شهیدانه
🌴مردم تکبیر گویان به طرف منبر می روند منبری از چوب درخت گز با سه پله. همه از آن تعریف و تمجید می کنند😊. گویی نمک بر قلب چاک چاکم می پاشند😔 . منبر را به جلوی صفوف میآورند. همه همانطور که نگاهشان به منبر است مینشینند منتظرند تا پیامبر بر فراز آن بروند و خطبه شان را شروع کنند.
🌴اما وجود من آتشفشانی شده که در حال فوران است نفسم در سینه حبس شده💔 در این هیاهو و همهمه هیچ صدایی نمی شنوم، فقط می بینم پیامبر دارند به سمت منبر می روند.
🌴دیگر نمی توانم تاب بیاورم ناله ام را سر میدهم ناله ای که ستونهای مسجد را به لرزه می اندازد ناله جدایی عاشق از معشوق. 😩همه ساکت می شوند؛ نگاه های متحیر جمعیت به من میافتد😳.
🌴پیامبر لبخندی می زنند و کمی از دندان های چون درّشان نمایان می شود.😊 به طرفم می آیند در آغوش می گیرند.❤️ همان آغوشی که آرزویش را داشتم. آغوشی لبریز از مهر...
🌴ای کاش خورشید برای همیشه سر
جایش می ایستاد 🔆تا لحظه ها نگذرند! کاش تا همیشه در این آغوش بمانم! آغوشی که چشیدنی است، نه گفتنی. پیامبر دست های همیشه گرمشان را روی تنه ام می گذارند و می گویند: «حنانه آرام باش.»🖐
🌴در مسجد عده ای صدای گریه شان بلند شده است؛ 😭حتی پسر نجار پیر زن.
اما من با سخن پیامبر آرام آرام شدهام.🙂 طنین صدای پیامبر در مسجد می پیچد. حنانه اگر میخواهی تو را در بهشت می نشانم تا از جوی ها و چشمه های آن آب بنوشی و دوباره رشد کنی و ثمردهی تا بهشتیان از میوه ات بخورند و اگر میخواهی تو را در این دنیا نخلی میسازم چنان که بودی. من همنشینی در آخرت را می خواهم تا همیشه نزدشان بمانم.😇
🌴پیامبر به طرف منبر می روند و رو به جمعیت گریان می گویند، مردم این نخل خشک به رسول خدا اظهار علاقه و اشتیاق میکند و از دوری وی محزون می گردد😌. ولی برخی از مردمان باکشان نیست که به من نزدیک شوند یا از من دور گردند! اگر من او را در آغوش نگرفته و بر آن دست نکشیده بودم، تا روز قیامت از ناله خاموش نمی شد.
#حنانه_شو
#پیامبر_اکرم
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🌴در کوچه ها خبر آمد پیامبر خدا به یک فرسخی یثرب رسیده است.
در کوچه ما دست هر زن و مرد شاخههایی از برگ سبز نخل بود، که دوان دوان به سوی ورودی شهر می رفتند. 🏃♂🏃♂🏃♂
🌴کودکان می خندیدند و با پای برهنه میدویدند 😃صدای هلهله و سرود در تمام شهر پیچیده بود . امّ خالد من را تکیه گاهش کرده بود و کنار کوچه ایستاده بودیم، در انتظار آن که شاید پیامبر از این کوچه هم گذر کند. 😇
🌴قرارمان دیگر داشت بیقرار می شد که جمعیت زیادی در ابتدایی کوچه نمایان شد. اندکی بعد رسول خدا را در ازدحام و شلوغی جمعیت دیدم، با رخساری درخشان و اندامی استوار و شکوهی دلنشین افسار شتر را به دست نگرفته بود، و جلو می آمد.🤓
🌴ابو ایوب را که آفتاب نزده برای استقبال پیامبر و همراهانش به بیرون شهر رفته بود در کنار شتر در میان جمعیت میدیدم.
🌴جمعیتی خیره به شتر و چشمهایش و قدم هایش.... شتر نزدیکتر آمد ایستاد و به من نگاهی کرد یک دفعه در برابرم زانو زد و نشست. ابو ایوب از میان جمعیت دوید و به طرف مادرش آمد و گفت مادر مادر شتر پیامبر بر در خانه ما نشست.☺️
🌴امّ خالد دستپاچه شده بود و نمی دانست چه اتفاقی افتاده و باید چه کند.
پیامبر به امّ خالد سلام کرد و چشمان سیاهش به چشمهای نابینای او افتاد.
🌴خالد زبانش بند آمده بود که پیامبر به سوی ما آمد. لبخندی از شفقت زد و دستی به چشمان امّ خالد کشید .
