eitaa logo
شهیدانه
1.5هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.7هزار ویدیو
11 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
حنانه شو داستان‌های از زبان اشیاء درباره پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نویسنده: رقیه بابایی . ویراستار: محسن قائمی . ناشر: کتاب جمکران . گرمای محبت رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، در دل همه موجودات کائنات و مخلوقات جای گرفته است. محبتی که از عشق ازلی و الهی ریشه می‌گیرد. عشقی که همان خدا به برترین خلقش و عزیزترین پیامبرانش است. در این کتاب شما در هر قسمت، داستان محبت و عشق و اشتیاق و وابستگی موجودی به ظاهر بی‌جان را می‌خوانید که ارادت و دلبستگی‌اش به رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را روایت می‌کند. ستون حنانه مسجد پیامبر وجه تسمیه این داستان است؛ اما شما با داستان درختی که حرکتش معجزه رسول شد، نیمه شدن ماه، اعتراف بت قریش به رسالت حضرت و … از زبان خودشان آشنا می‌شوید. #حنانه_شو #داستان_مذهبی #عشق_پیامبر ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
در کتاب کم‌حجم «حنانه شو» هفت داستان از زبان هفت شیئ می‌خوانید؛ روایت اینکه چگونه داستان زندگی‌شان با پیامبر مهربانی‌ها موازی شد و چه بر سر دل و روزگارشان آمد. انتشارات جمکران مجموعه داستان کوتاه «حنانه شو» را منتشر کرد. مجموعه داستان کوتاه «حنانه شو» را رقیه بابایی با محوریت داستان دلسپاری اشیای دیگر به رسول خدا به رشته تحریر درآورده است. در کتاب کم‌حجم «حنانه شو» هفت داستان از زبان هفت شیئ می‌خوانید؛ روایت اینکه چگونه داستان زندگی‌شان با پیامبر مهربانی‌ها موازی شد و چه بر سر دل و روزگارشان آمد. هفت شی، هفت داستان عاشقانه و هفته روایت تاریخی از زاویه‌ای نو و حیرت‌برانگیز است. خواندن این داستان‌ها که همگی بر اساس تحقیق تاریخی شکل گرفته‌اند، تلنگر گرمی است بر دل‌های سرد ما که بدانیم، آنچه عطوفت پیامبر مهربانی‌ها با آن اشیا کرده، با دل ما نیز کرده، ولی شاید ما سنگدل شده‌ایم و خود نمی‌دانیم. انتشارات کتاب جمکران این مجموعه داستان را در ۷۹ صفحه انتشار یافته. #حنانه_شو #عشق_پیامبر #داستان_مذهبی ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
برشی از کتاب: طنین صدای پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در مسجد می‌پیچد: «حنانه، اگر می‌خواهی تو را در بهشت می‌نشانم تا از جوی‌ها و چشمه‌های آن آب بنوشی و دوباره رشد کنی و ثمر دهی تا بهشتیان از میوه‌ات بخورند؛ و اگر می‌خواهی تو را در این دنیا نخلی می‌سازم چنان که بودی!» من اما همنشینی در آخرت را می‌خواهم تا همیشه نزدشان بمانم… ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
كمتر ز چوبي نيستي حنانه شو حنانه شو مسجدالنبي (ص) ... . مسلمانان از اين یک درخت به عنوان يكي از ستون هاي مسجد استفاده كردند... ، هرگاه پيامبر (ص) براي مردم سخن مي گفت به تنه اين درخت ، تكيه مي كرد...     جماعت مسلمانان كه فزوني گرفت،... جماعت به اين نتيجه رسيدند كه براي پيامبر خدا (ص) منبري بسازند تا ، او را در حال سخن گفتن ببينند و كلامش را بشنوند...     ... منبر كه ساخته شد... دل نخل شكست...تاب دوري نداشت...... حجاب ا زراز برانداخت و مويه به آواز سرداد... آن سان كه همگان مي شنيدند...  پيامبر اعظم(ص) به دلجويي آمد...         رسول خدا(ص)، ستون را وعده داد كه سروي بلند در بهشت باشد... و ستون را وعده وصل آرام كرد...     