eitaa logo
شهیدانه
1.7هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
14 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
برشی از کتاب: 💠 توی مسیر دیوانیه به نجف، دو قبیله عشایر با هم درگیری داشتند. 🔻 حدود ده سال قبل، یکی از قبیله ها سه نفر از آن قبیله را کشته بودند. این ها ازشان دیه نمی‌گرفتند. می‌گفتند ما حق بچه هایمان را ازتان می‌گیریم. باید سه تا از شما را بکشیم. 🔻 تا اینکه زیارت اربعین امام حسین علیه السلام شد. 🔻 هر دو عشیره موکب داشتند. یک شب، عشیره‌ای که خون جوان‌هایش را طلبکار بود، مهمان نداشت. پیغام فرستادند برای آن عشیره‌ی دیگر که اگر امشب زائرهایتان را بفرستید موکب ما، خون جوان‌هایتان را می‌بخشیم و از خون جوان‌هایمان می‌گذریم... ✅ به عشق امام حسین علیه السلام،  یک اختلاف و انتقام عشیره‌ای که می‌توانست باعث جنگ شود، تمام شد ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
پادشاهان پیاده» نوشته بهزاد دانشگر و محمدعلی جعفری بهزاد دانشگر طی سخنانی با بیان اینکه در تهیه این کتاب از گفته‌های شخصیت‌های مختلف استفاده شده است، عنوان کرد: خاطرات بسیاری از غیرشیعیان و غیرمسلمانان در این کتاب جمع‌آوری شده است تا به همگان اثبات کنیم که پیاده‌روی کربلا به افرادی اختصاص دارد که عاشق امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) هستند. وی با تاکید بر اینکه شبکه‌های مختلف وهابی و دشمنان شبهات مختلفی در مورد حرکت پیاده‌رویاربعین حسینی مطرح کرده‌اند، اظهار کرد: در کتاب « پادشاهان پیاده» به دنبال پاسخ‌گویی به شبهات اربعین حسینی بوده‌ایم اما توانسته‌ایم به نگاه‌های جدیدی در مورد اربعین حسینی نیز برسیم. نویسنده کتاب «پادشاهان پیاده» خاطرنشان کرد: هیأت‌های مذهبی از کتاب‌ها فاصله گرفتند در حالی که یکی از رسالت‌های این مجموعه‌ها ترویج فرهنگ کتابخوانی است؛ مسؤولان هیأت‌های مذهبی باید تلاش کنند تا آموزه‌های حسینی را با استفاده از کتاب‌های معتبر به مردم انتقال دادند. 👇پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
👆 جعفری و دانشگر همراه با مترجمان انگلیسی و عربی در سفر اربعین عازم نجف و کربلا شده اند. آنان در این سفر سراغ نسبت افراد و زائران با امام حسین رفته اند و خاطرات شان از زیارت اربعین و نحوه پیوند خوردن شان با اباعبدالله (ع) را پرس و جو کرده اند. همه اقشار را می توان در این کتاب دید و خواند: ایرانی، عراقی، اروپایی، مسلمان، غیرمسلمان، شیعه یا سنی، زن و مرد و کوچک و بزرگ حتی موکب دارها، پلیس، نویسنده، روزنامه نگار، عکاس، مجری، پزشک. این کتاب داستان دلدادگی این آدم هاست به اباعبدالله(ع). داستان های بسیار جذاب و خواندنی از کشش کربلا و پویش جاده ی نجف تا کربلا و پاهای تاول زده و دل های لک زده برای رسیدن به نینوا. در تدوین و نگارش مصاحبه ها سعی بر این بوده که کمترین دخل و تصرفی در روایت ها صورت نگیرد و فقط بازنویسی شود، زبان هر راوی حفظ شده و با لحن خودش روایت شده. و همین است که این کتاب را خواندنی کرده است. خواندن خاطره با زبان جنوب شهر تهرانی و اصفهانی و شیرازی و یزدی، یا با لحن عرب لبنانی و فارسی دست وپا شکسته ی تایلندی مقیم ایران، این کتاب را خواندنی و جذاب کرده است. کتاب مبتنی بر مستندنگاری بوده و همین سبب شده تا خواننده در بخش هایی به تفکر واداشته شود و در بخش هایی عواطفش درگیر شود. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هر مسافر قصه‌ای داشت و گاه رازی یا ارادتی. آغاز قصه مسافرها با هم متفاوت بود. گاه از ایران بود، گاه عراق، از شهرهای کوچک و بزرگ، از شرق و غرب عالم؛ اما پایان همه قصه‌ها به یک جا ختم می‌شد؛ به سرزمینی در کرانۀ فرات...». «پادشاهان پیاده» کتاب دیگری بود که در این احوال و حوالی دیدیم؛ خرده‌روایت‌های بهزاد دانشگر و محمدعلی جعفری از سفر اربعین و مسافران آن. عهد مانا ناشر این کتاب است؛ نشری با مدیریت رضا مصطفوی که خود از نویسندگان و پژوهندگان خوب ماست. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
 سفارش مادرم از بهترین سفرنامه‌های مذهبی است که در این سال‌ها نوشته و منتشر شده. این کتاب بازتاب سفر راوی به نیابت از مادرش است و شرح سوانح روحی او در طی پیاده‌روی اربعین همراه با عکس‌هایی حس‌برانگیز. احسان حسینی‌نسب نویسنده خوش‌قلمی است که با این اثر گل کرد و نامش حسابی بر سر زبان‌ها افتاد. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
بخشی از کتاب: در این سالها، مادرم از بین سفرهایی که نمی توانست برود، بیشتر از همه سفر به عراق در ایام اربعین را دوست داشت. مادرم زن بااعتقادی است. درست همانقدر که من بی اعتقادم. مادرم دوست داشت به عراق سفر کند و در هنگامه ی پیاده روی آدم ها حضور داشته باشد و به اندازه‌ی حضور یک زن پنجاه و چند ساله، این تنور را گرم نگه دارد. من اما دوست نداشتم هیچ‌وقتی از سال به عراق سفر کنم؛ خاصه در ایام اربعین. اما... مادرم وقتی شنید که رفقای عکاسم من را به این سفر دعوت کرده‌اند تا با آن‌ها به عراق بیایم و روی عکس‌هایی که آن‌ها از این سفر می‌گیرند، چیزی بنویسم، مشتاق‌تر از همیشه، خواست تا من به جای او به این سفر بروم. من به ‌خاطر مادرم به عراق رفتم و نرفتم که روی عکس‌هایی که دوستان عکاسم می‌گیرند، چیزی بنویسم. رفتم که برای او بنویسم. برای مادرم، که نمی‌توانست به این سفر بیاید. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
نویسنده در بخشی از مقدمه کتاب نوشته است: «مادرم از بین سفرهایی که نمی‌توانست برود، بیشتر از همه سفر به عراق در ایام اربعین را دوست داشت. مادرم دوست داشت به عراق سفر کند و در هنگامه پیاده‌روی آدم‌ها حضور داشته باشد و بخشی از تاریخی باشد که این سال‌ها در حال رقم خوردن است. من اما دوست نداشتم هیچ وقتی از سال به عراق سفر کنم؛ خاصه در ایام اربعین؛ اما مادرم وقتی شنید که رفقای عکاسم من را به این سفر دعوت کرده‌اند تا با آنها به عراق بیایم و روی عکس‌هایی