او چشم های بسته اش را گشود. ام خالد بینا شده بود 😊
#حنانه_شو #پیامبر_اکرم #بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🌴گرمای محبت رسول خدا (صلیالله علیهوآله)، در دل همه موجودات کائنات و مخلوقات جای گرفته است. محبتی که از عشق ازلی و الهی ریشه میگیرد.
🌴 عشقی که همان خدا به برترین خلقش و عزیزترین پیامبرانش است. در این کتاب شما در هر قسمت، داستان محبت و عشق و اشتیاق و وابستگی موجودی به ظاهر بیجان را میخوانید که ارادت و دلبستگیاش به رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) را روایت میکند.
🌴ستون حنانه مسجد پیامبر وجه تسمیه این داستان است؛ اما شما با داستان درختی که حرکتش معجزه رسول شد، نیمه شدن ماه، اعتراف بت قریش به رسالت حضرت و … از زبان خودشان آشنا میشوید.
#حنانه_شو
#پیامبر_اکرم
#معرفی_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🌴سران قریش به سر کوچه رسیده اند؛ با جمعیتی که از صحن کعبه همراه آنان شدند، ایستاده اند در انتظار آمدنش. سران قریش گاهی برمی گردند و به من نگاهی میکنند و پچ پچشان بلند میشود. همیشه از این نجواهای آهسته میترسم که در پشت آن، فتنه ها پنهان هست.
🌴 به گمانم پیامبر آمد. آری این بوی خوش و این شادی پرندگان خبر از آمدن او میدهد . هرگاه در کوچه قدم می گذارد نسیمی خنک شروع به وزیدن میکند در لحظهای هوای گرم مکه چون بهار می شود و آتش انتظار دلم را خاموش می کند.
🌴 دلم می خواهد همه این هوای تازه را نفس بکشم و چون شکوفه های جوانه زده پر از طراوت و تازگی شوم.
🌴پیامبر با ردای سفید و شال سبزی که بر سر انداخته اند، از پیچ کوچه میگذارند؛ و جلو می آید چون طلوع خورشید از پشت خانه های خشتی.
#حنانه_شو
#پیامبر_اکرم
#بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🌴در کتاب کم حجم حنانه شو هفت داستان از زبان هفت شیء میخوانید؛ روایت اینکه چگونه داستان زندگی شان با پیامبر مهربانی ها موازی شده و چه برسر دل و روزگارشان آمده.
🌴این مجموعه داستان را خانم رقیه بابایی با محوریت داستان دل سپاری اشیای دیگر به رسول خدا به رشته تحریر در آورده است.
🌴 این روایات از زاویه ای نو و حیرت انگیز هست.
خواندن این داستانها که همگی بر اساس تحقیق تاریخی شکل گرفته اند، تلنگر گرمی هست بر دلهای سرد ما.
🌴این کتاب توسط انتشارات جمکران، در 79 صفحه انتشار یافت.
#حنانه_شو
#پیامبر_اکرم
_کتاب
✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98
🔷 آیا میدانید چرا به #پیامبر_اکرم (صلی الله علیه و آله) اُمّی می گویند ؟
◆ راوی می گوید از #امام_جواد (علیه السلام) سوال کردم؛
یا بن رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)، چرا به پيامبر اسلام « #اُمّی » میگویند؟
حضرت پرسیدند؛ مردم چه می گویند؟
عرض کردم آنها میگویند، چون پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نمی توانست بنویسد و سواد نداشت!!!
◆ امام جواد (علیه السلام) فرمودند؛ دروغ میگویند و لعنت #خداوند بر آنان.
چطور سواد نداشتند! در حالیكه خداوند در #قرآن میفرماید؛
۞ او خدایی است كه رسولش را در ميان بیسوادان برانگيخت، تا برای آنان آيات خداوند را بخواند و آنها را پاكيزه ساخته و كتاب و حكمت به آنان بياموزد
۞(آیه ۲ سوره جمعه)
◆ سپس فرمودند؛ چطور كسی كه سواد ندارد، میتواند كتاب را به ديگران بياموزد؟
والله که #رسول_الله (صلی الله عليه و آله و سلم) به ۷۲ زبان میخواندند و مینوشتند. اما پیامبر را «اُمّی» گفتند، چون اهل مكه بود و مكه « #اُمُّ_القریٰ » محسوب میشد.
چراکه خداوند در قرآن میفرماید؛
۞ ما تو را فرستاديم تا اهالی اُمُّ القریٰ و كسانی كه در اطراف آن زندگی میکنند را انذار کنی ۞(آیه ۹۲ انعام)
📚علل الشرایع جلد ۱ ص ۱۲۵
@shahid_seyed_mahdy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️﷽☀️
میلاد#پیامبر_اکرم ؛پیامبر خوبی ها مبارک
آوردنده ی حق و حقیقت ،عشق و عزت ،سروری و بزرگی مستضعفین ،پناه انسان ها و تکامل انسانی
@shahid_seyed_mahdy