هم ازاين روي و ازهمان روز، آن ستون را ستون «حنانه ( به معنای نالان)»  ناميدند... هنوز در مسجدالنبي(ص) پابرجاست... ستاره ای بدرخشید ماه مجلس شد مولانا: حيلت رها کن عاشقا ديوانه شو ديوانه شو       و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو هم خويش را بيگانه کن هم خانه را ويرانه کن     وآنگه بيا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو بايد که جمله جان شوي تا لايق جانان شوي     گر سوي مستان ميشوي مستانه شو مستانه شو تو ليله القبري برو تا ليله القدري شوي           چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو بنواخت نور مصطفي آن استن حنانه را            کمتر ز چوبي نيستي حنانه شو حنانه شو. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
سلام بر شما اهالی فرهنگ. عید زیبای تولد منجی جهان بشریت را به همه شما بزرگواران تبریک عرض میکنم. به عنوان عیدانه، لیست کتابهایی که در شش ماه اخیر خدمتتان معرفی کرده ایم را در اختیار تان می گذارم که معرفی کتاب مورد علاقه تان را به راحتی پیدا نمائید. (ابراهیم حسن بیگی) (ع) ✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
شهیدانه
🌴مردم تکبیر گویان به طرف منبر می روند منبری از چوب درخت گز با سه پله. همه از آن تعریف و تمجید می کنند😊. گویی نمک بر قلب چاک چاکم می پاشند😔 . منبر را به جلوی صفوف می‌آورند. همه همانطور که نگاهشان به منبر است می‌نشینند منتظرند تا پیامبر بر فراز آن بروند و خطبه شان را شروع کنند. 🌴اما وجود من آتشفشانی شده که در حال فوران است نفسم در سینه حبس شده💔 در این هیاهو و همهمه هیچ صدایی نمی شنوم، فقط می بینم پیامبر دارند به سمت منبر می روند. 🌴دیگر نمی توانم تاب بیاورم ناله ام را سر میدهم ناله ای که ستونهای مسجد را به لرزه می اندازد ناله جدایی عاشق از معشوق. 😩همه ساکت می شوند؛ نگاه های متحیر جمعیت به من می‌افتد😳. 🌴پیامبر لبخندی می زنند و کمی از دندان های چون درّشان نمایان می شود.😊 به طرفم می آیند در آغوش می گیرند.❤️ همان آغوشی که آرزویش را داشتم. آغوشی لبریز از مهر... 🌴ای کاش خورشید برای همیشه سر جایش می ایستاد 🔆تا لحظه ها نگذرند! کاش تا همیشه در این آغوش بمانم! آغوشی که چشیدنی است، نه گفتنی. پیامبر دست های همیشه گرمشان را روی تنه ام می گذارند و می گویند: «حنانه آرام باش.»🖐 🌴در مسجد عده ای صدای گریه شان بلند شده است؛ 😭حتی پسر نجار پیر زن. اما من با سخن پیامبر آرام آرام شده‌ام.🙂 طنین صدای پیامبر در مسجد می پیچد. حنانه اگر می‌خواهی تو را در بهشت می نشانم تا از جوی ها و چشمه های آن آب بنوشی و دوباره رشد کنی و ثمردهی تا بهشتیان از میوه ات بخورند و اگر می‌خواهی تو را در این دنیا نخلی میسازم چنان که بودی. من همنشینی در آخرت را می خواهم تا همیشه نزدشان بمانم.😇 🌴پیامبر به طرف منبر می روند و رو به جمعیت گریان می گویند، مردم این نخل خشک به رسول خدا اظهار علاقه و اشتیاق می‌کند و از دوری وی محزون می گردد😌. ولی برخی از مردمان باکشان نیست که به من نزدیک شوند یا از من دور گردند! اگر من او را در آغوش نگرفته و بر آن دست نکشیده بودم، تا روز قیامت از ناله خاموش نمی شد. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