که آنها از این سفر می‌گیرند، چیزی بنویسم، مشتاق‌تر از همیشه، خواست تا من به جای او به این سفر بروم». روایت‌های این کتاب با قلمی روان، به دور از آرایه‌های ادبی بیش از اندازه و به شکلی واقع‌گرایانه نوشته شده است. شخصیت‌هایی که نویسنده در طول پیاده‌روی با آنها برخورد کرده و به مخاطبان معرفی می‌کند جذاب و ملموس‌اند، ضمن اینکه همگرایی اعتقادی ارادتمندان اهل‌بیت (ع) از سراسر دنیا در آن به خوبی نشان داده شده است. به سفارش مادرم نوشته احسان حسینی‌نسب در ۳۲۸ صفحه توسط انتشارات آستان قدس رضوی (به‌نشر) به بازار آمده است. و در یک هفته پس از رونمایی به چاپ چهارم رسیده و این اتفاقی جالب در زمینه کتاب هست. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
انتشار کتاب «به سفارش مادرم» را می‌توان یک پدیده دانست. پدیده‌ای که در حوزه نشر کتاب‌های آیینی و مذهبی رخ داد. این کتاب که در بیست و هفتم مهرماه سال گذشته رونمایی شد و خیلی زود و در عرض یک هفته به چاپ چهارم رسید که نشان از اتفاقی مبارک در بازار کتاب بود. این استقبال نشان داد که کتاب‌های مذهبی اگر با محتوا و شکلی جذاب و پرکشش نوشته شوند، راه خود را در میان مخاطبان مشکل پسند امروز باز خواهند کرد. این کتاب به سفارش مجموعه هنری خیمه و توسط تیمی متشکل از وهب رامزی، عبدالمجید قوامی، روح‌الله خسروی و شهره بهرامی به عنوان عکاس، مهدی ثائبی به عنوان مدیر تولید و احسان حسینی‌نسب به عنوان نویسنده تهیه شده است. به سفارش مادرم شامل ۲۳ روایت از مواجهه نویسنده و تیم عکاسان با زائران پیاده اربعین حسینی است. وجه تسمیه این کتاب هم به این موضوع باز می‌گردد که نویسنده به نیابت از مادرش، به پیاده‌روی اربعین می‌رود. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
نقد و بررسی کتاب «به سفارش مادرم»
نویسنده در روایت‌های خود از پیاده روی اربعین، حساسیت قابل توجهی برای انتخاب سوژه ها دارد که در تورق اثر به چشم می خورد. مثلا یکی از روایت‌های جالب توجه در این کتاب درباره طلبه سیاه پوستی از آفریقاست که پیش از این مسیحی بوده و اکنون به مذهب شیعه روی آورده است و برای نخستین بار در مسیر پیاده روی اربعین به همراه خانواده خود قدم بر می‌دارد. کتاب «به سفارش مادرم» در مجموع قلم روان و جالبی دارد، افزود: علاوه براین نوع روایت دقیق و جذاب، نویسنده می‌تواند برای کسانی که هنوز به این سفر مشرف نشده اند، انگیزه ایجاد کرده و این سفر را تبدیل به آرمان و هدف والایی برای تجربه پیاده روی اربعین کند. ارتباط موثر میان نویسنده و مادر یکی از شباهت هایی است که مخاطب را بیشتر با حضور مادران در حماسه کربلا همراه می کند. حس مادرانه در این اثر به خوبی ملموس است لذا هر اتفاقی که نویسنده با آن مواجه می‌شود بلافاصله به یک رابطه شخصی پیوند خورده و از همان طریق این رابطه با مادر روایت گر خاطره ای می شودکه بیان واقعیات و پیوند آن با خاطرات نقطه قوت کتاب است. شیرینی این روایت ها این است