🛎هر جنگی برای تداوم و نهایتاً پیروزی اش نیاز به یکسری ابزار دارد و آدم هایی که به آن ابزار مسلط باشند!
حالا ما ایستاده ایم وسط جنگی روانی که دوست و دشمن همّت کرده اند برای نابودی ایمان و انقلاب اسلامی آن؛ و ابزاری که امروز به آن نیاز داریم : یک دکل است، دکلی که دیده بانی از آن بالا برود و برای مان از آرایش خود و دشمنانمان حرف بزند!
🛎این کتاب ماجرایی است که در هشت زنگ نفس گیر پیش می رود و در دل خویش شما را با انقلاب اسلامی در دهه چهارم همراه می کند.
🛎دکل از آن دسته کتابهایی دقیقی هست که پاسخ های منطقی و آماری و تاریخی می دهد و ذهنیت ما را نسبت به گذشته و حال و آینده انقلاب روشن می کند
🛎دکل نقاب ها و گام تمدن ساز کتابهای معمولی نیست که بخوانیم و از کنارش رد بشویم، بلکه شما را درگیر خودش می کند و چراغ راه شماست.
🛎از ویژگی های این کتاب اینکه با ادبیات جوان و سیر عقلی و منطقی در قالب داستان به حدود سی شبهه و سؤال اساسی نسبت به مسائل سیاسیِ روز و انقلاب و گام دوم انقلاب که عمدتاً در ذهن جوانان ما دور می زند با مثال هایی کاربردی و جوان پسندانه می پردازد.
امتیاز دیگر آن آشنایی با مبانی نظام اسلامی ایران و آموزش غیر مستقیم ملاکها و معیارهای دفاع از انقلاب هست.
🛎این کتاب تولید کننده ی تحلیلهای کلان و غیر سطحی به مسائل داخلی و بین المللی است. و می تواند خواننده را برای پاسخ گویی به بسیاری از شبهات مبنایی که توسط دشمن در فضای مجازی و بر علیه انقلاب مطرح می شود ، مسلح گرداند.
#کتاب_دکل
#معرفی_کتاب
#انتخابات_1400
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی
@maghar98
🛎حرف دل خیلی از مردم ما رو توی این 40 سال بشنوید ...
🛎چرا هرموقع تلویزیون رو روشن میکنیم خبر اختلاس و دزدی میشنویم؟ چرا برخوردی با اینها نمیشه؟
🛎چرا رهبری وقتی اینهمه گرونی و اختلاس و خیانت برخی مسئولین رو میبینن کاری نمیکنن؟ چرا عزلشون نمی کنن؟
🛎بزار رُک بگم
چرا شورای نگهبان این آدمارو تایید میکنه؟ قبول داری همه شون از یه کرباسن؟
🛎چرا وقتی وضع مردم خودمون خوب نیست، اینهمه پول رو میریزیم تو جیب مردم سوریه و عراق و لبنان و یمن؟
🛎فقط ادعای پیشرفت داریم، اما عرضه ساختن یه ماشین مدل بالا رو هم نداریم؛ فقط بلدیم دشمن تراشی کنیم ...
🛎خب چرا با آمریکا کنار نمیایم تا مثل بعضی کشورها پیشرفت کنیم، و دهها سوال دیگه ای که بی جواب مونده،
جواب این دسته از سوالات رو در دکل بخوانید.
#کتاب_دکل
#انتخاب_درست_کار_درست #انتخابات
بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
شهیدانه
🛎بچّهها که انتظار شنیدن چنین حرفی را از من نداشتند، گوششان را تیز کردند. میشد از چشمان بهتزدهشان فهمید که هنوز پیام به مغزشان نرسیده یا اگر رسیده، چنان محکم اصابت کرده که به سیستم مغزیشان ضربهی ناجوری زده. تصمیم گرفتم یک بار دیگر آن پیام را مخابره کنم؛ اینسِری برای اینکه بعضیها از خواب بیدار شوند، دستهایم را محکم به هم کوبیدم. نمیدانستم اینقدر صدا میدهد، طفلکی بچّههای ردیف اوّل از صدای دستانم جا خوردند. گفتم: آقا، مگر نشنیدی؟ عرض کردم آنهایی که مثل من، مانند من و شبیه من، منتقد انقلابِ آخوندها هستند، قیام کنند. نکند جا زدید؟ نه گونی در کار است و نه آمار دادن. مرد باشید و بلند شوید، بایستید!
🛎گویا این حرف آخری من، رگ غیرتشان را نشانه گرفت. از سی نفر، بیست و پنج نفرشان، آرام آرام سر پا ایستادند. صدای پچ پچ به گوش میرسید. مشخّص بود ایستادهها بدجور در برزخ هستند. نمیدانستند الان چه اتّفاقی قرار است بیفتد. دو-سه نفر از انتهای کلاس با زیرکی نشستند. صدایم را بردم بالا و گفتم: آنهایی که نشستند، بلند شوند. چرا دودَره میکنی؟ یک مرد نباید سستعنصر باشد.
