eitaa logo
شهیدانه
1.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
9.2هزار ویدیو
18 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهیدانه
«شب صورتی» قصه دل مشغولی‌های یک نوجوان است و در آن از چاشنی عشق هم استفاده شده است. عشق نوجوانانه در این رمان وجود دارد که سعی دارد به نوعی آن را مدیریت کند. در این کتاب یک روحانی دوست‌داشتنی به نام آسیدمحمدعلی وجود دارد که با نوجوان قصه دوست می‌شود و به او می‌آموزد که چطور عشق خود را مدیریت کند. از آنجا که پدربزرگ سینا -پسر نوجوان قصه- با پدرش روابط تیره و تاری دارد، و شخصیت نوجوان قصه سعی دارد در این میان الفت و دوستی برقرار کند، می‌توان این کتاب را اثری درباره دوستی، احترام به بزرگتر‌ها دانست که یزد و ارزش‌هایی که در این جغرافیا مطرح است را نیز معرفی کرده است. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم: کتابخانه ی وزیری شلوغ بود و زمزمه ی لطیفی از نفس کشیدن و جابه جایی به گوش می رسید.سینا دو ساعت مطالعه کرده بود.برخاست برود که احسان را در انتهای سالن دید.رفت و دست روی شانه اش گذاشت.احسان به نشانه ی لبخند،یکی از دو گوشه ی لبش را اندکی بالا برد.سینا بیخ گوشش گفت: «میشه بیای بیرون؟» کتاب شب صورتی/صفحه 277 ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هدایت شده از شهیدانه
گلچینی از کتاب شب صورتی: خودش را روی صندلی انداخت. قلبش شروع کرده بود به نقاره زدن. دست روی سینه گذاشت. شاید ‌آمده بودند نمایشگاه را ببینند. از جا پرید. دست‌پاچه شده بود. نمی‌دانست توی آشپزخانه قایم شود یا اتاق خواب. به خودش گفت: «برای چی باید مثل دزدها قایم بشم؟ کار بدی که نکرده‌م. با این کارهای بچگونه، خودمو رسوا می‌کنم.» خبری نشد. با احتیاط به پنجره نزدیک شد. صدای خنده شنید. از گوشۀ پرده به حیاط نگاه کرد. باورش نمی‌شد! پس از دو هفتۀ سخت، بالأخره داشت او را می‌دید. نگین و خواهرش هر کدام، خوشه‌ای انگور را زیر شیر حوض شستند و رفتند روی تاب نشستند. می‌گفتند و می‌خندیدند و آرام تاب می‌خوردند. نگین شبیه رامین می‌خندید. یک دستش را دور شانۀ ریحانه انداخت و با دست دیگر، خوشۀ انگور را بالای سر او گرفت تا قطره‌های آب، روی سر و صورتش بریزد. یک چشم نگین به پنجره‌های بالای ایوان بود تا کسی او را در آن حال نبیند. ریحانه خواست تلافی کند که نگین پایین خوشه‌اش را گاز زد. باز خندیدند. سینا بی‌صدا می‌خندید، گرچه به نظرش عادلانه نبود که خودش آن‌قدر به او فکر کند و او این‌قدر بی‌خیال و شاد باشد! در خیالش هم نمی‌گنجید بتواند پس از آن شب صورتی، او را مخفیانه و آن همه نزدیک، تماشا کند. هم از دزدانه دید زدن، بدش می‌آمد، هم آرزویش این بود که تا ابد، پشت آن پنجره بایستد و تماشایش کند. این کتاب در 80 فصل با 388 صفحه ودر شمارگان 2500 جلد، عرضه گردید. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هدایت شده از زهرا فاضلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه‌های رهبر انقلاب در مورد اهمیت #کتابخوانی 🔹سلامت فکری را با کتاب‌خوانی تأمین کنید. 🔺نسل نوجوان ما، سلامت جسمی، معنوی و روحی و سلامت فکری و عقلانی داشته باشد؛ آن‌وقت، آینده‌ کشور را تأمین می‌کند. #مسابقه #تنها_زیر_باران #شهید_مهدی_زین_الدین #انتشارات_حماسه_یاران www.hamasehyaran.ir
