هدایت شده از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَيْنِ
💠 عاشقانه ای پرالتهاب در دل جنگ 💠
🔸 خلیل یاروب ساحوری اولین شیعه کشور شیلی که در جوانی از مسیحیت به اسلام گرویده، شخصیت اصلی این داستان است.
🔸 کتاب (( تاوان عاشقی)) عاشقانه ای است پر التهاب از زندگی (آلا) از غزه و (خلیل) از شیلی که زندگی این دو در وسط جنگ هشت روزه غزه و اسراییل به هم گره می خورد.
🔸 ماجرای اسلام آوردن خلیل و داستان زندگانی او زمانی به اوج خود می رسد که در فیسبوک، با دختری سنی مذهب و اهل غزه به نام (( آلاء )) آشنا می شود. راوی این عاشقانه پرالتهاب آلاء است ...
عاشق شده بودم . عاشق یکی که هیچ صنمی با هم نداشتیم،
او شیعه شیلیایی ساکن ایران بود و من سنی اهل غزه!
او در ایران درس می خواند من در غزه!
می دانستم دیوانگی است. اما دوستش داشتم
نمی دانم چرا؟
اول ماجرا انگار مخدّری بود که می خواستم درد و رنج غزه را از یادم ببرد.
امتحانی که شد تکلیف روزانه ام.
چشم باز کردم دیدم شده نزدیک یک سال که معتادش شده ام ...
ناغافل عکس فرستاد با چمدان، از داخل فرودگاه.
قلبم مثل دُهُل دیوانه وار می زد. نوشته بود ((عروس خانم! دارم می آیم فلسطین !)) ...
خواندن این کتاب #برای_ایران و ایرانی جالب هست.
#تاوان_عاشقی
#بریده_کتاب
@maghar98
همیشه عشق بوده و آشوبش، التهابش و هیاهویی که در دل میاندازد، حالا اگر وسط میدان جنگ چشمتان بخورد به کسی که قرار است این آتش را به جانتان بیفکند، بدانید که دیگر جان سالم به در نمیبرید؛ حتی شما که خواننده خطوط به خاک و خون کشیده شده این کتاب هستید هم دیگر آن کتابخوان سابق نخواهید شد.
شاید ماجرای «آلا» از غزه و «خلیل» از شیلی فقط هشت روز به هم گره بخورد اما صدای انفجار بمبهای اسرائیل، هم نمیتواند داستان حقیقی آنها را ترور کند، داستانی که محمدعلی جعفری آن را بر اساس واقعیتهای زندگی «خلیل یاروب ساحوری» اولین شیعه کشور شیلی مینویسد.
اگر «قصه دلبری» را خوانده باشید، با قلم این نویسنده توانا آشنا هستید اگر هم نخواندهاید، چشمهایتان را به چند خط از اثر کنونی ایشان، «تاوان عاشقی» بیفکنید.
#تاوان_عاشقی
#بریده_کتاب
#امام_زمان
@maghar98
@دعای_حضرت_فاطمه سلاماللهعلیها
در @روز_شنبه
اللّهُمَّ افتَح لَنا خَزائِنَ رَحمَتِک
و هَب لَنَا اللّهُمَّ رَحمَةً لا تُعَذِّبُنا بَعدَها فِی الدُّنیا وَالآخِرَةِ
وَ ارزُقنا مِن فَضلِک الواسِعِ رِزقاً حَلالاً طَیباً
و لا تُحوِجنا ولا تُفقِرنا إلی أحَدٍ سِواک
و زِدنا لَک شُکراً
و إلَیک فَقراً وفاقَةً
و بِک عَمَّن سِواک غِنی و تَعَفُّفاً
اللّهُمَّ وَسِّع عَلَینا فِی الدُّنیا
اللّهُمَّ إنّا نَعوذُ بِک أن تَزوِی وَجهَک عَنّا فی حالٍ ونَحنُ نَرغَبُ إلَیک فیهِ😭
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ
و أعطِنا ما تُحِبُّ وَ اجعَلهُ لَنا قُوَّةً فیما تُحِبُّ،
یا أرحَمَ الرّاحِمینَ
بحار الأنوار : ج ۹۰ ص ۳۳۸
💐💐💐💐💐
خدایا! گنجینه های رحمتت را برای ما بگشای و به ما ـ ای خدا ـ رحمتی ارزانی دار که از آن پس، ما را در دنیا و آخرت، عذاب نکنی، و از نعمت گسترده ات ما را رزق حلال و پاکیزه روزی کن، و ما را محتاج و نیازمند کسی جز خودت مگردان، و سپاسگزاری ما را از خودت، و نیازمندی و درویشی ما را به درگاهت زیاده کن، و با تو، بی نیازی و کفایت از غیر تو است.