که هر سوژه با یک خاطره مشترک نویسنده و مادرش متصل می‌شود و این نکته هدف اصلی کتاب را حفظ میکنند. از دیگر نقاط قوت این کتاب این است که نویسنده خود را در چارچوب ممیزها قرار نداده است و اصراری ندارد باورهای شخصیت‌ها را مستقیم بیان کند و همین عاملی برای قابل باور و واقعی بودن آنها می شود. تنوع زیاد در شخصیت‌های راویان این کتاب از نکات مثبت اثر است، این تنوع به مخاطب این پیغام را می‌دهد که ویژگی امام حسین (ع) ‌این است که انسان های مختلف با شخصیت ها و فرهنگ های متفاوت جذب ایشان می‌شوند. یکی از مزایای بزرگ این کتاب نسبت به سایر سفرنامه‌هایی که درباره اربعین نوشته شده‌است،‌ یافتن نشانه‌های شخص، هویت، خانواده و گذشته در یک سفر جدید است. سفرنامه‌های جدید گزارش لحظه به لحظه را روایت می کند و راوی همانند یک دوربین ساده عمل می‌کند و این ارزش سفرنامه‌ را به عنوان یک ژانر ادبی خارج می‌کند لذا سفرنامه به عنوان یک ژانر ادبی زمانی ارزشمند می‌شود که راوی بر آن اهمیت داشته‌باشد و گذشته و خاطرات راوی همراه او باشد نه اینکه صرفا به بیان گزارش بسنده کند. نکته‌ای که به این کتاب کمک کرده و آن را متفاوت می‌کند حضور نویسنده در روایت به عنوان یک شخصیت مجزا و دارای گذشته است، درواقع نویسنده در جای‌جای روایت حضور دارد و آدم‌هایی که می بیند آدم‌هایی از گذشته و خاطراتش را به یادش می‌آورند و این ارتباط قطع نمیشود. اگر این کتاب دقیقا از چشم مادر دیده می‌شد قطعایک شاهکار خلق میشد. این کتاب در راستای حسین شناسی بود، لازم است بدانیم که حسین‌شناسی و حسین‌دوستی دو منظر متفاوت است که متاسفانه در کشور ما به حسین‌دوستی تاکید می‌شود در صورتی که باید به حسین‌شناسی بیشتر تاکید شود. اما کتاب «به سفارش مادرم» روایتی روان بود که در راستای شناخت امام حسین(ع) بود. مراسم باشکوه و راهپیمایی اربعین ظرفیت خلق آثار ادبی و هنری بسیاری را دارد. اتفاقی که در این کتاب افتاده این است که پیش کشیدن پای مادر به این روایت آن را درخشان می‌کند هرچند شاید پیش از آن تصور می‌شد نویسنده نمی‌تواند این واقعه را به خوبی روایت کند، وقتی کسی کتاب را بخواند با تمام مشکلات آن از حلاوتی که از رابطه مادر و امام حسین (ع)‌ در روایت ساخته می‌شود بسیار تاثیر می‌پذیرد. ارزش مادر در این کتاب تا حدی است که می‌توان به جای اربعینی آن را مادرانه خواند. تجربه تالیف «به سفارش مادرم» تجربه عینی از رویداد‌های پیاده روی اربعین است. در آن اجتماع پرشور حسینی، لحظات شورانگیزی را از عشق و ارادت به ساحت سیدالشهدا (ع) مشاهده میشود. همسفر شدن با افرادی که در یک مسیر و با یک هدف مشترک حرکت می‌کردند، نکته مهمی برای نویسنده محسوب می شده.در نگارش این اثر سعی کرده روایت‌گر زندگی افرادی باشد که شعور حسینی را با شعار حسینی همراه می کنند. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
سلام خدا قوت بر همه ی شما فرهنگ دوستان گرامی. امیدوارم از همراهی با ما لذت کافی را ببرید.