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم: سرم گرم کتاب ها بود که گودرزی آمد توی مغازه؛پاسبان دور میدان بود،با هم سلام علیک داشتیم،گاهگداری سر می زد؛آدم جنس خرابی نبود.روی صندلی،رو به رویم نشست و گفت:«این چند شبه بی هوا ریخته ن توی بعضی خونه ها.کتابای ممنوعه پیدا کردن.وقتی پرسیدن از کجا آوردند گفتن از فلانی گرفتیم.حواست باشه.دیر یا زود میان سراغت.»پایش را که گذاشت بیرون،دست جنباندم  و کتاب ها،رساله ها،اعلامیه و عکس ها را از گوشه و کنار مغازه جمع کردم.بعد هم رفتم خانه.نوارهای زیادی داشتیم،همه را داخل پیت ریختم و چال کردم توی باغچه. نشسته بودم که یکهو در مغازه با شتاب باز شد و چند نفر گردن کلفت ریختند تو.فکرش را هم نمی کردم به این زودی بیایند.خودم را نباختم.نگاهی به مهدی انداختم؛خون سرد سرجایش نشسته بود.همه ی قفسه ها را گشتند و ویترین را به هم ریختند؛مغازه را کردند بازار شام.همه ی نگرانی ام دوسه تا کارتن کتابی بود که گوشه ی مغازه گذاشته بودم.اگر می دیدند،حسابمان پاک بود.مهدی پر دل و جرئت بود.پیش چشم مامورها کارتن ها را برد و گذاشت کنار جوی آب جلوی مغازه.طوری وانمود کرد که انگار تویشان ،زباله و کاغذ باطله است.کارتن آخر را که برد دیگر برنگشت.مامورها هر چه قدر تقلا کردند،چیزی دستشان نیامد.شاخ و شانه کشیدند و رفتند.پشت سرشان کرکره مغازه را پایین دادم و بی مکث رفتم خانه.وقتی رسیدم،دیدم خانه را محاصره کرده اند.شمردم،22 نفر مامور جلوی در و بالای پشت بام بودند.همه جا را گشتند؛حتی اتاقی که انبار کتاب بود.خیلی ریخت و پاش کردند بلکه مدرک جرمی پیدا کنند،ولی به در بسته خوردند.تمام مدتی که داشتند خانه را تفتیش می کردند،بچه ها مشغول کار خودشان بودند و حاج خانم پشت چرخ،خیاطی می کرد.مامور ساواکی که داشت گزارش می نوشت،نتوانست جلوی تعجبش را بگیرد،شاید هم از حرصش بود،گفت:«ما هر جا می رویم همه می ترسن،رنگشون می پره و تنشون می لرزه،اون وقت شما عادی نشستید و این خانوم داره خیاطی می کنه!»راستش وقتی آن همه مامور را دیدم که داشتند زندگی مان را زیرورو می کردند دل نگران شدم،اما آرامش اهل خانه آرامم کرد.در جوابش اطمینان را چاشنی صدایم کردم و گفتم:«ندزدد،نترسد.ما کاری نکردیم که بترسیم.» بعد رفتنشان فهمیدم مهدی یک نفس از مغازه تا خانه دویده و به مادرش خبر داده.همه ی کتاب ها را از دم دست برداشته بودند.دوتا کتاب را هم که چون فرصت نشده،حاج خانم گذاشته بود زیر چادرش و نشسته بود پشت چرخ خیاطی. به روایت حاج عبدالرزاق زین الدین؛پدر شهید کتاب تنها زیر باران/صفحه 43 و 44 ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
آقای قربانی نویسنده کتاب «تنها، زیر باران» درباره ی ویژگی های این کتاب گفت: "علت عمده انتخاب زندگی این شهید برای تالیف کتاب با وجود اینکه نویسندگان دیگری به آن پرداخته‌اند این بود که در کتاب‌های پیشین با تمام نقاط قوتی که دارند بیشتر به شخصیت نظامی و دوران فرماندهی شهید پرداخته شده و دیگر برهه های زندگانی او کمتر دیده شده است. تفاوتی که متن این کتاب با کتاب‌هایی که در حوزه زندگی شهید زین‌الدین نوشته شده در این است که "تنها زیر باران" با رعایت یک سیر تاریخی سعی کرده هر روایت را در زمان خود بیان کند. بنابراین از ویژگی های مهم این اثر آن است که به برهه های کم شنیده شده در آثار پیشتر از خود پرداخته و فی المثل به فعالیت‌های انقلابی، حضور در جهاد سازندگی، اطلاعات سپاه قم، اطلاعات سپاه سوسنگرد و دزفول، اشاره کرده است. این محصول کوشیده روایت هایی را به تصویر بکشد که هریک دارای واقعه و رخداد هستند تا بدین وسیله متنی روان و جذاب پیش روی خواننده قرار گیرد. نکته حائز اهمیت دیگر در این کتاب روایت زندگی شهید از قول همسر وی در کنار روایت همرزمان است و نشانگر آنکه این فرمانده مقتدر صحنه های جنگ نسبت به همسر و خانواده خود تا چه اندازه دقت نظر داشته است." این کتاب هم اکنون از سوی انتشارات حماسه یاران محور یک مسابقه کتابخوانی قرار گرفته که از 13آبان آغاز شده و تا 12بهمن ماه امسال ادامه دارد. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98