بار خدایا! در دنیا، برای ما گشایش قرار ده. خدایا! به تو پناه می بریم از این که در هیچ حالی، روی خویش را از ما بگردانی؛ بلکه همواره توجّه تو را خواهانیم.
بار خدایا! بر محمّد و آل محمّد، درود فرست و آنچه را تو خود دوست داری، به ما عطا کن و آن را نیروی ما برای آنچه تو دوست داری، قرار ده، ای رحم کننده ترین رحم کنندگان!
#ایام_فاطمیه #فاطمیه #امام_زمان(عج)
@maghar98
هدایت شده از 🖤شهیدانه🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید صدر زاده
شفاعتت میکنه اون شھیدی که موقع گنـاه
میتونستی گناه کنی ولی به حرمت رفاقت باهاش کنـار گذاشتی ..!(:
#حجاب
#لبیک_یا_خامنه_ای
گناه نکنیم به عشق #امام_زمان و شهدا
@شهیدانه
@اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@shahid_seyed_mahdi
قصه ننه علی
نوشته علی اسدی
ناشر حماسه یاران
#قیمت_75000_تومان
تعداد صفحات ۱۹۲
شاید کتابهای زیادی از خاطرات مادران شهدا خوانده باشید؛ اما بی شک قصه ننه علی متفاوتترین روایتی از دفاع مقدس است که خواهید خواند.
کتابی که تا پایان دست از مطالعه آن نخواهید کشید، کتاب قصه ننه علی روایت زندگی پر فراز و نشیب مادر شهیدان امیر و علی شاه آبادی
خانم همایونی سه چهار سال بیشتر نداشت که به همراه خانواده از بهار همدان برای فرار از فقر و نداری به تهران مهاجرت میکند. از همان ابتدای کودکی چشم بر بازیگوشیهای کودکانه بست و به قول قدیمیها برای خودش خانومی شده بود که به همراه مادر به خانههای مردم برای کارگری میرفت تا شاید بتواند باری از دوش خانواده بردارد. سن و سالی نداشت که یک روز بعدازظهر پای سفره عقد نشست و زندگی مشترکش را در کناری مردی شروع کرد که ۱۱ سال از او بزرگتر بود! زهرا همایونی و همسرش دو نقطه مقابل همدیگر بودند.
رجب در کودکی روزهای سختی را سپری کرده بود و ناخواسته خشن بار آمده بود، هر جای زندگی که خانم همایونی احتیاج به همراهی و دلگرمی داشت همسرش دست رد به سینهی او میزد. با هزار ترفند و قربان صدقه رفتن اجازه حضور در تظاهرات ضد شاه را از رجب گرفت. انقلاب پیروز شد و مدتی بعد رژیم بعث عراق به ایران حمله کرد و جنگ شروع شد.
پسران خانم همایونی با وجود سد بزرگی به نام پدر میل رفتن به جبهه را در دل داشتند، این بار هم مادر دست به کار شد و همهی بلاها را به جان خرید.
