eitaa logo
شهیدانه
1.7هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
6.1هزار ویدیو
14 فایل
🌸🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌸 *وَلَا تَحسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَموَ ٰ⁠تا بَلۡ أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهم یُرزقون به یاد شهدای عزیز هستیم تا شهدا شفیع مان باشند مطالب شهدایی و مذهبی و سیاسی روز خادم‌کانال: @Salam_bar_mahdi_fatemehh
مشاهده در ایتا
دانلود
گلچینی رؤیا بر انگیز از کتاب سه دقیقه در قیامت: من وارد باغی شدم که انتهای آن مشخص نبود. از روی چمنهای عبور میکردم که بسیار نرم و زیبا بودند. بوی عطر گلهای مختلف مشام انسان را نوازش می داد. درختان آنجا، همه نوع میوه ای را در خود داشتند . میوه هایی زیبا و درخشان.من بر روی چمن ها دراز کشیدم. گویی یک تخت نرم و راحت شبیه پر قو بود. بوی عطر همه جا را گرفته بود. نغمه پرندگان و صدای شرشر آب رودخانه به گوش می رسید. به بالای سرم نگاه کردم. درختان میوه و یک درخت پر از خرما را دیدم . با خودم گفتم: خرمای اینجا چه مزه ای دارد ؟ یکباره دیدم درخت نخل به سمت من خم شد. من دستم را بلند کردم و یکی از خرماها را چیدم و داخل دهان گذاشتم. نمیتوانم شیرینی آن خرما را با چیزی از این دنیا مثال بزنم. آن خرما نمی دانید چقدر خوش مزه بود. #سه_دقیقه_در_قیامت #بهشت #بریده_کتاب ✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
وقتی در اواخر شب به چادر خودمان برگشتیم، دیدم یک نفر جای من خوابیده!... چادر من چراغ نداشت و متوجه نشدم چه کسی جای من خوابیده، فکر کردم یکی از بچه ها میخواهد من را اذیت کند، لذا همینطور که پوتین پایم بود، جلو آمدم و یک لگد به شخص خواب زدم! یکباره دیدم حاج آقا که امام جماعت اردوگاه بود از جا پرید و قلبش را گرفته وداد میزند کی بود؟ چی شد؟ حاج آقا از چادر بیرون آمد و گفت:الهی پات بشکنه، مگه من چیکار کردم که لگد زدی؟خلاصه اون شب کلی معذرت خواهی کردم...گفتم من میرم تو ماشین میخوابم، فقط با اجازه بالش را بر میدارم. چراغ را بر داشتم و رفتم توی چادر، همین که بالش را برداشتم دیدم یک عقرب به بزرگی کف دست زیر بالش من قرار دارد!...... همان شب، من در حین تمرین در باشگاه ورزشهای رزمی، پایم شکست. اما نکته جالب این بود که ماجرای آن روز در نامه عمل من، کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود. جوان پشت میز به من گفت: آن عقرب مأمور آن بود که تو را بکشد. اما صدقه ای که دادی مرگ تو را به عقب انداخت!..... اما آن روحانی که لگد خورد، در آن روز کاری کرده بود که باید این ضربه را می خورد. ولی به نفرین او پای تو هم روز بعد شکست. بعد به اهمیت صدقه دادن و خیرخواهی برای مردم اشاره کرد..... #سه_دقیقه_در_قیامت #صدقه #بریده_کتاب ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
شهیدانه
....صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود. با عصبانیت به آقایی که پشت میز بود گفتم ؛ چرا اینها محو شد؟ مگه من این کارهای خوب رو نکردم😖 گفت بله درسته اما همان روز غیبت یکی از دوستانت رو کردی اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد📖 با عصبانیت گفتم چرا؟ چرا همه اعمال من ؟ او هم غیر مستقیم اشاره کرد به حدیثی از پیامبر که می‌فرماید: «سرعت نفوذ آتش🔥 در خوردن گیاه خشک به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات یک بنده نمیرسه»😔 رفتم صفحه بعد آنروز هم پر از اعمال خوب بود نماز اول وقت و .... اما با تعجب دوباره مشاهده کردم که تمام اعمال من در حال محو شدن است🤯 گفتم ایندفعه چرا ؟ من که در این روز غیبت نکردم😩 بعد بدون اینکه حرفی بزندآیه سی ام سوره یاسین برایم یادآوری شد : 💠 روز قیامت برای مسخره کنندگان روز حسرت بزرگی است 💠یا حسرة علی العباد ما ما یأتیهم من رسول الا کانوا به یستهزؤن💠 خوب بیاد داشتم که به چه چیزی اشاره دارد من خیلی اهل شوخی و خنده و سرکار گذاشتن رفقا بودم 😣 با خودم گفتم اگه اینطور باشه که اوضاع من خیلی خرابه😫 رفتم صفحه بعد، روز بعد هم کلی اعمال خوب داشتم اما کارهای خوب من پاک نشد بااینکه آن روز هم شوخی کرده بودم اما در این شوخی ها بارفقا گفتیم و خندیدیم اما به کسی اهانت نکردیم ،غیبت نکرده بودم ،هیچ گناهی همراه با شوخی های من نبود؛ برای همین شوخی ها و خنده های من به عنوان کار خوب ثبت شده بود. با خودم گفتم خدارا شکر🤗😄 💌 یاد حدیثی افتادم که امام حسین می‌فرماید: برترین اعمال بعد از اقامه نماز، شاد کردن دل مؤمن است البته از طریقی که گناه در آن نباشد💌 ✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
عالم پر است از تو، غائب منم ز غفلت ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
درست رو به روی ضریح نشسته بودند. محمدعلی به دیوار تکیه داده بود و به آدم های نزدیک ضریح که می خواستند هر جور شده دست شان را به ضریح برسانند، نگاه می کرد. مهری هم سرش را انداخته بود پایین و زیارت نامه می خواند. هر وقت که با مهری می آمدند حرم، همین جا می نشستند تا یک دلِ سیر با امام رضا علیه السلام حرف بزنند. همیشه تا مهری می گفت: «بابا منو نمی بری حرم؟» محمدعلی سریع راه می افتاد. مهری برایش چیز دیگری بود، مخصوصاً حالا که سیزده ساله شده بود و قدش تا سرشانه محمدعلی می رسید. درست مثل غنچه گل که هر روز بازتر می شد.  هنوز نگاه محمدعلی به ضریح بود که حواسش رفت به قربان صدقه رفتن مهری برای نوزادی که توی بغل مادرش بود. چادر سیاه مهری با آن گل های زردِ ریز، بیشترِ صورتش را گرفته بود اما محمدعلی می توانست از پشت همان چادر هم صورت سبزه دخترش را با آن ابروهای پرپشت مشکی و چشمان قشنگ ببیند. توی دلش قربان صدقه مهری می رفت. چقدر دوستش داشت.  هیچ وقت به او نگفته بود که بعد از حسن و آن پسر دیگرشان که عمرش به دنیا نبود، خیلی چشم انتظار یک دختر بوده و وقتی که قابله بهش گفته بود «مبارک باشه! بچه ت دختره»، دو تومانی نوی نو را از جیبش درآورده بود تا مژدگانی بدهد به قابله. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
از وقتی که ماجرای هفده شهریور تهران پیش آمده بود. تا محمدعلی و پسرها کمی دیرتر می آمدند. دل فاطمه هزار جا می رفت. مخصوصا که حسن و حسین همین که غروب می شد راه افتادند توی خیابان ها به اعلامیه انداختن داخل خانه ها و ماشین ها. فاطمه نگاهی به مهری کرد که آرام یک گوشه نشسته بود به بافتن. توی دلش گفت: دختر چه خوبه! مشینه ور دل آدم، خیالش راحته که هست. فاطمه اگر می توانست صدای فکر مهری را بشنود. حتما این حرف را نمیزد. مهری درست همان موقع که سرش را انداخته بود پایین و سرش را به بافتنی گرم کرده بود، داشت به دیروز فکر می کرد.. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
داستان شهیده ۱۳ ساله مشهدی که به قلم "آزاده فرزام نیا" نگاشته و منتشر شده است. نگارنده در این کتاب به شرح زوایای زندگی یک دختر نوجوان شهیده از زبان دوستان و خانواده اش پرداخته و بدین طریق گرچه تصویری از جریان زندگی انسان‌های معمولی ارائه می‌کند اما با زبانی ساده در واقع نوعی جامعه شناسی فرهنگی را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد. در قالب این داستان "مهری زارع عباس آبادی" قهرمانی است از جنس شهید و شهادت که در سیزدهمین بهار زندگی اش جرعه شهادت را نوشید تا نشان دهد دختران و زنان نیز همگام با مردان و پسران در دفاع از همنوع، شهر و وطنشان سر از پا نمی‌شناسند. شهید ۱۳ ساله، در نهمین روز از نخستین ماه زمستان یعنی دی ماه ۱۳۵۷ در حادثه یورش تانک‌ها به جمعیت بانوان در چهارراه لشکر مشهد، هنگامی که تلاش می‌کرد الهه زینال پوردختر نوجوان دیگری از زیر تانک نجات دهد، به شدت از ناحیه سر مجروح و پس از سه ماه دست و پنجه نرم کردن با جراحت سنگینش و بیم و امید اعضای خانواده در بیمارستان شهید می‌شود.