هدایت شده از شهیدانه
.•°زندگینامه مصطفی صدر زاده
به روایت سمیه ابراهیم پور
همسر شهید.•°
تو بچه شمالِ بارون دیده☔️کجا سمیه خانم
و من بچه جنوب آفتاب دیده☀️کجا...؟
قلیه ماهی و خورشت بامیه و ماهی هَشوُ و فلافل🍛 کجا...؟
میرزا قاسمی و فسنجون ترش و کاله کباب و ماهی شکم پر کجا...؟
ولی قدرت خدا رو ببین ! ♥️✨🌱
تو با چه لذتی قلیه ماهی و ماهی هَشوُ میخوری و من میزاقاسمی و فسنجون ترش!😍
این نشونه این نیست که روح ما به قواره جسم همدیگهس ؟ نشونه این نیست که از روز اول ناف ما رو به نام هم بریدن ؟☺️
••کتاب اسـم تـو مصطـفا ستــ🌹
بہ قلم: راضیه تجـــار 😍
درخدمت ـباشیم👌
@maghar98
حرفِ رفتن
بر زبانـت بود و
شوقــش در دلــت
با پرستوها همیشه همزبانی داشتی
" هنوز وقتش نرسیده است "
تو حلب شب ها با موتور، حسن غذا و وسایل مورد نیاز به گروهش میرساند.
ما هروقت میخواستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم.
یک شب که با حسن میرفتیم تا غذا به بچهها برسونیم، چراغ موتورش روشن میشد.
چند بار گفتم چراغ موتور و خاموش کن، امکان داره قناصها بزنند.
خندید! من عصبی شدم، با مشت به پشتش زدم و گفتم ما را میزنند.
دوباره خندید! و گفت:
مگر خاطرات شهید کاوه را نخواندی؟ که شب روی خاکریز راه میرفت و تیرهای رسام از بین پاهاش رد میشد.
نیروهاش میگفتند فرمانده بیا پایین تیر میخوری.
در جواب میگفت: آن تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده است.
📚به روایت؛ شهید مصطفی صدرزاده
🌷شهید حسن قاسمی دانا
ولادت: ۱۳۶۳/۶/۲
شهادت: ۱۳۹۳/۲/۲۵
#شهید—مصطفی—صدرزاده
#کتب—شهدایی
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
معرفی کتاب/ .
کتاب #قرار_بی_قرار عنوان کتابی از فاطمه سادات افقه است که به زندگی شهید مصطفی صدرزاده میپردازد.
.
این کتاب قصه فراز و نشیبهای زندگی شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده است که با نام جهادی سید ابراهیم به عنوان فرمانده ایرانی گردان عمار از لشکر مقتدر فاطمیون عازم سوریه شد و در آبان ماه سال 1394 روز تاسوعا به شهادت رسید. .
قسمتی از کتاب قرار بی قرار: .
با فریاد لبیک یا زینب (س) یک محور از محاصره را شکستیم و در قلب دشمن قرار گرفتیم. نه راه برگشتی بود نه می شد پیشروی کرد. سید من را صدا زد و گفت «به تکفیری ها بگو ما مسلمونیم و نباید آتیش به سر خودمون بریزیم. باید برای دفاع مردم مظلوم فلسطین سر اسرائیل بمب و خمپاره بریزیم.» این جملات را به عربی برایشان گفتم. تکفیری ها هم شروع به ناسزا گفتن کردند. بار دیگر سید ابراهیم چند آیه از قرآن برایشان خواند. یکی از تکفیری ها پشت بی سیم گفت «مگه شما مسلمانید؟» گفتم «بله ما مسلمانیم و رسول خدا پیامبر ماست و قرآن کتاب ما.» نفهمیدیم چه شد اما دشمن روستای جلوتر را هم تخلیه کرد و ما توانستیم با تعداد کم از محاصره دربیاییم.
#شهید—مصطفی—صدرزاده
#کتب—شهدایی
پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
49.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستندی زیبا از زندگی شهید صدر زاده
#تو_مصطفی_هستی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهید_صدرزاده
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
📚«بی حساب کتاب نذر کنیم»⚫
🔶رهبر معظم انقلاب:
«شما ببینید چقدر احسان می شود! چقدر به ایتام کمک می شود! چقدر پول و جنس و چیزهای دیگر داده می شود! آیا به همین نسبت، کتاب هم داده می شود؟! خیلی کم، خب این را ترویج کنید»
۱۳۷۴/۲/۱۸
#سخن_ولایت
#نذر_کتاب #محرم
#هر_هیئت_یک_نمایشگاه_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
قسمت های زیبای کتاب:
بسم رب الحسین..
همین که برادر،عمامه پیامبر را برسر بگذارد،شمشيرپيامبر رادردست بگیرد وبه سمت سپاه دشمن حرکت کند کافيست تاغم عالم بر دلت بنشیند.کافیست تا تمام مصیبت های پنجاه ساله برذهنت هجوم بیاورد و غربت و تنهایی جادوانه پدر،از اعماق جگرت سر باز کند...
کتاب آفتاب در حجاب روایتی عاشقانه و عارفانه از زندگی بانوی عشق حضرت زینب،به روایت اهل بیت در قالب داستان است.یکی از دانشجوها ميگفت:من هیچ وقت دوست نداشتم روضه برم اما از وقتی این کتاب رو خوندم،تأسف عمری رو می خورم که بدون روضه گذشته...
#آفتاب_در_حجاب
#سید_مهدی_شجاعی
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
💫
•┈••✾بسم الله الرحمن الرحیم ✾••┈•
🔈 تلنگر
🔺️شمر یک انسان بود ، یک انسان مسلمان.
شمر اهل نماز و مناجات و تهجد بود.
شمر ۱۶ بار پای پیاده به حج رفته بود.
"شمری كه سر امام حسين(علیه السلام) را بريد
همان جانباز جنگ صفين بود كه (در رکاب امیرالمومنین) تا مرز شهادت پيش رفت"
🔻️بقول آیت الله بهجت «همه ما شمر بالقوهایم»
اگر، امام خود را نشناسیم!
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98