نبض حیات معنوی کودک 📚 ... 💌
دوره ی کودکی و نوجوانی برای مطالعهدکردن و یاد دادن، دوره ی خیلی خوبی هست؛ واقعاً یک دوره طلایی هست، که با هیچ دوره ای قابل مقایسه نیست.: سید علی خامنه ای
#لبیک_با_خامنه_ای
@maghar98
📖 #پیشنهاد_مطالعه
@مثل_سیب 🍎
✅ حکایت انسان ، حکایت سیب است ؛ مادامی که به درخت متصل است، همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند، باد طراوتش می دهد ،
💧آب رشدش می دهد،
☀️و آفتاب به آن پختگی و کمال ؛
👈 اما به محض جدا شدن از درخت و جدایی از اصل،
💧آب آن را می گنداند، باد پلاسیده اش می کند
☀️ و آفتاب آن را خشک کرده و طراوتش را می گیرد.
✅ ایمان به خدا و بندگیِ او ما را به مبدا عالم متصل می کند.
وقتی به او متصل شدیم ، هر اتفاقی در زندگی رشدمان خواهد داد و هیچ نمی تواند ما را از لذات زندگی بی بهره و به تبعِ آن ، پوچ انگار کند، و حتی زمین خوردن ها ، مقدمه صعود و تعالی و عروج مان خواهد شد.❤️
#ایمان_به_خدا
#امام_زمان (عج)
📚نشاط در خانواده/سید حسین موسوی /
@maghar98
✨﷽✨
به جرج جرداق گفتند: شما یک مسیحی هستی و خیلی هم مذهبی نیستی، چه شد که در مورد حضرت علی علیه السلام کتاب نوشتی؟
به گریه افتاد و گفت مرحوم علامه امینی هنگامی که کتاب الغدیر را نوشت چند جلد از کتاب را برای من فرستاد.
یک نامه هم نوشت و گفت آقای جرد جرداق شما یک حقوقدان و وکیل دادگستری هستی، نه شیعه هستی و نه سنی که بگوییم طرفداری را میکنی، کار تو دفاع از مظلوم است.
ما با اهل سنت بر سر علی (علیه السلام) دعوا داریم ما می گوییم حق با علی است آنها می گویند نه.
حالا این چند جلد کتاب الغدیر را به عنوان پرونده مطالعه کنید.
تمام مدارک هم از اهل سنت است. من از شیعه چیزی در آن ننوشته ام. شما هم در حد یک وکیل دادگستری قضاوت خود را برای من بنویسید.
می گوید: من دیدم وقتی انسانی مرا به عنوان یک وکیل دادگستری مخاطب قرار داده و از من کمک خواسته بی انصافی است اگر کمک نکنم بنابراین پذیرفتم.
وقتی کتاب ها را دقیق خواندم دیدم در تاریخ از علی (ع) مظلوم تر
نمی شناسم و لذا تصمیم گرفتم به اقتضای شغلم که وکیل دادگستری می باشم از این مظلوم دفاع کنم و کتاب «الامام علی صوة العدالة الانسانیة» را نوشتم.
@maghar98
هدایت شده از بانوان مهدوی
سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاش، آروم کنارش نشستم، گفتم دختر خوشگلم شالت افتاده پایین ها!
دختر خیلی سرد گفت میدونم
گفتم درستش نمی کنی؟ فورا گفت: نه
گفتم خب موهات و گردنتو داره نامحرم میبینه، فدات شم!
هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها!
دختر برگشت به من نگاه کرد، یهو زد زیر گریه و گفت آخه شماچی میدونید از زندگی من؟!
صبح تاشب کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدرو مادرم هر دوتا مریضن و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن منه بدبخت! دیگه نمیتونم بریدم.
به دختر گفتم عزیزم به خدا توکل کن برو پیش امام رضا ع بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته ی منو برآورده کن.
دختر گفت به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم.
همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
گفتم دخترم با امام رضا معامله کن. با چشمای پر از اشک گفت: همینجا به امام رضا ع قول میدم، حجابمو درست کنم ایشونم به زندگی سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟
منم مشغول بستن شال شدم و ازش عکس گرفتم که ببیند زیبایی خودش را.
یک خانم گفت: دختر گلم من پزشکم و دنبال یک منشی خوبی میگردم بامن کار میکنی؟
دخترچشماش پر از خوشحالی شد. خانمدکتر گفت: حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟
دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول
دختر گفت: خدایا شکرت امام رضا ع دمت گرم.