🛎سریع مثل فنر دوباره خبردار ایستادند. پیدا بود دل بعضیشان دارد مثل سیر و سرکه میجوشد. چند نفرشان واضح بود برای اینکه حقّ رفاقت را ادا کنند، بهخاطر دوستانشان ایستاده بودند. نفسها در سینه حبس شده بود. هر زمزمهای که گهگداری از گوشه و کنار کلاس به گوش میرسید، با نگاه زیرچشمی من در دم خفه میشد. شاید فکر میکردند میخواهم زهرچشم بگیرم. یکیشان که قیافهاش در مایههای آرنولدِ فشرده و کمی سینهاش جلو بود، ذرّهای جرأت به خودش داد و برای اینکه بگوید لوتی را نباخته گفت: حاجآقا! چهکار میخواهید بکنید؟
چشمغُرّهای رفتم. انگشتم را گذاشتم روی بینی؛ آرام و کشدار گفتم: هیس!
🛎میدانستم اگر یک نفرشان سکوت را میشکست، بقیه هم مثل بازی دومینو، دست خودشان نبود و مجبور بودند لب بجُنبانند. لذا بیدرنگ با صدای قوی گفتم: خب، حالا گوش کن! آنهایی که نشستهاند، به سرعت بیرون بیایند و روبهروی تخته بایستند!
#کتاب_دکل
#انتخابات #انتخابات_1400
بریده_کتاب
✅پاتوق کتاب شهید زینب کمایی maghar98@
لیست دوم کتابهایی که در پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی در یکسال اخیر معرفی شده.
#در_کمین_گل_سرخ
#عزیز
#راض_بابا
#قصه_شال
#خاطرات_مرضیه_حدیدچی #دبّاغ
#شهر_خدا
#دختر_شینا
#مربای_گل_محمدی
#بانوی_چشمه
#حاء_سین_نون
#حنانه_شو
#علی_از_زبان_علی (ع)
#رابطه_عبد_و_مولا
#گل_دقیقه_نود
#به_وقت_بودن
#بازگشت
#نیمه_پنهان_مکران
#داستان_سیستان
#به_مجنون_گفتم_زنده_بمان
#فهیمه
#فواره_گنجشک_ها
#پسران_دوزخ_فرزندان_قابیل
#کتاب_نرگس
#اقیانوس_دمشق
#دعبل_و_زلفا
#خواب_باران
#چغک
#چی_شد_چادری_شدم
#خون_دلی_که_لعل_شد
#نان_سالهای_جنگ
#هنوز_سالم_است
#فاطمه_علی_است
#ساجی
#کابوس_بیداری
#مادر_شمشادها
#کیمیاگر
#زیباترین_عید_زیباترین_جشن
#تاب_طناب_دار
#ملاصالح
#الی_الحبیب
#توضیح_الرسائل_کربلا
#امام_سجاد_سرچشمه_کمالات_انسانی
#کاش_برگردی
#محمد_مثل_گل_بود
#بچه_مثبت_مدرسه
#پنجره_های_تشنه
#علمدار
#فرشته_ای_در_برهوت
#گریه_های_مسیح
#حسین_از_زبان_حسین (ع)
#تنها_گریه_کن
#امام_رئوف
#مربع_های_قرمز
#کمی_دیرتر
#ارتداد
#تولد_در_توکیو
#سه_دقیقه_در_قیامت
#دختر_شینا
#من_زندگی_موسیقی
#حسین_پسر_غلامحسین
#حاج_قاسم
#بابا_رجب
#چای_خوش_عطر_پیرمرد
#شنود
#باغ_خرمالو
#راض_بابا
#مهاجر_سرزمین_آفتاب
#آبنبات_هل_دار
#از_سیادت_تا_وزارت
#از_سیادت_تا_وزارت
#حاج_قاسم2
#عباس_دست_طلا
#تَن_تَن_و_سندباد
#یاس_در_آتش
#بفرمایید_بهشت
#عشق_و_دیگر_هیچ
#سالهای_بنفش
#دم_عشق_دمشق
#از_چیزی_نمی_ترسیدم
#دخیل_عشق
#عارفانه
#پنجره_های_در_به_در
#کاهن_معبد_جینجا
#راز_نگین_سرخ
#زمانی_برای_بزرگ_شدن
#چشم_روشنی
#آبنبات_دارچینی
#خاطرات_سفیر
#یادت_باشد
#آقا_سلیمان_میشود_من_بخوابم
#یک_روز_بعد_از_حیرانی
#شهر_خدا
#خداحافظ_سالار
#یوما
#آفتاب_غریب
#جاذبه_و_دافعه_علی(ع)
#کوچه_نقاشها
#انتخابات_تَکرار_یاتَغییر
#جاده_یوتیوب
#کتاب_دکل
#سیاه_صورت
#عبدالمهدی
#لینالونا
#زخم_داوود
#خیابان_204
#با_بابا
#پوتین_قرمزها
#میر_و_علمدار
#امیر_من
#شبیه_مریم
#سر_بر_خاک_دهکده
#علمدار
#شهربانو
#ادموند
#بی_قرار
#زمانی_برای_بزرگ_شدن
#تاب_طناب_دار
#همسایه_های_خانم_جان
#وقتی_مهتاب_گم_شد
#دختران_هم_شهید_می_شوند
#حاج_قاسمی_که_من_می_شناسم
#کتاب_ر
#در_جستجوی_ثریا