، الهه که مهری برای نجات وی زخم دیده بود، همان روز واقعه به شهادت رسید. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
کتاب "دختران هم شهید می‌شوند" بخاطر اتکای آن بر مصاحبه با خویشان، دوستان و آشنایان قهرمان داستان در واقع نوعی تاریخ شفاهی و اکثر قریب به اتفاق آن پیرامون "مهری" روابط زیبای خانوادگی و ماجراهای مدرسه وی است. "مهری" دانش آموز مدرسه "قدسیه مهتدی" بود که امروز به مدرسه فرزانگان ناحیه ۲ مشهد تغییر نام داده است. کلاس مهری ۲۷ دانش آموز داشت و در بخشی از این کتاب خاطرات دوستان و همکلاسیهای مهری نیز بیان شده است. یکی ازجذابترین بخشهای کتاب" دختران هم شهید می‌شوند" اتفاقات مربوط به همین مدرسه است، انقلاب کوچکی در این مدرسه علیه دیکتاتوری مدیر وقت انجام شده بود، در این مدرسه دخترانی را که حجاب داشتند آزار می‌دادند که این امر با اقدامات اعتراضی دانش آموزان و مهری مواجه شد. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
از اول محرّم اتفاقات مختلفی افتاده بود و مهری را حسابی فکری کرده بود. غیر از پیام اول محرم امام که شور عجیبی در دل همه انداخته بود، پیام امام در دوم محرم هم همه را تکان داد. امام گفته بود ، همه سربازها از سرباز خانه ها فرار کنند. صدقه منزوی و یکی، دو تا از بچه های کلاس گفته بودند که برادرهایشان همه موهایشان را زده اند تا ارتشی ها آنها را با سربازها اشتباه بگیرند و کسی،به سرباز فراری ها کار نداشته باشد. همان روزها بود که محمد علی سر سفره شام با هیجان تعریف کرد که با چشم های خودش دیده که تو صحن حرم یک پرده قرمز رنگ به چه بزرگی از این طرف صحن زده بودند به آن طرفش و رویش پیام امام را نوشته بودند که از سرباز خانه ها فرار کنید و هیچکس نمی دانست چه کسانی این کار را کرده اند! ✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
از فردای آن شب پیام امام برای آغاز محرم دهان به دهان بین مردم کوچه و خیابان پیچید. امکان نداشت از کنار جمعی می گذشتی و کسی درباره پیام عجیب امام حرفی نزند. حمیده با هیجان میگفت، دایی اش گفته تهرانی ها بعد از پیام امام از شب اول محرم روی پشت بام هایشان الله اکبر میگویند. قلب مهری از تصور اینکه برود بالای پشت بام و با صدای بلند الله اکبر بگویید، به هیجان می آمد. همیشه این جمله را فقط توی اذان و اقامه میگفتند، اما حالا برای اینکه نشان دهند خدا از همه قوی تر هست، توی دل شب میروند روی پشت بام. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من از خاک پای تو سر بر ندارم مگر لحظه ای که دگر سر ندارم... 📹محمدحسین پویانفر 🏴 (س) ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