من یک کیسه دستم بود، گفتم این غذای امام رضاست. من خادمم و این ناهار امروزمبود که روزی شما شد.
دوباره زد زیر گریه ولی این باراز خوشحالی.
خاطره زیبای یکخادم حرم در آذر۱۴۰۱
هدایت شده از SHR SAHY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️فتوای مفتیای وهابی در مورد فوتبال😂😂یعنی خاک عالم فقط
#طنزسیاسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوم دی ماه سالروزشهدای غواص
شادی روحشون شاد🥀🥀🥀🥀
اللهم صلی علی محمدوال محمدوعجل فرجهم
عاشق شهدای غواص هستم 💔💔💔🥀🥀🥀😭😭
ای شهداشرمنده ایم
سلام ای ماهی خسته
کی دستاتوبسته
قلبتوشکسته💔💔💔💔😭😭😭
@maghar98
[ فقط غلام حسین باش ]
@معرفی_کتاب👇
کتاب "فقط غلامِ حسین باش"شرح تحول روحی و خاطرات جانباز حسین رفیعی است ، حسین رفیعی معروف به حسین غلام جوان شر و نااهل روستای حصارخان استان همدان بود کسی که شب و روزش با دعوا و کفتربازی میگذشت، اما حضور او در جبهه و آشناییش با شهید علی چیتسازیان «حسینِ غلام» را تبدیل به «غلامِ حسین» کرد. رزمنده شجاعی که پای ثابت نیروهای اطلاعات عملیات سپاه انصارالحسین(ع) همدان شد.
این کتاب در دو بخش «حسینِ غلام» و «غلامِ حسین» نوشته شده است که بخش اول آن به معرفی دوران کودکی و نوجوانی و جوانی حسین رفیعی میپردازد اما فصل دوم این کتاب سرآغاز تحول روحی حسین از پیروزی انقلاب تا حضورش در جبههها و آشناییاش با شهید علی هاها و شهید علی چیتسازیان و در نهایت جانبازی اوست .صراحت و صداقت رفیعی در بیان خاطراتش از برجستهترین ویژگیهای این کتاب است .
@بریده_کتاب
در بخشی از کتاب میخوانیم :" قبول کنی یا نکنی برای تو خاطره گفتم. نه برای دلم و نه برای تاریخ. برای تو که فردا هزاران یک لا قبا مثل من آویزان تو اند.برای تو که از گذر "حسین غلام" عبورم دادی و غلام حسینم کردی.
تقدیم به تو با مرام علی(ع) مسلک. پهلوان یگانه اطلاعات عملیات لشگر 32 انصار الحسین(ع) علی آقا چیت سازیان..."
#جان_فدا ی #امام_زمان #لبیک_یا_خامنه_ای
📚 @maghar98
♨️کرونا، پا در رکاب موجهشتم!
📍من ماندهام این #ویروس_منحوس چقدر هوشمند است که میتواند در موعد مقرر شعلهور شود تا تجمعات مذهبی و آموزشی را کاملا تعطیل کند، فرزندان ما را به قتلگاه فضای مجازی بکشاند و با کاشتن بذرهای نفرت، موجب اغتشاش ذهنی آنها شود!
📍چقدر هوشمند است که در هنگام ناآرامیها و اغتشاشات خیابانی، خودش آرام و نظارهگر میشود تا میدان برای جولان هرچه بهتر اثرات فضای مجازی مهیا باشد؛ اما به محض برگشت آرامش نسبی در جامعه، دوباره قصد شعلهوری میکند!
📍این چه ویروس هوشمندی است که دادگاه عالی آمریکائی، سکاندارش را متقلب معرفی و برکنار میکند؛ فائوچی در حین جلسه استشهاد و ارائهی اسناد دفاع از تجویزات غیرعلمیاش، ۱۷۴بار از جملهی "بهخاطر نمیآورم" استفاده کرده، اما هنوز همان توصیهها در کشور ما با جدیت دنبال میشود!