🌴در کوچه ها خبر آمد پیامبر خدا به یک فرسخی یثرب رسیده است. در کوچه ما دست هر زن و مرد شاخه‌هایی از برگ سبز نخل بود، که دوان دوان به سوی ورودی شهر می رفتند. 🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂ 🌴کودکان می خندیدند و با پای برهنه می‌دویدند 😃صدای هلهله و سرود در تمام شهر پیچیده بود . امّ خالد من را تکیه گاهش کرده بود و کنار کوچه ایستاده بودیم، در انتظار آن که شاید پیامبر از این کوچه هم گذر کند. 😇 🌴قرارمان دیگر داشت بی‌قرار می شد که جمعیت زیادی در ابتدایی کوچه نمایان شد. اندکی بعد رسول خدا را در ازدحام و شلوغی جمعیت دیدم، با رخساری درخشان و اندامی استوار و شکوهی دلنشین افسار شتر را به دست نگرفته بود، و جلو می آمد.🤓 🌴ابو ایوب را که آفتاب نزده برای استقبال پیامبر و همراهانش به بیرون شهر رفته بود در کنار شتر در میان جمعیت می‌دیدم. 🌴جمعیتی خیره به شتر و چشمهایش و قدم هایش.... شتر نزدیکتر آمد ایستاد و به من نگاهی کرد یک دفعه در برابرم زانو زد و نشست. ابو ایوب از میان جمعیت دوید و به طرف مادرش آمد و گفت مادر مادر شتر پیامبر بر در خانه ما نشست.☺️ 🌴امّ خالد دستپاچه شده بود و نمی دانست چه اتفاقی افتاده و باید چه کند. پیامبر به امّ خالد سلام کرد و چشمان سیاهش به چشمهای نابینای او افتاد. 🌴خالد زبانش بند آمده بود که پیامبر به سوی ما آمد. لبخندی از شفقت زد و دستی به چشمان امّ خالد کشید . او چشم های بسته اش را گشود. ام خالد بینا شده بود 😊 ✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98
🌴گرمای محبت رسول خدا (صلی‌الله‌ علیه‌وآله)، در دل همه موجودات کائنات و مخلوقات جای گرفته است. محبتی که از عشق ازلی و الهی ریشه می‌گیرد. 🌴 عشقی که همان خدا به برترین خلقش و عزیزترین پیامبرانش است. در این کتاب شما در هر قسمت، داستان محبت و عشق و اشتیاق و وابستگی موجودی به ظاهر بی‌جان را می‌خوانید که ارادت و دلبستگی‌اش به رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را روایت می‌کند. 🌴ستون حنانه مسجد پیامبر وجه تسمیه این داستان است؛ اما شما با داستان درختی که حرکتش معجزه رسول شد، نیمه شدن ماه، اعتراف بت قریش به رسالت حضرت و … از زبان خودشان آشنا می‌شوید. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
🌴سران قریش به سر کوچه رسیده اند؛ با جمعیتی که از صحن کعبه همراه آنان شدند، ایستاده اند در انتظار آمدنش. سران قریش گاهی برمی گردند و به من نگاهی میکنند و پچ پچشان بلند میشود. همیشه از این نجواهای آهسته میترسم که در پشت آن، فتنه ها پنهان هست. 🌴 به گمانم پیامبر آمد. آری این بوی خوش و این شادی پرندگان خبر از آمدن او میدهد . هرگاه در کوچه قدم می گذارد نسیمی خنک شروع به وزیدن می‌کند در لحظه‌ای هوای گرم مکه چون بهار می شود و آتش انتظار دلم را خاموش می کند. 🌴 دلم می خواهد همه این هوای تازه را نفس بکشم و چون شکوفه های جوانه زده پر از طراوت و تازگی ‌شوم. 🌴پیامبر با ردای سفید و شال سبزی که بر سر انداخته اند، از پیچ کوچه می‌گذارند؛ و جلو می آید چون طلوع خورشید از پشت خانه های خشتی. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
🌴در کتاب کم حجم حنانه شو هفت داستان از زبان هفت شیء میخوانید؛ روایت اینکه چگونه داستان زندگی شان با پیامبر مهربانی ها موازی شده و چه برسر دل و روزگارشان آمده. 🌴این مجموعه داستان را خانم رقیه بابایی با محوریت داستان دل سپاری اشیای دیگر به رسول خدا به رشته تحریر در آورده است. 🌴 این روایات از زاویه ای نو و حیرت انگیز هست. خواندن این داستانها که همگی بر اساس تحقیق تاریخی شکل گرفته اند، تلنگر گرمی هست بر دلهای سرد ما. 🌴این کتاب توسط انتشارات جمکران، در 79 صفحه انتشار یافت. _کتاب ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
با لیست زیر معرفی کتاب مورد علاقه تان را به راحتی پیدا نمائید. (ابراهیم حسن بیگی) (ع) ✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
لیست دوم کتابهایی که در پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی در یکسال اخیر معرفی شده. (ع) (ع) (ع)