شهید مجید قربان خانی در پیاده روی اربعین: مجید حواسش به همه ی بچه ها بود . اگر در راه بین بچه ها اختلاف نظر ی پیش می آمد، مجید موضوع را با خوش اخلاقی حل می کرد.و می گفت: « بچه ها حواستون باشه که ما داریم به پابوس چه کسی میرویم بعضی از رفتار هامون را باید در این مسیر کنار بگذاریم.» مجید برای همه غذا و آب می رساند، می خواست کسی در این مسیر اذیت نشود. یکی از بچه ها مدام ابراز خستگی می کرد و می گفت: من ساکم سنگینه و نمیتونم بیام، حداقل کمی از راه را با ماشین بریم.» مجید در مسیر رفت و برگشت، علاوه بر ساک خودش، ساک او را هم حمل میکرد و می گفت: حیفه این روزها دیگه تکرار نمی شه. من تا هر جا که بخواهی کوله ات را میارم، هر جا بخوای استراحت می کنیم فقط تو بیا.» وقتی برای زیارت وارد حرم شدیم چشم ها مجید قرمز بود، گفت فقط از خدا خواستم که من رو آدم کنه، همین...... مجید وقتی،از کربلا برگشت، تغییر کرده بود.با سفر اربعین و روضه های حضرت زینب(س) حسابی منقلب شده بود. همین اتفاق ها باعث شد که در سال 94 به سوریه برود و شهید مدافع حرم بشود. بریده ای از کتاب عمود 1400 ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
شهید مجید قربانخانی متولد ۱۳۶۹ بود، سال‌ها می‌گذرد و سربازی می‌رود و پس از آن سفره خانه سنتی راه اندازی می‌کند و در کنار آن در مغازه پدر در بازار آهن کمک کار پدرش است. در حالی‌که او اهل بخشش و کمک به ناتوانان بود، قلیان هم می‌کشید و یک روز تحت تأثیر دوستانش بخشی از بدنش را خالکوبی می‌کند. ۲۳ سالگی به توصیه مادر به کربلا می‌رود و در بین الحرمیناز امام حسین (ع) می‌خواهد که او را هدایت کند. بعد از بازگشت از کربلا تحولی در درونش به وجود می‌آید، روزی دوستانش از او می‌خواهند به هیئت بیاید، مداح شروع به روضه خوانی می‌کند و از تجاوز داعشیان به حرم زینب (س)می‌گوید که مجید در همانجا می‌گوید: «مگر ما مرده‌ایم که به ساحت بی بی زینب اهانت شود.» قلیان را کنار می‌گذارد و شروع به ورزش می‌کند و پس از گذشت اتفاقات مختلف به صورت پنهانی در کرج برای دوره آموزشی برای اعزام پذیرفته می‌شود و پس از چند ماه آموزش، خواب حضرت زینب (س) را می‌بیند که به او وعده شهادت می‌دهند. یکی از همرزمانش درباره آخرین شب حیات شهید مجید قربان‌خوانی روایت کرده است: «شب آخر جوراب‌های همرزمانش را می‌شسته، همرزمش به مجید گفته: مجید حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار که خالکوبیروی دستت است. مجید می‌گوید: «تا فردا این خالکوبی یا خاک می‌شود و یا اینکه پاک می‌شود.» او بدون اطلاع خانواده به سوریه می‌رود و پس از هفت روز، ۲۳ دی در منطقه «خان طومان»، در پیکار با داعشیان بر اثر اصابت چندین گلوله به پهلویش به شهادت می‌رسد. پس از گذشت سه سال، گمنامی شهید تشییع شد. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
بخشی از کتاب «مجید بربری» قهوه‌خانه حاج مسعود صدای قل‌قل قلیان به گوش و بوی تنباکوی میوه‌ای به مشام می‌رسید. روی تخت‌های دو نفره و سه نفره، کنار هم نشسته، چایی می‌خوردند و قلیان هم کنارشان بود. گاهی دودی از یک تخت بالا می‌رفت و چند ثانیه بعد در هوا محو می‌شد. اینجا برای مجید نا آشنا نبود. بیشتر شب و روزهای جوانی‌اش را روی همین تخت‌ها با دوستانش گذرانده بود. مجید از راه رسید. یک دفتر و خودکار هم در دستش بود. با بیشتر آنهایی که روی تخت‌ها نشسته