✍ محمد جوانی
#لبیک_یا_خامنه_ای #تخریب_چی
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥💠اگه می خوای با پوست و گوشت و استخونت لمس کنی که چه جوری با تکنیکای عملیات روانی و تصویر سازی، میشه جای پادشاه و گدا و دزد و پلیسو توی ذهن مخاطب عوض کرد، فقط تا آخرش ببین! ...
🔹حق می دم که بگی: نه، نه.... غیر ممکنه!... چون اینجور ذهنیتی تابحال نداشتی!
🔹 تا حالا دیدی که رسانه ای همچین چهره ای از این کشور به کسی نشون داده
پ ن؛
واقعا باور کنیم که دروغ معجزه میکند
#تخریب_چی #لببک_یا_خامنه_ای
@maghar98
مادر! وقتی از تو مینویسم، احساس میکنم کاغذِ زیر دستم خیس میشود.
واژهها وقتی به نام و یاد تو میرسند، اشک میریزند و هرچه قلم در آغوششان میگیرد، آرام نمیگیرند.
واژهها ابرِ بهارند و نالههای تو رعد و مصیبت تو، برقِ این ابرهاست که واژهها چنین به یاد اشکهای تو، پاییزی میبارند. برای همین است که مصیبت تو را نمیتوان نوشت.
وقتی از تو مینویسم، باید دلم را سنگ کنم که تاب بیاورد توصیف مصیبت تو را.
📚مجموعه ریحانه خدا، واژه های خیس، صفحه ۱۳
#فاطمیه #ایام_فاطمیه # جان_فدا ی حضرت علی (ع)
@ریحانه_خدا
@واژه_های_خیس
@محسن_عباسی_ولدی
@maghar98
هدایت شده از 🖤شهیدانه🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹دیر آمدم، دیر آمدم... در داشت می سوخت
🔹شعرخوانی بغض آلود شاعر طلبه آقای حسن بیاتانی در محضر مقام معظم رهبری
#فاطمیه #ایام_فاطمیه #جان_فدا ی علی(ع)
@shahid_seyed_mahdi
28.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.شاه👑 بودن
و کمتر داشتن از شعور یک اسب🐴
#کتابخوانی
@maghar98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم یه کار تمیز از آقای میثم مطیعی🌷😍
ما در حوزه های فرهنگی ، هنری وحماسی به این کارها نیاز داریم 👏👏👏
تا روحیه های انقلابی ما تقویت شده 👌
وتمام وجود ایرانیان در کنار تمام سختیها پراز شادی وشعف و امید شود 👌
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جان_فدا ی #امام_زمان(عج)
@maghar98
هدایت شده از شهیدانه
خیلی هوای بچه های شهرستان را داشت. هم خرج بیشتری داشتند و هم آن موقع خبری از عابربانک نبود. وقتی پس اندازشان تمام می شد، به خانواده دسترسی نداشتند که دوباره پول بگیرند. می آمدند سراغ محمود و او هم به آنها قرض می داد. بعد از مدتی برای اینکه کسی خجالت نکشد، کتش را سرِ جا لباسی گذاشته
و به هم اتاقی هایش سپرده بود: « این کتِ من و این شما. هرکی پول خواست، اگه نبودم یا خواب بودم، بگید از جیبم برداره؛ ولی هر موقع داشت، اگه تونست حتما برگردونه. اگه هم نداشت که اشکالی نداره.)
هر هفته که می آمد، میدیدم پول توجیبی اش تمام شده. اهل ولخرجی نبود. در هفته خرج خاصی هم نداشت. مانده بودم پول ها را چه کار می کند. وقتی پیگیر ماجرا شدم، داستان قرض الحسنه کت و جالباسی را برایم تعریف کرد.
