕊 اما چون یادی از شهید عزیز سیافزاده شد باید به عرض برسانم از نظر بنده مهمترین کار این عزیز در واحد طرح و عملیات قرارگاه کربلا، کلاسیک کردن وظایف واحد طرح و عملیات قرارگاه بر اساس کلیه آئین نامهها و دستورالعملهای آموزشی رایج و جاری آکادمیک نظامی بود.
📌 وقتی جایگاه این قرارگاه و روابط و تعاملات آن با سایر رده ها در تمامی سطوح جنگ را نگاه کنیم، میبینیم به خصوص در تعاملات با رده های ارتش، رد و بدل شدن کلیه مستندات و دستورات آنقدر سهل و روان و قابل قبول(از نظر موازین نظامی کلاسیک) بود که هیچگاه اعتراض و گوشزدی از ناحیه برادران ارتش آن هم در سطوح عالی فرماندهی آنها را شاهد نبودیم و این موضوع یکی از دلائلی بود که در خیلی از مواقع پذیرش فرماندهی قرارگاه کربلا بر بخشهایی از یگانهای ارتشی را نیز تسهیل کرده بود.
🆔 @shahid_sayafzadeh
گفتمش جانا نرو
خندید و رفت😞 ...
روزت مبارک #پاسدار_انقلاب ❤️
فرارسیدن سوم شعبان المعظّم، روز میلاد با سعادت سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و روز پاسدار بر تمام حافظان و پاسداران انقلاب اسلامی تبریک و تهنیت باد.
🆔 @shahid_sayafzadeh
🔖 از ابتدای سال ۱۳۵۸ جذب سپاه شدم. نامه ای از جهاد آمد که از من خواستند عضو شورای جهاد بشوم اما من سپاه را بیشتر دوست داشتم. از ابتدای سال ۵۸ در سپاه اهواز بودم. فرمانده سپاه خوزستان آقای #علی_شمخانی بود. ابتدا آقای #غیوراصلی مسئول آموزش سپاه شد. او یک رنجر انقلابی و اخراجی از ارتش در زمان پهلوی بود. محل آموزش ابتدا در پیش آهنگی سابق اهواز در فلکه چهارشیر قرار داشت. بعدا به پروکاندیلم منتقل شد. #شهید_غیور_اصلی ما را به عنوان مربیان سپاه اهواز انتخاب کرد و به پادگان سعدآباد تهران فرستاد تا آموزش ببینیم. من جزو گروه تخریب بودم. ۱۰ روز در تهران آموزش دیدیم. آقا [غلامعلی] رشید، آقای سید محمد حجازی و آقای زارع هم بودند. از شهر های دیگر هم در سعدآباد حضور داشتند ولی سهمیه اهواز بیشتر بود. خرابکاری های خلق عرب شروع شده بود و اهواز به تخریبچی و خنثی کننده بمب نیاز داشت. چون اهواز کانون اصلی انفجار بود...
📋 انتشار بخش هایی از خاطرات سردار شهید حاج #احمد_سیاف زاده در کتاب روایت زندگی شهید حسن باقری(جلد اول) به مناسبت فرا رسیدن روز پاسدار
🆔 @shahid_sayafzadeh