کتاب «خانم مربی» مجموعهای از خاطرات شفاهی سعیده صدیقزاده پیرامون مسائل تربیتی و آموزشی نسلهای بعد از انقلاب است، از سوی انتشارات دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی «راهیار» منتشر و در مدت کوتاهی به چاپ دوم رسید.
کتاب «خانم مربی» به دنبال انتقال تجربیات موفق تربیتی است که موضوعات مختلف فرهنگی با رعایت کیفیت، عمق، تنوع و شیوایی، به عنوان شاخصههای کار مفید تربیتی و انسان ساز، میباشد. محتوای جذاب و نکات ظریف تربیتی بسیاری که در این کتاب آمده، باعث میشود «خانم مربی» را «کتاب کار معلمان و مربیان» و «کتاب کار مادران و همسران جوان» قلمداد کرد.
#خانم_مربی
#کار_فرهنگی
#معرفی_کتاب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
نکته طلایی کتاب:
آن موقع اصلا نمیخواستم وارد کار اداری شوم و توی این فکرها نبودم، اما چون مسئله انقلاب بود قبول کردم؛ فقط برای اینکه برای انقلاب کاری کرده باشم. آن موقع همه چیز ما شده بود انقلاب؛ خانه، زندگی، شوهر، بچه؛ چون برای رسیدن به این انقلاب سختی کشیده بودیم. هر روز فکر می کردیم می خواهند. آن را از ما بگیرند، پس باید با چنگ و دندان نگهش می داشتیم و از آن دفاع میکردیم.
موقع مصاحبه بهشان گفتم: «حالا که انقلاب نیاز دارد کار می کنم، ولی اگر فردا نیاز نداشت میخواهم بروم سر خانه و زندگی ام.» حتی از آن نیروهای اولیه تعهد می گرفتند که رایگان خدمت کنند و و حقوقی نخواهند. ما هم با رضایت کامل این تعهد را دادیم. آن زمان اگر به ما پول می دادند، خیلی به ما بر میخورد. بزرگ ترین توهین به ما این بود که در ازای کار فرهنگی پول بدهند.
#خانم_مربی
#کار_فرهنگی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
گلچینی از کتاب:
(در یکی از اردوها )در دریاچه ارومیه میخواستیم بچه ها را سوار کشتی کنیم. من یکی یکی بچه ها را می فرستادم داخل کشتی که به ترتیب، ردیف صندلی ها را پر کنند.بچه ها یکی یکی میرفتند ولی تا بر می گشتم می دیدم هیچکس نیست. با خودم می گفتم خدایا چرا این ردیف پر نمی شود؟! وقتی رفتم جلو، دیدم زیر صندلیها دریچه ای باز است، بچه ها هر کدام که میروند، سقوط میکنند به طبقه پایین کشتی. صدای کشتی هم نمی گذاشت صدایشان به من برسد. همه شان داشتند میخندیدند.
#خانم_مربی
#کار_فرهنگی
#جبهه_فرهنگی_انقلاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
جرعه ای ناب از کتاب:
ایام نه ربیع که هیچ سندی هم ندارد، بین مردم رواج پیدا کرده بود و اختلافات بین شیعه و سنی را دامن میزد......مادرم که این مدل مراسم را نپسندیدند، همه خانم های تحصیل کرده و شخصیت ها ی تأثیر گذار را دعوت میکردند. حتی آن زمان کارتهایی هم چاپ میکردند که یک طرفش عکس گل بود و پشتش ده تا شرط امامت را نوشته بودند.
بعد نمایشی به حالت مرشد و بچه مرشد اجرا میکردند. خودشان لباس مرشد میپوشیدند خواهرم هم نقش بچه مرشد را داشت..... شروع می کردند به گفتن شرایط امامت به صورت نمایش.
دیگر نیازی به حرکتها و حرف های نا مناسب هم نبود.
#خانم_مربی
#کار_فرهنگی
#جبهه_فرهنگی_انقلاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
سعیده صدیق زاده، متولد ۱۳۳۳ و اهل مشهد است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و راه اندازی امور تربیتی در مدارس، به عنوان مربی پرورشی باری از نهادینه ساختن فرهنگ انقلاب را در میان دانش آموزان بر دوش میگیرد.
