eitaa logo
شهیدانه
2.2هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
18 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدانه
🌪عده ای مفاتیح الجنان به دست، گوشه ای نشسته و دعا می خواندند؛ در حالی که گرما بی تاب شان کرده بود. همان طور که نگاهشان می کردم، به ذهنم رسید بروم برای افطارشان غذای خنکی تهیه کنم. از اردوگاه بیرون زدم. به دفتر حاج حمید خدادادی رفتم و به اوگفتم می خواهم برای افطاری اسرا هندوانه تهیه کنم. حاج حمید موافقت کرد و بودجه لازم را در اختیارم گذاشت؛ 🌪هر چند ساز مخالف مدیر کمپ و بازجویی کوک بود و می گفت این کار اسرا را پر توقع می کند! 🌪با دو وانت نیسان و دو سه پاسدار وظیفه به میدان بار فروشها رفتیم. هندوانه فروشها از اینکه کسی آمده بود و تهِ بارشان را یکجا می خرید، خوشحال بودند. به همین خاطر توانستم تخفیف خوبی از آنها بگیرم. دم دمای غروب، با وانت های هندوانه وارد حیاط کمپ شدیم. اسرا با تعجب و بعضی ها یشان با چشمهای از حدقه در آمده به وانت های پر هندوانه نگاه می‌کردند. اطمینان داشتم فکرش را هم نمی کردند که هندوانه ها برای آن ها باشد! 🌪مسئولان عراقی اردوگاه را صدا زدم و گفتم به اسرا بگویند هر کس، هر چند تا هندوانه می خواهد بردارد. جالب اینکه وقتی اسرا آمدند پای وانت ها تا هندوانه ببرند، مخالفان کنار وانت ها ایستاده بودند و به اسرا می گفتند: " ببرید و به جان ما دعا کنید!" 🌪کناری ایستادم و واکنش اسرا را زیر نظر گرفتم. اغلب راضی و خوش بین بودند و با شادی هندوانه های زیر بغل شان را به هم نشان می دادند. عده ای مثل جمیل احمد حسین البیاتی و مجید شندوخ جاسم، که وابسته رژیم بعثی بودند، با نا باوری به وانت ها نگاه می‌کردند و به هم می گفتند: " معلوم نیست چه خوابی برای ما دیده اند." کتاب ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
🌪عدنان دیوان تعریف میکرد: " چند روز بعد از اینکه مصاحبه ی عبدالرضا با صدای عربی مرکز اهواز پخش شد و خبر اسارت او به گوش عراقی ها رسید، نامادری عبدالرضا، که قبلتر به ایران پناهنده شده و در قم ساکن بود، به اهواز آمد تا او را ببیند. 🌪مادر را به یکی از اتاق ها هدایت کردیم. به عبدالرضا هم خبر دادیم مادرش منتظر اوست. عبدالرضا هیجان زده، خودش را به او رساند. مادر تا چشمش به عبدالرضا افتاد، سیلی محکمی به گوش او زد که صدای آن در فضای خالی اتاق پیچید و ما را بهت زده کرد. اشک از چشمهای عبدالرضا جاری و گونه اش خیس شد. فقط توانست بگوید: " مادر جان..." 🌪 که مادر حرفش را نیمه تمام گذاشت و گفت: " من مادر کسی که تیغ به روی فرزندان امام خمینی بکشد نیستم و تو را نمی بخشم. بدان خدا هم تو را نمی بخشد!" 🌪مادر بلند شد. شله ی عربی را محکم به‌ خود پیچید و با قدم های بلند به طرف در رفت. در همین هنگام، عبدالرضا با صدای بلند نالید:" مادر، من خودم را تسلیم کردم! " # بریده_کتاب ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
982.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا فاطمة الزهرا: 🌪کتاب پوتین قرمزها اثر فاطمه بهبودی، خاطراتی از مرتضی بشیری بازجو و مدیر مسئول جنگ روانی قرارگاه خاتم الانبیا ست که بخشی از جلسات بازجویی از افسران عراقی در ایران را شرح می دهد. این کتاب در قالب اول شخص و از زبان بشیری روایت می شود. او تصاویری از نحوه فعالیت خود در ستاد جنگ روانی و نیز مراحل بازجویی از اسرای عراقی در ایران را تشریح می کند. 🌪کتاب پوتین قرمزها به دلیل موضوع قابل توجه خود در ۳۶ فصل مختلف به بازسازی برخی از صحنه هایی پرداخته که بشیری با اسرای عراقی روبرو می شده و در ادامه ی هر خاطره، پی نوشته‌ی مفصل نویسنده درباره اتفاقات مرتبط با موضوع، اهمیت هر خاطره را قابل توجه می کند‌. 