خواستم بگویم: فاطمه دختر خدیجه بزرگ است دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمدۖ است دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم که: فاطمه همسر علی است دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسنین است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست.  نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست. فاطمه ، فاطمه است. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هیچ جسدی را حق ندارند که در مسجد دفن کنند. و بزرگترین مسجد زمین مسجدالحرام است، کعبه. این خانه‌ای که حرم خداست و حریم خداست، قبله همه سجده‌ها، خانه‌ای که به فرمان او و بدست ابراهیم بزرگ برپا شده است و خانه‌ای که پیامبر بزرگ اسلام افتخارش و “رسالتش” آزاد کردن این خانه “آزاد” است و طواف برگرد آن و سجده به سوی آن. همه پیامبران بزرگ تاریخ خادم این خانه‌اند، اما هیچ پیامبری حق ندارد در اینجا دفن شود. ابراهیم آنرا بنا کرد و مدفنش آنجا نیست و محمدۖ آنرا آزاد کرد و مدفنش آنجا نیست. در طول تاریخ بشریت، تنها و تنها یک تن از چنین شرفی برخوردار است، خدای اسلام از نوع انسان یکی را برگزید تا در خانه خاص خویش، در کعبه دفن شود. کی؟ یک زن، یک کنیز، هاجر. خدا به ابراهیم فرمان می‌دهد که بزرگترین پرستشگاه انسان را – خانه مرا- کنار خانه این زن بنا کن. و بشریت، همیشه باید برگرد خانه هاجر طواف کند. خدای ابراهیم، سرباز گمنامش را از میان این امت بزرگ، یک زن انتخاب می کند، یک مادر آن هم یک کنیز. یعنی موجودی که در نظام‌های بشری از هر فخری عاری بوده است. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
افق‌ها همه در پیش چشمش تیره شد و پاره‌های آن شب سیاهی که سر در دنبال هم روی آوردند – و پدرش در آخرین روزهای عمر، از آن خبر می‌داد – سر رسیده‌اند. فردا چه خواهد شد؟ ثمره تلاش‌های بسیار پدر، در این سرد بادهای سیاست و مصلحت که وزیدن گرفته است چه می‌شود؟ آینده این امت جوان، سرنوشت توده مردمی که همواره قربانی سیاست‌ها و خانواده‌ها و طبقات و تبعیض‌ها بوده‌اند به دست چه کسانی خواهد افتاد؟ بوی اشرافیت و قومیت باز برخاسته است بیعت، به جای وصایت؟ چگونه رای قبیله اوس و خزرج که به رئیس‌شان رای می‌دهند و رای قریش که به شیخ‌شان، می‌تواند بر رای پیغمبر فائق آید؟ چگونه این مردمی که در سقیفه بر سعد اجماع می‌کنند و با یک جمله ابوبکر، برمی‌گردند و بر او اجماع می‌کنند، رشد و آگاهی‌یی دارند که پیغمبر را از دخالت در سرنوشت سیاسی‌شان بی‌نیاز سازد؟ تازه اینها مردم شهر پیغمبرند و در کنار او و با او زیسته‌اند و جهاد کرده‌اند و از او اسلام آموخته‌اند و آنها ابوبکر و عمرند؛ فردا که اسلام از مدینه بیرون رفت و این نسل گذشت، آنگاه این بیعت چه سرنوشتی را برای رهبری مردم خواهند ساخت؟ چه کسانی رای خواهند داد؟ چه کسانی انتخاب خواهند شد؟ ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
عمریست دخیلم به ضریحی که نداری...... السلام علیک یا فاطمه الزهرا به يقين روايت شده: هركه آن حضرت را به اين شيوه زيارت كند، و از خدا آمرزش بخواهد، حق تعالي گناهانش را بيامرزد و او را داخل بهشت كند. مؤلّف گويد: فرزند سيّد ابن طاووس هم، اين زيارت را در كتاب روائد الفوائد نقل كرده، و گفته است كه مختص به روز وفات آن حضرت يعني سوم جمادي اﻵخر مي باشد، و كيفيت زيارت را به اين طريق بيان فرموده: كه نماز بجا مي آوري نماز زيارت، يا نماز خود آن حضرت را كه دو ركعت است و در هر ركعت پس از سوره ي حمد شصت مرتبه سوره توحيد و اگر نتوانستي در ركعت اول پس از سوره ي حمد سوره ي توحيد و در ركعت دوم سوره ي كافرون را مي خواني و چون سلام دادي بگو: اَلسَّلاَمُ عَلَيكِ تا آخر زيارت ياد شده. (س) ✅ پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