خاطرات صدیق زاده به دو دورۀ قبل از مربی پرورشی شدن و بعد از آن تقسیم میشود. دورۀ قبل از مربیشدن، شامل خاطرات زندگی شخصی و خانوادگی راوی است. وی در بخش دوم کتاب خاطرات خود از فعالیتهای پرورشی در نُه مدرسه را روایت کرده و به فراز و فرودهای امور تربیتی در مدارس پرداخته است. وی معتقد است: «آنچه که در امور تربیتی مهم است و باید به کار گرفته شود عدم بهکارگیری یک روش تربیتی در دو مدرسه است و هیچ دو مدرسه ای نباید از یک روش تربیتی برای دانش آموزان استفاده کنند. همانگونه که انسانها مثل یکدیگر نیستند هر مدرسه نیاز به یک طرح، برنامه و روش خود دارد و مربیان تربیتی باید به آن توجه ویژه داشته باشند.»
او اکنون بازنشسته شده است، اما به قول خودش هنوز بازایستاده است؛ قلبش برای فرزندان این سرزمین میتپد، به مدارس مختلف سر میزند و برای مربیان تازه در راه گنجینه ای از تجارب و آموزه ها دارد.
#خانم_مربی
#کار_فرهنگی
#جبهه_فرهنگی_انقلاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
کتاب «خانم مربی» روایت بسیار خوب از جریان شکلگیری هویت دارد و روایتهای این کتاب نیز برای مادران برای تربیت فرزندان بسیار آموزنده است. همچنین در این کتاب روایت خوبی از جریان شکلگیری پرورشی در مدارس و تحولات آن ارائه داده است. کتاب «خانم مربی» با ریزبینیهای زیادی همراه بوده است. روایتهایی که از شکلگیری و مهمتر از آن فرایندی که طی میشود تا پرورشی جنس رسمی پیدا کند و در آخر کتاب گلایهها به رسمی شدن جریان پرورشی در مدارس میانجامد را نیز ارائه داده است.
با خواندن کتاب حس کردم اثر ضرب دست امام راحل(ره) را میخوانم، بیش از همه هنرنمایی امام را در این کتاب ملاحظه کردم. خواندن کتاب «خانم مربی» برای همه مربیان و پژوهشگران تربیتی واجب است، لذا همه قشرها میتوانند از این کتاب بهره ببرند. بحث زن و مادری در کتاب «خانم مربی» بسیار جامع است و در همه جوانب ورود پیدا کرده است. این کتاب حرفهای جدی در تحول نظام آموزش و پرورش را دارد و بحث تحول و سند تحول که یکی از مسایل جدی نظام آموزشی حال حاضر ما است به خوبی به آن پرداخته شده است. کتاب خانم مربی، کتاب تحول است و فراز و نشیبهای تربیتی که در سیر تحولات رخ میدهد به خوبی نشان میدهد. تمام این کتاب حرفی برای دست اندرکاران نظام آموزشی دارد و محور تحول، بیشتر در حول انسانها در جریان است.
#خانم_مربی
#کار_فرهنگی
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🔴 مملکتی که تیراژ کتاب در آن شده پانصد ششصد جلد، مردمانش نباید دکتر بروند؟
یعنی صفا می کنیم برای خودمان. 😄
کتاب فروشی ها می شود پیتزافروشی،😋
کتابخانه ها حداکثر شده قرائت خانه ی پشت کنکوری ها، 🤓
تیراژ کتاب لای باقالی، 😑
کتاب خوان ها (البته اگر بیابیم) اهالی مریخ اند،🌍 ما هم که باحالیم! 😁
همه هم که شیرین زبان و طناز و بذله گو، از طرف می پرسی آخرین کتابی که خوانده ای کی بوده؟
می گوید می خواستم آخرین درسم را پاس کنم... بعد هم هرهر می خندد طوری که بیست و یک دندان خراب از مجموع سی و دو دندانش را می شود شمرد. 😁🤣
خب کتاب نمی خوانی که مسواک هم نمی زنی بعد می شود این و نق می زنی به قیمت دندانپزشکی!🤓
بعدش غر میزنی که ژاپن فلان شد و بهمان شد و ما نشدیم ...
بعدش شاکی هستی که فلان کشور پیشرفت کرد و...
شما چقدر در پیشرفت،فرهنگ ،اقتصاد و...مملکتت سهیم هستی.
حرف بسیار است ... ✍
#فرهنگ_کتابخوانی
#کتاب_بخوانیم
#تیراژ_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
مهمترین برنامه ای که در دبیرستان پروین اجرا کردیم، برنامه احیاء شب های قدر بود.