🌪از جذابیت های خاطرات بشیری، روایت جلسات بازجویی از نیروهای عراقی است که گاه در خلال این خاطرات، مطالب خواندنی از اتفاقات تاریخی نقل می‌شود که فجایع رخ داده در جنگ تحمیلی را بیشتر نمایان‌می کند. 🌪از جمله این موارد، بخشی است که به بازجویی از محمد رضا جعفر عباس الجشعمی، سرهنگ دوم نیروی مخصوص ، فرمانده تیپ کماندویی سپاه هفتم و حضور او در ام الخصوص اختصاص دارد. 🌪بهبودی در این خاطرات ابتدا مخاطب را با اهمیت خاطرات راوی آشنا می کند، سپس به زندگی شخصی راوی و چگونگی ورودش به جبهه و نقش وی در جنگ تحمیلی می پردازد. ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
14.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀سلام بر محرم خَبر از حَـنجَره ی شاه وِلا می آید خَبراز قافله ی کرب و بلا می آید اَیُها النّاس به این نُکته توجه دارید که دگرماه بَلا می آید 🥀اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْن ▪ِوَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🥀وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🥀 وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن (ع) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
شهیدانه
در مقدمۀ کتاب آه، از زبان خود یاسین حجازی می‌خوانیم: «کتاب آه همه تصویر و دیالوگ و نامه است؛ تصویرها و دیالوگ‌ها و نامه‌های رد و بدل شده میان شخصیت‌های دخیل در حادثه کربلای سال شصت و یک هجری و چیزی بیش از این نیست. یک تصویر، پاره‌اى از یک نامه یا جملاتى که دو نفر با هم گفته‌اند و رفته‌اند و کسى آن میان شنیده، هر کدام، تکه‌اى از یک «کولاژ» است که از چیدن و کنار هم گذاشتنشان مى‌توان اصل واقعه را فهمید و یکپارچه کولاژ را دید. فراوانند کسانى که على رغم بسیارها که جسته گریخته شنیده‌اند، هنوز دقیقاً نمى‌دانند قتل حسین ابن على «چطور» اتفاق افتاد.» . در این کتاب، روایت‌ها از مرگ معاویه و شروع حکومت یزید آغاز می‌شوند، با کاروان حضرت اباعبدالله علیه‌السلام در سرزمین کربلا همراه می‌شوند و پس از عاشورا، بی‌او به مدینه برمی‌گردند. . کتاب آه با توجه ویژه به تاریخ حوادث، سیر منظمی از وقایع را از آغاز تا پایان به تصویر می‌کشد و به مخاطب کمک می‌کند این واقعه را به درستی در ذهن حفظ کند. چنان که خود نویسنده می‌گوید: «در بازخوانی، خط حادثه را پررنگ‌تر کردم و به ترتیب و توالی وقوع حادثه‌ها دقت کردم و رد نقل‌هایی را که با هم نمی‌خواندند در کتاب‌های دیگر گرفتم تا نقل معروف‌تر و مشهور‌تر را بیاورم و رجزهایی را که ترجمه نشده بود یا ترجمه‌اش واضح نبود، دوباره ترجمه کردم و رسم‌الخط را یکدست کردم و نقطه‌گذاری کردم و اعراب گذاشتم و بعد تازه کار اصلی‌ام شروع شد! پاراگراف‌ها را نگاتیوهایی فرض کردم که با حفظ ترتیب و ضرباهنگ و تعلیق بایست به هم می‌چسباندم و همۀ فکر و ذهنم این بود که صفحات برای خواننده راحت و بی‌وفقه ورق بخورد و یکبار برای همیشه معلوم شود «اتفاق» چگونه افتاده است. ابایى ندارم بگویم ترجمه‌ فارسی نفس‌المهموم را من پاره ‏پاره کرده‌‏ام تا در بازساختنش کاری کنم قدمت متن خواننده را سر ذوق بیاورد، نه آن‌که مثل همیشه اسباب دست‌انداز و فاصله گرفتن او از کتاب بشود.» .
10.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفت: شما کیستید؟ گفتند: اصحاب ابن زیاد پرسید: این سر کیست؟ گفتند؛ سر حسین پسر علی بن ابی طالب و فاطمه دختر رسول خدا... گفت میتوانید کاری کنید؟ گفتند چه کار؟ گفت: من‌ده هزار دینا دارم. آنرا بستانید و سر را به من بدهید...امشب نزد من باشید و چون خواستید روانه شوید آن را بگیرید..... (ع) (ع) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
14.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جرعه ای از کتاب آه # امام_حسین # ماه_محرم # ملت_ حسین_به_رهبری_حسین(ع) ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@