بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردار شهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب:مهتاب خین
*پیکار در عسرت
قسمت:59
از روز اول دی ماه 1359 شهید غلامعلی پیچک به حکم آقای بروجردی به عنوان مسوول عملیات ستاد غرب سپاه منصوب شد . از ان جا که ما از بدو غائله ضد انقلاب در کردستان با نوع بینش و عملکرد افراطی بعضی از مسوولین وقت واحد عملیات ستاد مرکزی سپاه مخالف بودیم و حتی در منطقه با آن ها درگیری داشتیم ،در بین بچه رزمنده های همدانی حاضر در غرب ،نسبت به آن طیف حتی بچه های سپاه تهران نوعی ذهنیت سلبی و مبتنی بر پیش داوری وجود داشت . اصطلاح رایج در این روزها ؛گارد ذهنی ما نسبت به آن کاملا بسته بود .
خب پیچک هم که از تهران به منطقه آمده بود ،شنیده بودیم با آن آقایان هم مناسبات خوبی دارد . لذا آن ذهنیت تشدید می شد . خیلی بزرگوارانه با آن ذهنیت برخورد کرد. اولا از همان بدو گرفتن مسوولیت عملیات سپاه غرب ،نسبت به بچه های ما از خودش تواضع مومنانه نشان داد . با آن که فرمانده عملیات سپاه غرب کشور بود وطبعا ما بایستی به دیدار او می رفتیم ،ایشان در همان وحله اول بلند شد و آمد شهرک المهدی (عج) به دیدار ما بچه های سپاه همدان .
در جمع بچه ها حاضر شد و خیلی دقیق وحساب شده از خدمات وزحمات بچه های سپاهی همدان یاد کرد . معلوم بود از همان آغاز ،آقای بروجردی او را نسیت به موقعیت جبهه ی سر پل ذهاب و مرارت های بچه های همدان در آن جا برای تثبیت خط دفاعی تو جیه کرده بود ؛آخر خود آقای بروجردی علاقه عجیبی به بچه های همدان داشت .
پیچک در جمع ما با لحنی پرشور وتواضعی چشم گیر از زحمات بچه های همدان در جبهه سر پل ذهاب تقدیر و تشکر کرد و در ادامه ی صحبت هایش گفت:برادر های عزیزم ! بنده به زیارت تان آمدم تا ببینم شما چه کم و کسری هایی دارید ؟چه می خواهید ؟من از تمام مشقت های شما با خبرم . خوب می دانم از روز اول جنگ تا به امروز چه سختی کشیدید تا این خط را حفظ کنید .
حالا هم که در حضورتان هستم صرفا در حکم یک برادر کوچک و حقیرتان با من برخورد کنید . به خدا من دنبال این مسوولیت نبودم ،بلکه آن را از رده های بالا به بنده محول کردند . همین الان هم اگر شما ،با هر عذری مایل به همکاری با من نباشید ،خدا گواه است هیچ مساله ای نیست .صرفا بدانید که من کارم فقط خدمت رسانی به شما عزیزان و پشتیبانی هر چه بهتر جبهه ی شما ،برای عملیات بزرگی است که به حول وقوه ی الهی قرار است در غرب انجام بدهید .
ادامه دارد.
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا )
6⃣2⃣
می خندید. عجیب آقا صفت و مرد بود.
○و به همین ترتیب، هم به آن ذهنیت قبلی شما غلبه کرد،وهم با بچه رزمنده های همدانی صمیمی شد.
□بله، طوری شد که بچه ها دلشان برای دیدار او پر می کشید. وقتی آذرماه سال ۱۳۶۰،طی عملیات مطلع الفجر، پیچک به شهادت رسید،تک به تک بچه های همدانی در جبهه ی سر پل ذهاب،احساس می کردند برادر دلبندشان را از دست داده اند. اصلا آن انگیزه ی بالایی را که ما در بین بچه هایمان، برای شروع مرحله ی دوم عملیات مطلع الفجر در منطقه ی تنگ کورک۱ می دیدیم، عمدتا ناشی از تاثیر عاطفی شدید شهادت غلام علی پیچک بود. همه دوستش داشتند، همان قدر که او آن ها را دوست داشت. بچه های ما می گفتند: حالا که پیچک ما شهید شده ، آیا نبایستی انتقام خون او را از دشمن بگیریم؟
به این ترتیب،حتی شهادت مظلومانه پیچک هم برای ادامه ی رزم در بین بچه های ما، نقش عنصر محرک را ایفا کرد. یادش به خیر، که خیلی آقا بود.