راویان تاریخ که این داستان را نقل می‌کنند حتی یک بار هم نشان نمی‌د هند که در مجلس در برابر منطق فاطمه و تفسیر و تلقی‌ای که از این حادثه دارد، مقاومت کرده باشند، همگی به او حق می‌دادند، همه به لغزش بزرگ خویش پیش او اعتراف می‌کردند، همه فضیلت علی و حقیقت او را اقرار داشتند و فاطمه از آنها قاطعانه می‌خواست که «شما ابوالحسن را بر باز گرفتن حقی که در راه آن می‌کوشد یاری کنید». اما همگی عذر می‌آوردند که: ‌ای دختر رسول خدا، ما با ابوبکر بیعت کرده‌ایم و این کار دیگر خاتمه یافته است؛ اگر همسر تو و پسر عموی تو علی، پیشی می‌گرفت و زودتر مطالب را گفته بود، ما احدی را در کنار او قرار نمی‌دادیم و برای دیگری از او نمی‌گذشتیم. و علی با شگفتی و لحنی معترضانه از آنها می‌پرسید: من رسول خدا را در خانه‌اش رها کنم و دست از غسل و کفن و دفنش بردارم و از خانه بیرون بروم و بر سر حکومتش بر نزاع مشغول شوم؟ و فاطمه که می‌دید علی این بار هم مثل همیشه، قربانی عشق و وفادار ماندنش به پیغمبر شده است می‌گفت: ابوالحسن جز کاری که می‌بایست می‌کرد و سزاوار بود نکرد و آنها کاری کردند که… خدا حسابرس‌شان خواهد بود و طلب کارشان. دیگر همه چیز پایان یافت. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
شهیدانه
اجازه خواستند که وارد شوند، فاطمه اجازه نداد. علی – که صبرش در تصور نمی‌گنجد – بیرون آمد، از فاطمه درخواست کرد که آنان را اجازه ورود دهد. فاطمه، در برابر علی، مقاومت نکرد، اما فقط ساکت ماند، سکوتی که از خشم لبریز بود. علی آنها را به درون خواند، وارد شدند. بر فاطمه سلام کردند، فاطمه به خشم رو برگرداند و پاسخ‌شان را نداد. تنها رفت و خود را در پس دیواری از چشم آنها دور کرد. ابوبکر احساس کرد که خشم و نفرت فاطمه از حد در گذشته است، نمی‌دانست که چه بگوید، چگونه آغاز کند. شرم و سکوت بر سر «دو شیخ» سایه افکنده بود. در چنین لحظه‌ای، برای آنها سخت است در میانه فاطمه و علی حضور یافتن. علی کنارشان نشسته بود، گویی تنها یک میزبان است، ساکت. و فاطمه در پس دیوار، به قهر و خشم، خود را از آنها پنهان کرده بود که آنها را نبیند؛ دیوار، فاصله‌ای که برداشتنی نیست و هرگز برداشته نشد. ابوبکر می‌کوشید تا بر خود مسلط شود و نیروی آن را که بتواند در چنین جو دشواری سخن بگوید بازیابد. لحظاتی گذشت و سکوتی که سخن‌های بسیار داشت بر خانه خیمه زده بود. ابوبکر، با چهره‌ای که از آن غمی عمیق پیدا بود و آهنگی که از تأثر می‌لرزید آرام و مهربان آغاز کرد: ‌ای دختر محبوب رسول خدا، به خدا قسم که خویشاوندی رسول خدا برای من عزیز‌تر است از خویشاوندی خودم و تو پیش من از دخترم عایشه محبوب‌تری. آن روز که پدر تو مرد، دوست داشتم که من می‌مردم و پس از او نمی‌ماندم. می‌بینی که من تو را می‌شناسم و فضل و شرفت را اعتراف دارم و اگر حق و میراث رسول خدا را از تو باز گرفتم تنها از آن رو بود که از او – که درود و سلام بر او- شنیدم که می‌گفت: ما پیامبران ارث نمی‌گذاریم، آنچه از ما می‌ماند، صدقه است… ابوبکر ساکت شد و عمر همچنان ساکت بود و در انتظار آن که اثر سخن نرم و ستایش‌آمیز را در روح فاطمه رنجیده ببیند. فاطمه بی‌آنکه در پاسخ لحظه‌ای تردید کند، شروع به سخن کرد. با مقدماتی آرام و شیوه‌ای که گویی استدلال می‌کند نه خشم و فریاد: اگر سخنی از رسول خداۖ برای شما دو نفر نقل کنم، آن را اعتراف می‌کنید و بدان عمل خواهید نمود هر دو یک صدا گفتند: آری گفت: شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا شما دو نفر از رسول خدا نشنیدید که می‌گفت: خشنودی فاطمه خشنودی من است و خشم فاطمه خشم من، آن که دخترم فاطمه را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و اینکه فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود ساخته است و آن که فاطمه را به خشم آورد، مرا خشمگین کرده است؟ هر دو با هم پاسخ دادند که: چرا، این سخن را ما از رسول خدا شنیده‌ایم. سپس بی‌درنگ ادامه داد: پس من خدا را و فرشتگانش را گواه می‌گیرم که شما دو تن مرا به خشم آوردید و خشنودم نساختید، و اگر رسول خدا را ببینم، نزدش از شما دو نفر شکایت می‌کنم. ابوبکر به گریه افتاد، احساس کرد که نه او توان گفتن دارد و نه فاطمه توان شنیدن. برخاست و عمر به دنبالش، وارد مسجد شد، آشفته و گریان، با خشم و درد بر سر جمع فریاد زد که… اما کارگزاران و مصلحت‌اندیشان قدرت، او را قانع کردند که صلاح امت نیست شما کنار روید و او هم با تاثر و کراهت شدید قانع شد و صلاح‌اندیشی‌ها را ناچار پذیرفت و رام گردید و به خیال خود دست به کار نصرت اسلام و اجرای سنت رسول خدا شد و نخستین تصمیمی که گرفت مصادره فدک بود. بدین گونه علی از نظر مالی و زندگی شخصی نیز فلج شد تا زندگیش در گرو حقوقی باشد که از بیت‌المال دارد. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
نقدی بر کتاب فاطمه فاطمه است: از کتابهای پر طرفدار دکتر شریعتی کتاب "فاطمه فاطمه است" میباشد. دکتر شریعتی میگوید در این کتاب از منابع اهل سنت استفاده کرده. ولی بهتر آن می بود که در جاهایی که نظر شیعه از آنچه که اهل سنت میگویند متفاوت بود، حداقل پاورقی زده میشد و نگاه شیعه هم گفته میشد. تا مخاطب دچار سردرگمی نمی شد. و حتی گاها مخاطب را دچار شبهه نمی کرد. اینکه به قول خود شریعتی وقتی شیعه را با منابع تسنن اثبات کنیم، خیلی ارزشمند است به شرطی که خود خواننده شیعه را دچار شبهه نکند. من از این جهت کتاب بانوی کربلا نوشته عایشه بنت الشاطی را با اینکه تسنن است به دید شیعه نزدیکتر میبینم. خواندن این کتاب را بیشتر به مبلغین شیعه واهل تسنن توصیه میکنم تا آنها با حضرت زهرا (س) از دیدگاه کتب تسنن آشنا بشوند و آنرا با نظر شیعه درباره حضرت زهرا(س) مقایسه کنند. مانند کتاب کشتی پهلو شکسته سید مهدی شجاعی. که به مراتب جذابتر نوشته شده است و آنرا به مخاطبان بطور ویژه توصیه میکنم. خلاصه کتاب: فاطمه به این خاطر فاطمه نیست که دختر محمد ص و خدیجه یا همسر علی ع و مادر حسنین است بلکه فاطمه فاطمه است بخاطر عظمتهای خودش .  این یعنی دعوت همگان به سعی و تلاش شخصی برای رسیدن به عظمتها . این دعوت خوبی است اما به نظر ما یکجانبه نگری نامعقولی در این دعوت وجود دارد...اینان می‌خواهند خود را انتخاب کنند، خود را بسازند، الگو می‌خواهند، نمونه ایده‌آل. برای اینان، مسئله ”چگونه شدن“ مطرح است. فاطمه با ”بودن“ خویش، پاسخ به این پرسش است...» ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
هنگامی که در باز شد، جزر و مد طوفان انرژی برپاشد. عبای قهوه ای، عمامه سیاه و محاسن سفیدش همه مولکولهای ساختمان را به حرکت در می آورد. توجه حاضران چنان متمرکز و میخکوب می شد که هر چیز دیگری غیر از او ناپدید گردید.خمینی به مثابه هاله یک نور در حال حرکت به عمق وجدان و آگاهی همه کسانی که در حسینیه جماران حاضر بودند، نفوذ کرده بود. او تمام تصاویر تخیلی را که هر کس قبل از ملاقات با او در ذهن خود ساخته بود،منهدم میکرد. حضورش آنچنان پرقدرت بود که من خود را در محاصره هیجاناتم و در فاصله بسیار زیاد از ایده ها و تجارب شخصی قبلی ام احساس میکردم. من قبلا انتظار داشته داشتم ( صرف نظر از موقعیت رویت ایشان،) پیرامون حرکات سیمای او، امتحان انگیزه های او و شگفتی های طبیعت واقعی او به تحقیق بپردازم. ولی قدرت خمینی توفیقات او و قدرت مطلق کنترل و احاطه نفسانی او ، همه قالبهای ارزیابی ذهنی مرا نابود ساخت و من خود را در حال گرفتن احساس و انرژی که توسط اشعه حضور او حال تبلور بود، یافتم. خمینی یک طوفان بود. با این همه ، در نهاد این طوفان یک سکون و آرامش مطلق وجود داشت. او بسیار شدید و آمرانه بود و در عین حال بسیار ارامش بخش. او پاسخگو، باز پر تأثیر بود. در درون او یک حقیقت ساکن و غیر قابل حرکت وجود داشت؛ ولی همین بی حرمتی باعث حرکت یک کشور شد. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