بودند و گپ می‌زدند، سلام و علیک داشت، گاهی بعضی از آنها حتی برای مجید بلند می‌شدند و جا برایش باز می‌کردند. یکی دو نفری هم نی قلیان را به سمت مجید کج می‌کردند و تعارفی به مجید می‌زدند. - آقا مجید، طعم پرتقال، بفرما + نه داداش، من چند ماهی میشه که دیگه نمی‌کشم. - ای بابا مجید جون بیا یه دم بزن، حالش رو ببر. + می‌گم نمی‌کشم، تو میگی بیا یه دم بزن. و بی‌آنکه پی حرف را بگیرد کنار حاج مسعود رفت. حاج مسعود مداح هیات بود. بیشتر محرم‌ها مجید در هیات حاج مسعود سینه می‌زد و گاهی میدان‌دار هیات هم می‌شد. حاج مسعود در دوران بچگی‌اش به حج مشرف شده بود و از همان روزها حاجی قبل از اسمش مانده بود. مجید سلام کرد و گفت: - حاجی بیا کارت دارم. حاج مسعود از اتاق بیرون آمد و با حوله کوچک دستانش را خشک می‌کرد. + جونم مجید، کاری داری. - بیا داداش، بیا حاجی جون چهارتا حرف قلمبه سلمبه یاد من بده، من سواد آنچنانی ندارم، می‌خوام وصیتم را بنویسم. + مجید، این دیگه از اون حرف‌هاست. خودت باید بنویسی، من آخه چی بهت بگم. بر روی لبه یکی از تخت‌ها نشست و شروع به نوشتن کرد. مجید و حاج مسعود با هم زیاد خاطره داشتند. سال‌های زیادی بود که با هم بودند. اول هم صنف، بعد هم بچه محل بودن‌شان آن دو را کنار هم قرار داده بود. مسعود نگاهش کرد و یاد روزی افتاد که بچه‌های قهوه‌خانه خبردارشده بودند مجید قرار است به سوریه برود. دهان به دهان این حرف به گوش همه رسیده بود. خیلی‌ها تعجب کرده بودند و می‌گفتند: - نه بابا، این سوریه برو نیست. حالا هم می‌خواد یه اعتباری جمع کنه. - آخه اصلاً مجید رو سوریه نمی‌برن، مگه میشه، مگه داریم. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از مجید بربری تا مجید سوزوکی شدن... ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
اگر کسی را دیدید که درک و فهمی فراتر از حد متعارف داشت، حتما از او بپرسید که چه کتاب‌هایی می‌خواند. ‏ #رالف_والدو_امرسون ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
✅معرفی کتاب «موکب آمستردام»،💟 خرده روایت هایی است از زائران دوردست سیدالشهدا🌹🌹 ؛ زائرانی که از اروپا به مقصد زیارت پیاده ی امام حسین رهسپار شده اند. زائرانی که امام حسین را نه در کربلا و نجف و قم و مشهد و...، بلکه در قلب اروپا یافته اند، و دریافته اند که عشق حسین(ع) زمین و زمان و مکان نمی شناسد و چه بخواهی و چه نخواهی عالم گیر خواهد شد. فقط باید خود را به این دریای عظیم سپرد تا به ساحل آرامش رسید. «موکب آمستردام» دومین گام و تلاش پس از کتاب موفق پادشاهان پیاده است که در کمتر از یک سال به چاپ پنجم رسید.📖📖✳ بهزاد دانشگر، در این کتاب در تلاش است با به تصویر کشیدن عشق زائران امام حسین(ع)، روایتی از تلاش آنان برای فدا شدن در مسیر سیدالشهدا را برای مخاطبان تصویر کند. ✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
📖بریده ای از کتاب: وصف نمایشگاهمان دیگر از هلند و شهرهایش گذشته و به دیگر کشورها رسیده ما نه تنها توی دیگر کشورهای اروپایی هم درخواست برگزاری نمایشگاه را داشته ایم بلکه از بقیه کشورها مثل آرژانتین هم درخواست داده اند نمایشگاه را برایشان کپی کنیم و بفرستیم تا آن جا هم برگزار شود… پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم: من وقتی کسی را خوشحال می کنم خودم هم خوشحال می شوم.امسال سه شب نخوابیدم؛چون به کلینیک های مختلف رفتم برای کمک.خیلی بهم خوش گذشت الحمدالله.خیلی چیزهای قشنگی توی این راه دیدم،ولی قشنگ ترینش روابطی است که آدم ها توی این راه باهم دارند.به طور معمول اگر از شما بپرسم که شما می توانید روی پتوهایی که اینجاست بخوابید؟در هلند حتما می گفتی نه؛من باید یک تخت تمیز داشته باشم؛اما اینجا اینطور نیست...... ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