از یک هفته قبل، برنامه ریزی ها را انجام دادیم و تمام مسئولیت را به خود بچهها سپردیم.
بعد از افطار، دعای جوشن کبیر خواندیم و بعد هم مداحی اجرا می شد.تمام برق های نمازخانه را برای عزاداری خاموش کردیم و سالن پر شد از شمع. بعد هم همه بچه ها دسته جمعی نماز شب خواندند. خیلی صحنه زیبایی بود. زمانی که همه دستشان بالا گرفته بودند و ذکر می گفتند، حال قشنگی داشتند؛ حتی بچه های شر و شلوغ هم حال معنوی خاصی داشتند........
بعد از این برنامه فضای خاصی در مدرسه بوجود آمد، بچه ها موقع صف حالت سکوت و آرامش قشنگی داشتند.
#خانم_مربی
#کار_فرهنگی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
از پاریس برایش نامه آمد. ✉️✉️✉️
دانشگاه های فرانسه درخواست پذیرش مهدی را پذیرفته بودند.
فقط مانده بود بلیط هواپیما بگیرد که...
آنچه از مهدی زین الدین نخوانده اید را در کتاب "تنها زیر باران"بخوانید.
📚مسابقه کتابخوانی با محوریت کتاب "تنها زیر باران".
🎁 همراه با اهدای جوایز ارزنده.
⏰ زمان مسابقه: از ۱۳ آبان تا ۱۲ بهمن
#مسابقه_کتابخوانی
#شهید_زین_الدین
#حماسه_یاران
www.hamasehyaran.ir✅
برشی از کتاب "تنها، زیر باران"
روایت زندگی شهید مهدی زین الدین
#انتشارات_حماسه_یاران
🌹🌹🌹
گفت: «اعلام کن همه جمع بشن. میخوام
براشون صحبت کنم.» نگران گفتم: «آقامهدی حرف از موندن بزنی، خودت رو سبک کردیا.
این بندههای خدا از بس سختی کشیدن و برای عملیات امروز و فردا شنیدن،
خسته شدن. خدانکرده حرفت رو زمین میزنن. شما فرماندهلشکری،
خوب نیست اعتبارت رو از دست بدی.» یک لبخند روی لبهایش کاشت. دست روی شانهام
زد و گفت: «من از خدا یه آبرو گرفتم، همون رو هم خرج راه خودش میکنم.
تو نگران نباش.»
والسلام علیکم را گفته و نگفته، صدای صلوات
دشت را پر کرد. در یک چشمبههمزدن،
دورش شلوغ شد؛ شلوغ و شلوغتر. از دور، هرچه چشم چرخاندم
نتوانستم ببینمش. داشتم نگران میشدم که دیدم روی شانه بلندش کردند،
بردندش توی دل جمعیت. همانهایی که یکصدا ساز
رفتن میزدند، حالا یکصدا شعار میدادند:
فرماندهی آزاده،
آمادهایم آماده. فرماندهی
آزاده، آمادهایم آماده...
از آن روز، دو ماه گذشت تا اولین نیروگاه رفتند مرخصی.
#تنها_زیر_باران
#شهید_مهدی_زین_الدین
#مسابقه_کتابخوانی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
📌 امام خامنهای:
«اگر کتابخوانى فرهنگ رایج شد و در بین مردم ما جا افتاد، آنوقت کسانى پیدا میشوند که «صدقهى کتاب» درست میکنند که الان نیست.
شما ببینید چقدر روضهخوانى میشود! چقدر احسان میشود!
چقدر به ایتام کمک میشود!
چقدر پول و جنس و پارچه و چیزهاى دیگر داده میشود!
آیا به همین نسبت، کتاب هم داده میشود؟!
به همین نسبت پول براى چاپ کتاب داده میشود؟!
خیلى کم.
خب، شما که روشنفکرید و به اهمّیّت این کار آگاهید، این را ترویج کنید.»
📚
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
معرفی کتاب چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟
نماز خوب چه نمازی است؟ آثار و فواید یک نماز خوب و نقش آن در زندگی چیست؟ چگونه باید یک نماز خوب بخوانیم؟ چرا باید خوب نماز بخوانیم؟ این کتاب که برگرفته از سخنرانیهای استاد پناهیان در حرم مطهر رضوی درباره نماز است به چنین سوالاتی پاسخ میدهد.
