eitaa logo
شهیدانه
1.5هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.7هزار ویدیو
11 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼وقتی انقلاب شد رحیم مخدومی، نویسنده این کتاب، تقریباً به سن و سال اسماعیل، قهرمان داستان «نرگس» بود. به همین خاطر، روایتی که مخدومی از زندگی و محل درس خواندن و فعالیت های انقلابی اسماعیل به دست می دهد، به دلیل آنکه توسط خودش تجربه شده است، برای مخاطب هم ملموس و باورپذیر است. 🌼مخدومی در رمان «نرگس» ماجرای اسماعیل را شرح می دهد که خواهرش نرگس به دلیل محجبه بودن🧕🏽 از مدرسه اخراج شده است. او به هر دری که می زند نمی تواند خواهرش را به مدرسه بفرستد؛ حتی به سر کار👨‍🔧 می رود تا بتواند برای نرگس معلم خصوصی بگیرد. 🌼اما این تنها دغدغه اسماعیل نیست. او از یک سو دایی روحانی ای 👳🏻‍♂دارد که مدام در تعقیب و گریز با نیروهای ساواک👮🏾‍♂ است. از سوی دیگر، پدر اسماعیل👴🏻 و خود او به دلیل فعالیت های انقلابی دستگیر می شوند؛ وقتی هم که پدرش به زندان می افتد، تأمین معاش خانواده بر دوش اسماعیل👱🏼‍♂ می افتد. 🌼ولی همه این اتفاقات، به همراه شهادت دایی 👳🏻‍♂و یکی از معلمان مدرسه👨🏻‍🏫، او را مصمم می کند که حتی بیش از گذشته به مبارزه و تلاش برای فرستادن نرگس🙍🏻‍♀ به مدرسه، بپردازد. 🌼او به جز پخش اعلامیه های انقلابی📑، در محیط مدرسه هم برای شوراندن بچه ها علیه کادر طاغوتی👿 مدرسه کوتاهی نمی کند. 🌼چنانچه در پایان داستان، خانم فرحزاد معلم بی حجابی 👩🏻‍🏫که اعتقادی هم به انقلاب نداشته است با روسری 🧕🏻به مدرسه می آید.🤲🏻 ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
🌼باران می بارد.🌧 بچه های کلاس و محله با سر و روی خیس مثل مور و ملخ ریخته‌اند توی خانه. به قول مادر سوزن بیندازی پایین نمی‌افتند. نمی‌دانم چگونه خبردار شده اند.🧐 دیگر جا برای فامیل ها نیست مادر کرسی را جمع کرده تا جا برای همه باشد. 🌼از وقتی آزاد شده‌ام بابا و مادر به من خیلی احترام می گذارند، هردویشان مرا آقا اسماعیل صدا می‌زنند. نرگس هم رفته اتاق پایین و در را به روی خودش بسته است، مادر می‌گوید: « از خوشحالی دارد گریه می‌کند.» 😭 🌼مصطفی خودش را زورکی کنارم جا می دهد و چیزهایی می‌گوید که نمی شنوم گوشم هنوز درد دارد اشاره می‌کنم که بلندتر بگوید. _ میگم بزرگ شدی آقا اسماعیل کارهای خطرناک می کنی.😎 می گویم چه کنیم، ما میتونیم دیگه😁. همه می خندند. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
🌼عکس های آیت الله خمینی می رود بالا. با همه توان مشتم را گره می کنم و فریاد می کشم. تنم حسابی داغ شده است. نم نم باران چلانده می شود روی صورت گر گرفته ام💦 و دلم را پر از آرامش می کند. رفته رفته مردم هم قاطی ما می شوند باران یک باره شدت می گیرد🌨 عکس های جور واجور بین جمعیت پخش میشود غیر از آیت الله خمینی هیچ یک از آنها را نمی شناسم. 🌼می رسیم به خیابان اصلی شهر. سر و کلّه ماشین های نظامی پیدا میشود. جیپ ها مدام بالا و پایین می روند و ما را می پایند. وقتی قاطی جمع هستم هیچ احساس ترس ندارم، اما وقتی تنها هستم حتی جرأت نمی‌کنم نگاهشان کنم. یک جوانی دوان دوان می آید قاطیِ جمع، بلندگوی دستی آورده است. یکی دیگر که شبیه معلم هاست بلندگو را از او می گیرد و شعار می‌دهد : «فرموده روح الله چنین است». فریاد می کشیم : «سکوت وسازش کار خائنین است». 🌼 هر بار که فریاد می کشم گویی همه عقده های دلم میریزد: «ای شاه خائن آواره کردی خاک وطن را ویرانه کردی کشتی جوانان وطن آه و واویلا کردی هزاران در کفن آه و واویلا» «مرگ بر شاه ، مرگ بر شاه» دیگر ناراحتی‌ها فراموشم شده است. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
🌼چشمهایم از بی خوابی دو کاسه خون است.👀دیشب تا صبح مشغول بودیم. سرتاسر کوچه مسجد را چراغانی کردیم.💡 عکس تک تک شهدای محل را چسباندیم به دیوار و تابلوهای از عکس امام و علمای اسلام مثل آیت الله مرعشی و آیت الله گلپایگانی درست کردیم حاج آقا گفت : «عکس بزرگ امام را بزنین سر کوچه و روی پارچه‌ای بنویسین در بهار آزادی جای شهدا خالی». 🌼حاج آقا می گفت : «امام فردا می خواهد بیاید» . وقتی این خبر را داد بعضی ها گریه شان گرفت. 😭از جمله خود من یاد حاج احمد افتادم و یعقوبی و اولیای از همه بیشتر یاد دایی. 🌼 آمدم مدرسه فکری به ذهنم رسید. به بچه ها گفتم پول هایشان را بگذارند روی هم تا دسته گل بخریم و در جای خالی یعقوبی بگذاریم. بچه ها رفتند برای خرید. این زنگ با آقای کدخدایی داریم هنوز نیامده. سومی ها می گویند که دیگر به مدرسه نمی آید، نه تنها او بلکه خیلی های دیگر از جمله خانوم فرحزاد خانم بهداشت و آقای مدیر😲🤗. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
لیست دوم کتابهایی که در پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی در یکسال اخیر معرفی شده. (ع) (ع) (ع)