با وجود اینکه خودم هم تا جایی که می شد، دستی به خیر می رساندم و هرکس نیاز مالی داشت دریغ نمی کردم، این رفتار محمود خیلی برایم عجیب بود. اخم هایم توی هم رفت. گفتم: «یعنی چی؟! این دیگه چه مدل قرض دادنه؟ نه میدونی چقدر، نه میدونی به کی قرض دادی. نمیگم نده؛ ولی حتما لازم نیست دیگران دست کنن تو جیبت. » گفت: « مادر من، مگه قرار نیست تو دولت امام زمان جیب من و شما نداشته باشیم؟ که مؤمن هرچه داشت برای همه باشه؟ دیگه کسی مال منه و مال تو نیست نکنه؟ من نیازم رو از جیب شما بردارم و یه نفر دیگه هم از جیب من؟ خب، دارم از حالا تمرین میکنم که اگه اون روز کسی دست تو جیبم کرد، سختم نباشه. »
خیلی معنی حرفش را نفهمیدم. دیدن قله ای که او داشت تلاش میکرد به آن برسد، برای من راحت نبود.
#کتاب_مرضیه
#بریده_کتاب
هدایت شده از شهیدانه
چند روزی به اربعین مانده بود که رسیدم کربلا و برای زیارت راهی حرم شدم. زیر قبه که ایستادم برای همه دعا کردم. تکتک بچههایم را اسم بردم و برای هرکدام هرچه صلاحشان بود از امامحسین(ع) خواستم. تا به اسم محمود رسیدم، ناخودآگاه یاد آخرین حرفهایش افتادم. خودم به زبان خودم، آن هم زیر قبۀ امامحسین(ع)، برای شهادتش دعا کردم. آن لحظهای که داشتم به امام میگفتم «شهادت رو براش امضا کن»، از رفتنش به سوریه چیزی نمیدانستم. او در سوریه بود و من در کربلا داشتم برای شهادتش دعا میکردم....
با آن رعشهای که صبح اربعین به جانم افتاده بود، خدا داشت به من میگفت حاجتت روا شد. پسرت را به سربازی امام زمانش قبول کردیم...
همرزمش تعریف میکرد: شب اربعین، فارغ از هیاهوی عملیات، کنجی دنج پیدا کرده و مشغول نوشتن و پرکردن دفتر خاطراتش شده بود. به او گفتم: «من الان زنگ زدم خونه و حلالیت گرفتم. تو هم برو گوشی من رو بردار به خونوادهت زنگ بزن.»
سری تکان داد و به کارش ادامه داد... بار سوم که در همان حال دیدمش، دلخور شدم و گفتم: «خب پا شو زنگ بزن دیگه. معلوم نیست فردا برامون چه اتفاقی بیفته. پا شو تا دیر نشده. شاید واقعاً فرصت آخر باشه.»
دفترش را بست. با آرامش به چشمهایم نگاهی انداخت و گفت: «من دیگه دل کندم حاجی. میترسم دوباره صداشون رو بشنوم، دستودلم بلرزه. لطفاً اصرار نکن. من دل بریدم.»
وقتی این دفتر بعد از شهادت به دستمان رسید، دیدیم دقیقاً در تاریخ همان شب، گوشهای از دفترش نوشته: «این آخرین دستنوشتههای من است. من فردا، در روز اربعین حسینی شهید میشوم.»
#کتاب_مرضیه
#شهید_محمود_تقی_پور
#بریده_کتاب
هدایت شده از شهیدانه
زن تراز انقلاب اسلامی می تواند زنی باشد که با چند بچه ی قد و نیمقد، کنار تنور، برای جبهه ها نان می پزد
.می تواند زنی باشد که به خواست خدا فرزندی ندارد؛ اما عرصه تکلیف را رها نمی کند و با راه اندازی مکتب یا مدرسه ای، کمر به تربیت فرزندان جامعه پیرامونش می بندد.
می تواند دختر مجردی باشد که دست روزگار سرنوشتش را به گونه ای رقم زده است که در کنار پدر و مادر با خواهرها با عمه اش زندگی می کند؛ اما بلاتکلیف و پله، روزگار نمی گذراند و بر حسب توانش کارهای بر زمینمانده را بر دوش می کشد.