در بخشی از این اثر ارزشمند چنین میخوانید:
نماز خوب خواندن، رسیدگی به واجبات نماز است. نماز خوب خواندن یعنی اینکه واجبات نماز را بپذیرم، و به آن گردن بنهم. واجبات نماز طوری قرار داده شدهاند که معمولاً برای انسان خستهکننده هستند. قسمتهای واجب نماز به گونهای است که بعد از چند روز، نماز برای آدم تکراری میشود. کافی است همین را بپذیریم. و این پذیرش را در چهرۀ و رفتار خودمان نشان دهیم.
به خدا نگوییم «خدایا، نماز برای ما تکراری و ملالآور شدهاست.» به خدا نگوییم که «عبادت دیگری را به ما پیشنهاد بده تا برایمان جذابتر باشد و ما با لذت عبادت کنیم!» به این فکر کنیم که چرا خدا نماز را تا این اندازه تکراری، با یک روال ثابت، به سوی یک قبله ثابت، و با یکسری اذکار ثابت برای ما قرار داده است؟
درِ خانۀ خدا بایستیم و بگوییم: خدایا! میخواهی نماز برای ما تازگی نداشته باشد؟ پس میخواهی برای ما چه خاصیتی داشته باشد؟ همان را به ما بده! نماز یک عمل جدید نیست که از بابت جدید بودنش برای ما لذتبخش باشد، عملیات نماز از بس که تکراری است، لذتش از بین میرود.
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#نماز
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
کتاب «چگونه یک نماز خوب بخوانیم»، دهمین و جدیدترین اثر مکتوب حجتالاسلام پناهیان که برگرفته از یکی از پرطرفدارترین مباحث اوست، پس از یکسال به چاپ هشتم رسید.
این کتاب 220 صفحهای از زاویهای جدید و کاملاً کاربردی و روانشناسانه به سوال بسیار مهم «چگونه یک "نماز خوب" بخوانیم؟» پرداخته است و مهمترین آثار و فواید روحی و روانی نماز را که اغلب به آن توجه نمیشود را به زبان ساده و تحلیلی توضیح داده است. نسخۀ صوتی این مباحث که حدود ده سال قبل منتشر شد، به دلیل نگاه تازه و متفاوت و درعین حال علمی، کاربردی و چالشبرانگیزش به «نماز خوب» که با بیانی ساده و روان و آمیخته با مثال ارائه شده، با استقبال فراوان و گستردۀ اقشار مختلف به ویژه دانشآموزان، دانشجویان، مراکز فرهنگی و همچنین معلمان، مربیان و فعالین فرهنگی قرار گرفت و سرانجام پیگیریها برای چاپ این مباحث به صورت مکتوب به سرانجام رسید.
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#نماز
#معرفی_کتاب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
شهیدانه
گلچینی از کتاب:
از هر عارف و عالمی درمورد راه رسیدن به مراتب معنوی سوال میکنی، به «نماز» تاکید میکند. اگر واقعا نماز اینقدر مهم و تاثیرگزار است، چرا روی ما تاثیر نمیگذارد؟! ما این همه نماز که خواندهایم، چرا هنوز عارف نشدهایم؟ اگر نماز، معراج مومن است و لذت دارد، چرا ما هیچوقت از نماز خواندن لذت میبریم؟! تازه نماز برای ما یک کار تکراری و ملال آور هم شده است! اِشکال نماز ما کجاست؟! چه کار کنیم تا نماز ما را رشد بدهد و بر روی ما تاثیر بگذارد؟
ما خدا را دوست داریم. اما این دوستی ما را وادار نمیکند که روزی پنج بار نماز بخوانیم. ما غالباً نمیتوانیم سر نماز با خدا عشقبازی کنیم. نماز خیلی سریع ما را خسته میکند. حتی بعضی وقتها موقع اذان حالمان گرفته میشود و حوصله نداریم سراغ نماز برویم. پس خدایی که میداند ما اکثراً با نماز رابطة قشنگی نداریم، چرا آن را برای ما واجب کرده است؟ آیا بهتر نیست خدا صبر کند تا ما عاشق و عارف شویم، آنگاه برویم نماز بخوانیم؟ اگر شما به کسی دستوری بدهی و بدانی که او نمیتواند آن دستور را درست انجام دهد، هم حرفت را و هم خودت را سبک کردهای. پس چرا خداوند حکیم دستور خودش را سبک کرده است؟! خدایا تو که میدانی بندگان تو از نماز خواندن عشق نمیکنند. پس چرا نماز را بر همه واجب کردی؟ خدایا تو که میدانی بندگان تو عموماً سر نماز توجه پیدا نمیکنند، پس چرا نماز را بر همه واجب کردی؟ خدایا تو که میدانی مردم، از اینکه روزی پنج بار نماز بخوانند، خسته میشوند و نماز برای آنها ملالآور میشود، پس چرا نماز را واجب کردی؟ خداوند در پاسخ میفرماید:...