○پس به این ترتیب،با مساعدت پیچک، وضعیت جبهه ی سر پل ذهاب سر و سامان گرفت؟
□درست است. مطلب دیگر اینکه ، ما علاوه بر پادگان ابوذر، عقبه ی دم دست تری هم برای بچه هایمان در شهر متروکه ی سرپل ذهاب احداث کردیم.
○منظورتان از این عقبه ی دم دست تر، همان انبار نوشابه است؟
□نه. علاوه بر آن انبار، در پشت آنجا، منزل متروکه ی دو طبقه ای بود که به قول معمارها؛ مهندسی ساز بود: سرویس بهداشتی و حمام مجهزی داشت، به علاوه ی یو حیاط دلباز، آنجا را هم تر و تمیزتر کردیم و شد عقبه ی نزدیو بجه هایمان.
○تکلیف اموال و اثاثیه ی بر جای مانده مردم در خانه های شهر سر پل ذهاب چه شد؟
□بعد از اینکه وضعیت خطوط دفاعی تثبیت شد و جبهه ی ما سر و سامانی به خودش گرفت، در صدد برآمدیم تا تکلیف اموال بر جای مانده از مردم در اماکن مسکونی وتجاری شهر سر پل ذهاب را مشخص کنیم. لذا با استانداری کرمانشاهان و رده های اداری و انتظامی این استان هماهنگی به عمل آوردیم تا در یک روند نظارت شده و تدریجی، سکنه ی شهر بیایند و اموال و اثاثیه خودشان را ببرند. در نتیجه، دیگر
___________________________
۱. به خواست خدا. در ادامه ی این جلسات، بنده به تفضیل درباره ی چگونگی و چرایی وارد عمل شدن بچه های همدان در تنگ کورک و ماجراهای آن نبرد عاشورایی و با شکوه، تو ضیحات لازم ارایه خواهم داد.
۱۲۷■پیکار در عسرت
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
بسم الله الرحمن الرحیم
6⃣3⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
مردم به صورت نوبت بندی شده،با کامیون و وانت بار به سر پرذهاب می آمدند و کل وسایل و اموالشان را بار می زدند و می رفتند.
○روند گفت و گو به قدری معطوف به حوادث و ماجراهای جنگ در غرب شد که از پرداختن به زندگی شخصی و خانوادگی تان بازماندیم.اگر موافق باشید،کمی هم بپردازیم به نیمه ی پنهان زندگی تان.
■همانطور که در اوایل این گفت وگو خدمت شما عرض شد ؛بنده در سال ۱۳۵۶ ازدواج کردم .همسرم،دختر دایی ام بود که خب به علت ارتباط خویشاوندی،هردوازهم شناخت داشتیم.ایشان انسانی مومن و فوق العاده صبور و انقلابی است.حتی می توانم بگویم به مراتب از خودم حزب اللهی تر است.در بحث انتخاب همسر،کورکورانه واحساسی اقدام نکرده بودم.چنان که گفتم،دختر دایی خودم بود از من شناخت نسبتا جامعی داشت می دانست چه جور آدمی هستم و چه سوداهایی در سر دارم از فردای ازدواج مان خودم ایشان را وارد گود مطالعه و کارهای انقلابی کردم. ناگفته نماند که خودش هم زمینه خوبی داشت در آن روزها،ما با یک زوج مذهبی مبارز مرتبط بودیم که عبارت بودنداز آقای دکتر هوشنگ باب الحوائجی' و همسرشان که یک خانم دبیر و فرهنگی بود.این دونفر آدم های مبارزی بودند که حتی در جریان کار مبارزاتی نسبت به هم شناخت پیدا کردند وکارشان به ازدواج کشید.طی دوران قبل از انقلاب و سال های ۵۶ و۵۷،من و همسرم با همین خانواده انقلابی مرتبط بودیم.