می تواند زنی باشد که در کنار همسر داری و تربیت فرزندان ، خودش و جامعه اش را هم به خاطر دارد و ..... تاریخ انقلاب ما پر است از این زنان، چراغی باید تا آنها را در اطراف مان ببینیم.
خلَا خسارت بار این روایت را خ سازانقلاب اسلامی، به ترویج الگوهای غیربومی، بیگانهجریان های غرب زده و فمنیستی، به خوبی پر می کنند و در فقدان روایت زنانِ به معنای واقعی کلمه، تاری با سنت و آیین و فرهنگ و نیز مستحیل در یوتوپیای غربی مشغول اند.
#کتاب_مرضیه
#بریده_کتاب
هدایت شده از شهیدانه
این کتاب در پنج فصل، زندگی "مادر شهید روحانی محمود تقی پور" را از کودکی، خانواده، فعالیتهای انقلابی، اجتماعی و... ایشان روایت میکند. داستانی جذاب که نشان میدهد چه زنی میتواند اینچنین مرد قهرمانی تربیت کند. دختری که پدرش پیش از انقلاب اجازه نمیداده او کار کند اما بعد از انقلاب کار کردن دخترش را تکلیف میداند.
این کتاب بسیار روان و زیبا بود. تا فصل آخر کتاب متوجه نمیشوی که این داستان زندگی یک مادر شهید هست.
در این کتاب بسیار زیبا به این میرسی که چگونه مرضیه، مرضیه شد...
مرضیه از کودکی روحیه جهاد داشت و آخر همشهادت پسرش را از امام حسین خواست.
در واقع کتاب مرضیه بیان داستان یکی از زنان قهرمان و پرافتخار ایرانی و مسلمان هست. این داستان همه مرضیه های ایرانی هست که به مقام (ارجع الی ریک الراضیه المرضیه) رسیده اند.
تاریخنگاری انقلاب اسلامی عمیقا به «روایت زنان» این انقلاب و طبعا به خود انقلاب بدهکار است. زنان شهید انقلاب و دفاع مقدس، زنان مبارز پیش از انقلاب، همسران مبارزان انقلاب، همسران رزمندگان و شهدا و آزادگان و جانبازان، مربیان پرورشی، معلمان و مبلغان فرهنگی، جهادگران، دانشمندان، پژوهشگران، کارآفرینان و... هنوز به راستی روایت نشدهاند؛ زنانی که محور خانواده بودهاند و حضور آنها در عرصههای گوناگون، مساوی با همراهی و حضور اعضای خانواده در انقلاب بوده است. آنها در سکوت، تمام بار تربیت نیروهای انقلاب را به دوش کشیدهاند و باز هم در سکوت، روایت تلاش و مجاهدت زنانه و مادرانۀ خود را در حاشیۀ موفقیت مردان انقلابیشان دیدهاند.
جایگاه زنان در میانه و گوشه گوشۀ رویدادهای سازنده و مقوم انقلاب اسلامی و همچنین در خلق مفاهیم و ساختارها و نهادها و نیز تثبیت ارزشها و تداوم کنشهای انقلابی انکارناپذیر است؛ اما در جریان تاریخنگاری رویداد محور و شهرتزده و کلیشهای، غالبا به سفیدی بین سطور و گاهی هم به تک روزنههایی سپرده شده است که مردان انقلاب در روایتهای خود، به دنیای زنان انقلاب و پشتیبانی انقلاب باز کردهاند.
حضور کم تعداد زنان در جمع شخصیتهای سیاسی که بیشتر آثار تولیدشده در حوزۀ تاریخنگاری انقلاب اسلامی را به خود اختصاص دادهاند نیز مزید بر علت شده است تا حافظۀ تاریخی ایرانیان از روایت حماسههای مداوم و پرتکرار و البته بیصدای زنان جامعه، در مقایسه با سهم مردان، تقریبا خالی بماند و نهایتا در کلیشهها خلاصه شود این کتاب سعی دارد با رویکردی تازه نگاه کلیشهای را تغییر دهد.
#کتاب_مرضیه
#معرفی_کتاب