نویسنده بعداز اشاره و مقدمه کتاب در دو فصل بیانات و خاطرات سعی میکند با انتخاب گزیده ای از سخنان خمینی وخاطرات نقل شده از ایشان این پدیده انسانی پیچیده را به نسل جدید بشناساند. برای کسانی که آشنایی اجمالی با حضرت امام دارند و اکنون این کتاب را در دست گرفته اند، روشن خواهد شد که این مجموعه در پی معرفی هیچ شأنی از شئون نظری و همه زندگی ایشان نیست. این مجموعه هر اندازه که مخاطب را در « تصویر عادی شده » امام به تردید بیاندازد و برای او پرسشی را طرح کند که پاسخش مطالعه دقیق تری بطلبد، به هدف خود نزدیکتر شده است. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
در پژوهش اجتماعی ـ فرهنگی، اگر پژوهشگر بخواهد در مورد فرهنگی که خود بدان متعلّق است مطالعه کند، آشنایی او نسبت به آن فرهنگ از یک سو برای کار او مزیت است و از سوی دیگر ممکن است مانع شناخت درست و دقیق دیدن شود. روزمرگی و عادت ذهنی و رفتاری، پوششی بر زندگی می کشد که به راحتی قادر به دیدن آن نیستیم. ذهن چیزهایی که به آنها عادت کرده ایم را از حوزه آگاهی خارج می کند و برای انجام و تکرار آن به توجه نیاز نداریم... . در زبان شناسی، «آشنایی زدایی» روش و شیوه کشف و بیان معناست، ولی در پژوهش های اجتماعی و فرهنگی، آغاز پژوهش و طرح مسأله برای محقق است. منطق گزینش بیانات و خاطراتی که در کتاب «خمینی؛ پدیده انسانی پیچیده» آمده است، مبتنی بر آشنایی زدایی از «تصویر عمومی شده» امام خمینی است. کتاب از سه بخش تشکیل شده است: مقدمه تدوینگر، بیانات امام خمینی و خاطراتی ناب از امام خمینی. این کتاب و کتاب قبلی این پژوهشگر، «جدال دو اسلام» از بهترین کتابها در معرفی اندیشه و سیره امام خمینی است. روح الله نامداری از پژوهشگران جوان انقلاب اسلامی و فعالان فکری و فرهنگی بود که اردیبهشت ماه امسال در اثر ایست قلبی درگذشت و در زادگاهش ایذه به خاک سپرده شد. وی مدرسِ اندیشۀ امام خمینی(ره) و شهید آوینی در دانشگاهها و مراکز علمی و فرهنگی بود و به تدوین آثاری نظیر «جدال دو اسلام»، «انقلاب و نظریۀ اجتماعی» (دو جلد)، «فردی بودم مستضعف» و «اسماعیل زنده است» همت گمارده بود. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
در بخشی از این کتاب می خوانیم: روز پانزدهم بهمن , یعنی سومین روز ملاقات حضرت امام بود که بعد از ظهر خواهران به ملاقات امام آمدند. به هنگام شب ما از اورژانسی که در مدرسه مستقر کرده بودیم آمار گرفتیم و متوجه شدیم که آن روز حدود 817 نفر از خانم ها غش کرده بودند. وقتی که آنها غش می کردند مجبور بودیم آنان را روی برانکارد قرار دهیم و مواظب باشیم که مو و دست و پای آنان پیدا نباشد. این مسئله به حضرت امام عرض شد و پیشنهاد شد که : « اجازه دهید خانم ها به ملاقات شما نیایند.» با شنیدن این جمله امام فرمودند:« شما خیال می کنید که اعلامیه های من  یا سخنرانی های شما شاه را بیرون کرد!؟ همین زن ها شاه را بیرون کردند. با آنها به احترام رفتار کنید.» بعد خطاب به ما که در کنار در ایستاده بودیم و یادم است که آقای ناطق و شاید مرحوم بهشتی هم بودند, فرمودند:«شما سعی کنید اینها را بهتر اداره کنید.» ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