○واکنش همسرتان در قبال ورودتان به سپاه پاسداران چگونه بود؟
■اصلا با اصرار شدید ایشان بود که وارد سپاه شدم.به خاطر دارم آن اوایل که بچه های سپاه همدان،تمام شبانه روز خودشان را در سپاه می گذراندند،من به همسرم گفتم:وضع سپاهی جماعت این طوری است؛شاید هفته به هفته هم نتوانند سری به خانه وکاشانه شان بزنند شما چه می گویید؟
در جواب بنده،ایشان خیلی محکم گفت:خب،من هم همین را می خواهم![میخندید]....حتی وقتی در اواخر پاییز سال ۵۹ ، زمان وضع حمل نزدیک شده بود،پیغامی فرستاد:مبادا به خاطر تولد بچه،جبهه را ول کنی وبه همدان برگردی!گفتم که، ایشان از بنده خیلی بسیجی تر است.
○ و حاصل این وصلت ؟؟
____________________
1-دکتر باب الحوائجی متخصص رشته ارولوژی است و هنوز هم در شهر همدان طبابت می کند.
ادامه دارد .....
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
بسم الله الرحمن الرحیم
6⃣4⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا
■درسال۵۷ خداوند به ما دختری عنایت کرد که مقدار نبود بیش از یک ماه در این عالم بماند،اسمش را گذاشته بودیم زهرا.فرزند دوم،پسری بود که اسم او را گذاشتیم وهب.
●این نام گذاری علت خاصی داشت؟
■بله.قبل ازانقلاب که داستان واقعه ی کربلا را مطالعه می کردم،اواخر تابستان ۵۶،کتابی به دستم رسید به نام خاندان وهب' موضوع کتاب درباره ی جوانی مسیحی به نام وهب بن عبدالله کلبی بود که به همراه مادر سالخورده و همسر نو عروس خودش،به قافله حضرت امام حسین(علیه السلام)ملحق شد.اسلام آورد و روز عاشورا در رکاب سید الشهدا(علیه السلام)شجاعانه شمشیر زد وبه شهادت رسید.آن کتاب را هنوز هم دارم.همان زمان به ذهنم رسید اگر روزی خداوند به من پسری عنایت کند،اسم او را بگذارم وهب.چون خیلی به این شهید بزرگوار دشت کربلا علاقه مند شده بودم. وهب بن عبدالله جوان مسیحی رشید وآزاده ای بود که در بزنگاه سرنوشت ؛ جایی که سابقه داران در اسلام و مسلمانی امتحان بدی پس دادند،او خوب تشخیص داد،خوب فهمید وخوب راه خودش را انتخاب کرد.
در اوایل زمستان سال ۱۳۵۹ که در جبهه ی سرپل ذهاب می جنگیدم، خدا تفضل کرد و وهب را به ما داد.البته موقعی توانستم به همدان برگردم که این بچه حدودا دو ماهه بود.بعد از وهب،خدا
برادرش مهدی را به ما داد.فرزند سوم دختری است که نام او را هم گذاشتیم زهرا.بچه ی ته تغاری خانواده هم سارا خانم است.