تصور رایج از نماز خوب این است که نماز خوب، همان نماز عاشقانهای است که وصفش را در مورد اولیاء خدا شنیدهایم. خیلیها تصور میکنند نماز خوب یعنی نمازی که از اول تا آخر آن اشک بریزی، از اول تا آخر در نماز از خوف خدا بترسی و بلرزی... در صورتیکه منظور از نماز خوب این نیست و معیار نماز خوب هم چنین چیزهایی نیست.
قصد ما نصیحت کردن نیست، بلکه یکی دو رمز و راز دربارۀ نماز وجود دارد که کمتر گفته شده است و ما میخواهیم در مورد آن رموز به گفتگو بنشینیم و ببینیم چقدر راحت میتوان با نماز به مراتب بلند معنوی رسید، ولی متأسفانه ما خودمان را از بهرهبرداری از چنین عبادت پراثری محروم کردهایم.
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#نماز_خواندن
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
گلچینی از کتاب تو شهید نمی شوی:
میدان انقلاب سر خیابان کارگر جنوبی با هم قرار داشتیم یک پراید سفید رنگ داشت که آن روز با همان آمد سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر . همیشه می نشستم توی ماشین و بعد روبوسی میکردیم آن روز موقع روبوسی دیدم چشم هایش سرخ است و سر و ریشش پر از خاک از زور خواب به سختی حرف می زد حتی کلمات را اشتباه ادا می کرد؛ مرتب دستش را می کشید روی سرش؛ به زور چشمهایش را باز نگر داشته بود.
گفتم: چرا اینطوری هستی ؟
گفت: سه چهار روز است، درست نخوابیده ام و خانه هم نرفتم .
گفتم: بیابان بودی ؟
گفت: آره
می دانستم دوره آموزشی برگزار کرده است گفتم خوب این طوری درست نیست زن و بچه هم حق و حقوقی دارند چرا خانه نرفته ای ؟
گفت: بعضی از اینهایی که مهمان ما هستند ( منظورش نیروهای مقاومت بود ) خیلی مستضعف هستند طرف کاپشنش را فروخته آمده چطور اینها را ول کنم بروم توی خانه بخوابم.....
#تو_شهید_نمی شوی
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#بریده_کتاب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
بعد از اینکه در سال 1382 به عضویت سپاه در آمد،از تبریز رفت.یکی از بهانه هایی که آن موقع برای برگشتن محمودرضا به تبریز وجود داشت،وصلتش با خانواده ای تبریزی و به تبع آن،انتقال کارش به تبریز بود.علی رغم اصرار های ما هیچ گاه به این کار تن نداد.در صحبت های مفصلی که آن اوایل باهم می کردیم معتقد بود برگشتنش به تبریز،مساوی با کوچک شدن ماموریتش است.چون از اول در فکر پیوستن به نهضت جهانی اسلام بود،بعد از اینکه این فرصت را به دست آورد،به کار با بسیجی های جهان اسلام افتخار می کرد.اصلا این ترکیب«نهضت جهانی اسلام»را من از محمودرضا یاد گرفتم و آن را اولین بار از زبان او شنیدم.حاضر نبود آمدن به تبریز را با چنین فرصی عوض کند.ماندن در تهران برایش به معنی ماندن در میانه ی میدان و برگشتن به تبریز،به معنی پشت میز نشینی و از دست دادن فرصت خدمتی بود که برای آن،نیروی قدس را انتخاب کرده بود.یادم هست یک بار که خیلی سخت گرفتم و تا صبح با او بحث کردم،خیلی قاطع به من گفت:«من پشت میز بروم می میرم!»بعد از اینکه در تهران تشکیل خانواده داد،در جواب برادری که به او پیشنهاد کرده بود خانواده اش را بردارد و برود تبریز زندگی کند،گفته بود:«تو شهید نمی شوی!»