گلچینی زیبا از کتاب روزی ما متوجه شدیم که یک سری از دانشجویان فرانسوی، هرشب به سخنرانی حضرت امام می آیند. یکی از برادران که فرانسوی بلد بود، پرسید:« شما که هر شب پای سخنرانی امام می آیید، آیا می فهمید که امام چه میگویند؟ فارسی هم بلدید یا نه؟» آنها گفتند ما اصلا متوجه نمی شویم امام چه میگویند، فارسی هم بلد نیستیم.سؤال کردم:« پس برای چه شما هر شب پای صحبت امام می نشینید؟» پاسخ دادند:« ما وقتی به اینجا می آییم و سخنان امام را می شنویم، در خودمان احساس روحانیت خاصی می کنیم.» ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
درقسمت اشاره کتاب نویسنده گریزی میزند به مثالی زیبا از اینکه اگر از کسی که ساعتی را با دستمال تمیز میکند .بپرسیم ساعت چند است ؟او برای پاسخ دادن باید دوباره به ساعت نگاه کند .او بارها در هنگام تمیز کردن صفحه ساعت .به آن نگاه کرده است .اما به عقربه ها توجه نکرده است پرسش" ساعت چند است؟ "توجه او را به عقربه ها معطوف میکند.حالا جای عقربه ها برای او مساله شده است . پدیده های زیادی هستند که به علت استفاده مکرر برای ما معمولی میشوند و به آنها عادت میکنیم .حتی ممکن است بدون کوچکترین توجه و احساسی از کنار آنها بگذریم. آری اصطلاح آشنایی زدایی اولین بار توسط شکلوفسکی منتقد فرمالیست روس بکار رفته، نویسنده با طرح این مسئله خواستار این است که ذهن خواننده را درگیر با این مساله سازد تا خمینی را از دریچه ای دیگر بخوانیم و بشناسیم. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
همانطور که گفتیم این کتاب از دو بخش بیانات امام خمینی و بخش خاطرات جمع شده واما نویسنده همت خود را جمع کرده که در دو بخش مطالب انتخابی خاص را در کتاب بگنجاند مثلاً در بخش بیانات رهبر کبیر انقلابمان قسمتی از بیانات ایشان در سده اول انقلاب و نیز بعضی دست نوشته ها و کتب معروفشان مثل آداب الصلوه امام و صحیفه امام یا کشف الاسرار ایشان که خاص تر وتا کنون کمتر مورد توجه قرار گرفته استفاده شده. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
برادران عزیزم! ما در عصری واقع شده ایم که ظلمت دنیا را گرفته است. ما در عصری واقع شده ایم که ارزشهای انسانی به کلی از بین رفته و به جای آن، ارزشهای غیر انسانی و شیطانی نشسته است، در عصری واقع هستیم که شیاطین عالم هجوم به انسانها و ارزشهای انسانی آورده اند و میخواهند که دنیا را به سلطه شیطان در بیاورند. ما در این عصر با اتکا به خدای تبارک و تعالی و استمداد از اسلام و قرآن کریم و ولی عصر (عج) باید خودمان کوشش کنیم و خودمان جهاد کنیم؛ جهاد در دانشگاه ها و دانشکده ها، جهاد در کارخانه ها کارگری ها، جهاد در کشاورزی ها، جهاد در مدارس، جهاد در همه جا، جهاد در جبهه ها و جهاد در پشت جبهه ها، شیاطین در همه این گروههایی که برای خدا قیام کرده اند ممکن است نفوذ کرده باشد. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98
درقسمت اشاره کتاب نویسنده گریزی میزند به مثالی زیبا از اینکه اگر از کسی که ساعتی را با دستمال تمیز میکند .بپرسیم ساعت چند است ؟او برای پاسخ دادن باید دوباره به ساعت نگاه کند .او بارها در هنگام تمیز کردن صفحه ساعت .به آن نگاه کرده است .اما به عقربه ها توجه نکرده است پرسش" ساعت چند است؟ "توجه او را به عقربه ها معطوف میکند.حالا جای عقربه ها برای او مساله شده است . پدیدههای زیادی هستند که به علت استفاده مکرر برای ما معمولی میشوند و به آنها عادت میکنیم .حتی ممکن است بدون کوچکترین توجه و احساسی از کنار آنها بگذریم. آری اصطلاح آشنایی زدایی اولین بار توسط شکلوفسکی منتقد فرمالیست روس بکار رفته، نویسنده با طرح این مسئله خواستار این است که ذهن خواننده را درگیر با این مساله سازد تا خمینی را از دریچه ای دیگر بخوانیم و بشناسیم. ✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی @maghar98