●بعد انقلاب و خصوصا طی دوران جنگ هشت ساله،همسرتان با این معضل که شوهرش در کسوت یک پاسدار انقلاب و یک فرمانده جنگی هیچ وقت در شهر و خانه حضور ندارد،چطور کنار آمد؟
■در تمام سال های دفاع مقدس،بزرگ ترین مشوق من برای حضور در جبهه ها همسرم بوده.خدا گواه است حتی یک بار هم نشد که بابت نبودن من،کمترین گلایه ای را ابرازکند.با نهایت صلابت روحی با مسأله حضور شبانه روزی بنده در جبهه کنارآمد و کانون خانوادگی ما را اداره کرد.لذا توفیقات خودم در تمام آن سال ها را بیش از هرکس دیگر،مرهون ایمان قوی، صبر خارق العاده و مدیریت دقیق همسرم در اداره ی پشت صحنه زندگی ام می دانم.خدا به ایشان اجر بدهد.....خب دیگر،
___________________________
1_ر.ک.به کتاب؛ خاندان وهب،به قلم نوح الدین ضیاء، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی،چاپ اول،تیرماه سال ۱۳۵۶
#129
ادامه دارد ....
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
بسم الله الرحمن الرحیم
6⃣5⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
به گمانم مباحث خانوادگی ما, در همین حد که مطرح شد, کافی باشد...( می خندد )
# می رسیم به فصل زمستان سال ۱۳۵۹ و مشخصاً دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
* مطلب مهمی به یادم آمد! تقریباً اواسط بهمن ماه سال ۵۹ بود که برای چند روزی به همدان برگشتم تا یک سری ملزومات مورد نیاز جبهه ی سر پل را تاُمین کنم. خبردار شدیم آقای محمدعلی رجایی_ که آن روزها نخست وزیر کشور بود. به دعوت استاندار همدان; آقای دکتر محمد علی کی نژاد, برای بازدید از ادارات و نهادهای استان, به همدان آمده است.
آقای رجایی, ابتدا به استانداری رفت. آنجا با مسوُولین سیاسی اداری استان , جلسه ای داشت.حوالی ظهر با وجود آنکه همه رقم امکانات پذیرایی از نخست وزیر مملکت در میهمان سرای لوکس و مجهز استانداری فراهم بود, آقای رجایی مسرانه گفت: بنده می خواهم دیداری با برادرهایم در سپاه استان داشته باشم, ناهار را هم با همان بچه ها می خورم, در نتیجه استاندار و سایر مسوُولین اداری استان هم به ایشان تاُسی کردندو همگی آمدند به سپاه.
# حال و هوای حاکم بر سپاه استان, در لحظه ای که مطلع شدید نخست وزیر جمهوری اسلامی به دیدار سپاهیان همدان می آید, چگونه بود?
در سپاه غلغله ای به پا شد, آن سرش ناپیدا. بچه ها از خوشحالی بال درآورده بودند,خب, رجایی انسانی بود که هر آدم صاحب فطرت و شریفی او را دوست داشت.
هم به جهت سابقه مبارزاتی سیاسی_فرهنگی درخشانش در رژیم گذشته, هم به لحاظ اینکه از بین محروم ترین اقشار زحمت کش جامعه برخاسته بود و بعد از قبول مسوُولیت نخست وزیری, همچنان با محرومان شهری و روستایی مملکت حشر و نشر داشت. در زندگی شخصی اش هم اسیر زرق و برق های دنیوی نشد و مثل دوره ی معلمی اش ساده زیست بود.
در آن روزگار وانفسای بعد از انقلاب, که سیاست مدارهایی از قبیل ابوالحسن بنی صدر,حَبِ"من" خورده بودند و مدام در محافل شبه روشنفکری اقشار مرفه و متمول کشور منم, منم می زدند و زیر عکس مصدق می نشستند و پز وطن دوستی می دادند, رجایی از همان روز شروع به کارش گفته بود: مقلد امام و فررند مجلس هستم. بنده هم یکی از میلیون ها نفر محرومین حزب اللهی این کشورم.
او این بیانات را در شرایطی به زبان می آورد که غالب رسانه های گروهی و محافل.....
ادامه دارد ....