یکی از گروه‌های مرکز اسلامی اروپا انجمن فرهنگی اربعین است که بیشتر کشورها در آن حضور دارند و مرکز آن در هلند است. کار این انجمن در ارتباط مستقیم با پیاده‌روی اربعین است. بهزاد دانشگر در یکی از گفت‌وگوهای مطبوعاتی خود درباره این کتاب گفته است: «دغدغه من به تصویر کشیدن اتفاقات این سفر نبوده است. به نظرم آن چیزی که ما امروزه بیشتر به آن نیاز داریم، نشان دادن نیت و نسبت افراد با زیارت پیاده امام حسین(ع) است، چرا که اصل این ماجرا را کسی نمی‌تواند نفی کند؛ یعنی نمی‌شود این حجم عظیم زائر را نادیده گرفت و سانسور کرد. بنابراین افرادی که شبهه افکنی می‌کنند بیشتر ناظر به نیت این افراد صحبت می‌کنند و می‌گویند که این افراد برای غذای رایگان و... به این سفر می‌روند یا نسبت نادرستی که اخیراً متقابلاً به زائران ایرانی و عراقی می‌دهند و می‌گویند که این زوار برای مسائل مادی و غیراخلاقی به زیارت می‌روند. برای همین سعی کردیم نشان دهنده نیت این افراد باشیم؛ حال آنکه چه اتفاقی در طول مسیر صورت می‌گیرد، در حال حاضر از اهمیت زیادی برخوردار نیست. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
در تاریخ و فرهنگ شیعه،زیارت پیاده یکی از شکل های سفر بوده که نشان دهنده شوق و اشتیاق سالک است.گاه در برخی از روایات تاکید شده که حتی اگر پایی نداشتی،بر روی دو زانو یا با کشیدن سینه هایت روی زمین به سمت امامت حرکت کن. شاید به همین دلایل بوده است که سنت زیارت پیاده در فرهنگ شیعه چندان غریب نیست.این کتاب تلاشی است برای بازنمایی خرده روایت هایی، هرچند کوتاه و ناقص، از عشق و ارادت کسانی که به هر نحوی در این آیین باشکوه حضور دارند؛چه میهمان باشند یا میزبان،چه از راه دور یا نزدیک. «سال قبل و هنگامی که در حال شنیدن روایت های پادشاهان پیاده بودیم به گروهی برخوردیم که از اروپا آمده بودند.گروهی شامل هزار زائر زن و مرد با ملیت های مختلف که با سختی ها و مشکلات اما در عین حال شیرین، خودشان را رسانده بودند به اجتماع زائران اربعین.در فرصت کوتاهی که داشتیم چند روایت کوتاه از بعضی مسافران این گروه شنیدیم و روایت کردیم؛اما به مرور فهمیدیم نسبت این گروه با اربعین فقط در همین چند روز خلاصه نشده و از اساس،مبنای تشکیل این گروه تلاش برای تبلیغ و معرفی زیارت اربعین است و خدمت رسانی به مردم مشتاقی که به خاطر حضور در کشورهای اروپایی،با سختی هایی دو چندان مواجهند برای سفر به کربلا. این شد که نیت کردیم کتاب امسال را فقط اختصاص دهیم به روایت مردان،زنان و مسئولان این گروه و شنیدن روایت فعالیتشان در دل بعضی از شهرهای اسلام ستیز اروپایی؛اما از آنجا که اراده ی الهی بالاتر و برتر از تمامی اراده هاست،امسال سفر این گروه با چالش هایی ده چندان مواجهه شده بود و همین مسئله باعث شد برای گفتگو با اعضای گروه،با سختی های زیادی مواجه شویم و ناچار شدیم به همین روایت های کوتاه بسنده کنیم. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98