کتاب تو شهید نمی شوی صفحه 30
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#تو_شهید_نمی_شوی
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
چاپ نخستِ کتاب «تو شهید نمی شوی» خاطرات شهید مدافع حرم، محمودرضا بیضایی در دو روز اول تمام شد. و در طول یک سال، به خاطر استقبال علاقه مندان به چاپ پانزدهم رسید.
این کتاب حاوی روایت هایی از حیات شهید محمودرضا بیضایی و از سری کتاب های تاریخ شفاهی جبهه مقاومت اسلامی است که توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی منتشر شده است، روایت های برادر شهید از فراز و فرودهای یک زندگی با برکت، کودکی و نوجوانی، مسجد و مدرسه تا دانشگاه و پادگان، تبریز تا تهران و از تهران تا شام است.
گفتنی است شهید محمودرضا بیضایی، 29 دیماه 1393 در سوریه منطقه «قاسمیه» در جنوب شرقی دمشق به شهادت رسید.
#شهید_محمود_رضا_بیضایی
#تو_شهید_نمی_شوی
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#اقا_محمودرضا 🌷دخترش را خیلی دوست داشت طوری که هر روز به دوستانش که دختر داشتند زنگ میزد و میگفت دخترم اینقدر -با دست نشان میدهد- بزرگ شده. وقتی به پدرم زنگ میزد همهاش از کوثر میگفت. خیلی دوستش داشت. بار آخر موقع رفتن به یکی از دوستانش گفته بود «این بار دیگر از کوثرم بریدم». یکی از دفعاتی که برگشته بود به من گفت که بعضی وقتها در تیررس تکفیریها گیر می افتیم و گاهی مجبور شدهام که این مسیر را بدوم. مثلا از پشت یک دیوار تا دیوار دیگر مسافتی را بدوم؛ میگفت در آن مسافت چند متری کوثر میآید جلوی چشمانم. اینها را میگفت تا به من بفهماند که اینجوری و با وابستگیها مثل وابستگی به فرزند نمیشود شهید شد. 🌷شما اگر محمودرضا را با کوثر میدیدید، لطافت خاص و دیدنیای در ارتباطشان قابل درک بود. یک بار به محمودرضا گفتم: «دخترت خیلی میخندد برای دختر خوبیت ندارد». در حالیکه کوثر در بغلش بود و داشت بالا و پایین میانداختنش گفت: «این مدلش خوشحال است» محمودرضا آرمانی داشت و همه چیز را آگاهانه فدای آن آرمان کرد و فدا کردن همه چیز به خاطر آرمان اسلام و در راه خدا، تأسی صحیح به سیدالشهداء(ع) است.. 🌷محمودرضا 4 سال بود که ازدواج کرده بود اما از زندگی، از خانواده، از همه چیز صرف نظر کرد و رفت.
روای : برادر شهید
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#تو_شهید_نمیشوی
#معرفی_کتاب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
حاجاحمد متوسلیان فرماندهی تیپ محمد رسولالله(ص) با توپ پر آمده بود؛ نیروهای او هم رفته بودند روی مین. با صورتی برافروخته و لحنی تند، رو به حسن باقری کرد و گفت: «این چه وضعشه؟ چرا اطلاعرسانی نمیکنید؟ بچههای من رفتن روی مین. کلی زخمی دادیم. چطور میشه که ما مرز خودمون رو شناسایی نکرده باشیم؟» حسن سر بهطرف مهدی چرخاند و آرام و پرحوصله گفت: «جوابش رو بده.» مهدی خودش را جمعوجور کرد. دوزانو نشست و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم. ما منطقه رو کامل شناسایی کرده بودیم. یه گزارش سیزده صفحهای هم براتون فرستادیم که حتماً به دستتون نرسیده وگرنه روی مین نمی رفتید.» بعد، گزارش را گذاشت جلوی متوسلیان. حاجاحمد با ناراحتی نگاهی به گزارش کرد. نفس عمیقی کشید، اما چیزی نگفت. دقتنظر و حاضرجوابی مهدی در چشمم نشست. آرامش و اعتمادبهنفسی که داشت، حس خوشایندی زیر پوستم دواند. یک بار دیگر نگاهش کردم. اسمش که میآمد، نشاط به جانم میریخت؛ دیدنش که جای خود داشت.
به روایت فتح الله جعفری
#تنها_زیر_باران
#شهید_مهدی_زین_الدین
#بریده_کتاب
✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98