صفحه # 130
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
6⃣6⃣
سیاسی و فرهنگی کشور, حتی از شنیدن نام حزب الله و مکتب اکراه داشتند. برای خود ما بچه سپاهی ها,رجایی از یک بابت دیگر هم جاذبه داشت; در شرایطی که عقلای خیلی مصلحت اندیش سیاسی, معتقد به رفتن پای میز مذاکره با دشمن بودند, محمدعلی رجایی به عنوان مسوُول قوه ی مجریه نظام انقلابی جمهوری اسلامی, در نشست ویژه شورای امنیت ملل متحد برای بررسی جنگ عراق و ایران , صراحتاً گفته بود: ما ایران را گورستان مزدوران بعثی امپریالیسم خواهیم کرد.از محاصره اقتصادی و نظامی هم باکی نداریم, روزی که تجهیزات و مهمات مان تمام شوند, تازه جنگ انقلابی مردم ما آغاز خواهد شد و ما سرنوشت جنگ را در میدان جنگ مشخص خواهم کرد.
آن روزها, واقعاً به ایمان, شجاعت,درایت و میهن دوستی آقای رجایی مباهات می کردیم.لذا, وقتی خبر رسید که ایشان عازم سپاه همدان شده,بچه ها از فرط ذوق و شوق در پوست شان نمی گنجیدند. البته تک و توکی از اعضای نااهل سپاه را هم داشتیم که به واسطه ی طرفداری از گروهک های مجاهدین خلق و جنبش مسلمانان مبارز, با شنیدن این خبر, رو ترش کردند, اما جراُت ابراز وجود نداشتند . در همین حال و هوا بود که آقای رجایی و همراهان ایشان, وارد سپاه شدند.
#از مسوُولین سپاه استان همدان, مشخصاً چه کسانی به استقبال آقای رجایی رفتند?
* فرمانده موقّت سپاه استان,آقای محمد حسینی,حجت الاسلام محمد جوادی نماینده ی حضرت امام(ه) در سپاه استان همدان, حاج محمود نیکو منظر, حاج محمد سماوات, اسماعیل فدایی, مسوُول واحد روابط عمومی سپاه استان و...تعدادی دیگر از برادران که نامشان را به خاطر ندارم.
# نماز ظهر و عصر را هم آقای رجایی در سپاه همدان خواند?
* نه چون پایان جلسه ایشان با مسوُولین استان.مقارن با اذان ظهر بود, ایشان نماز را در نمازخانه استانداری به جماعت برگزار کرد. بعد از نماز برای دیدار با بچه های سپاه و صرف ناهار عازم سپاه همدان شد. بعد از یک معارفه مختصر, گفتند نخست وزیر آمده ناهار را مهمان پاسداران همدان باشد. بلافاصله دست به کار شدیم و به برادرمان آقای حجت ترکمان;مسوُول آشپزخانه سپاه پیغام فرستادیم, لااقل نیمروی خوبی برای آقای رجایی درست کند.
آقا چشم شما روز بد نبیند! آقای رجایی به محض این که شنید برای ایشان
۱۳۱ # پیکار در عسرت
🌺🌹اللهم صلي علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم
تقديم به روح بلند شهيد عزيز اقا سجاد طاهرنيا كه در فضاي مجازي نيز مظلوم و غريب است.
شادي روحش صلواتي هديه فرماييد بر محمد و ال محمد.🌹
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
6⃣7⃣
سفارش تهیه غذای جداگانه داده ایم,خیلی جدی برگشت پرسید: غذای امروز شما چیست? یکی از بچه ها نتوانست جلوی دهان خودش را بگیرد و گفت: سیب زمینی و تخم مرغ آب پز. خیلی ناراحت شد و گفت: پس چرا می خواهید برای من تخم مرغ نیمرو کنید? این کارها از شما برادرهای من بعید است! خواستم خیال ایشان راحت بشود گفتم: بسیار خوب, می گویم همان ناهار جیره بچه ها را برای شما هم بیاورند و نیمرو درست نکنند. آقای رجایی گفت: به خدا قسم اگر نیمرو درست میکردید, من این جا هم غذا نمی خوردم.
خلاصه, سریع از آشپزخانه مقداری سیب زمینی و تخم مرغ آب پز با نان لواش و نمک آوردند به سالن غذاخوری سپاه و نخست وزیر جمهوری اسلامی و همراهانش خیلی خاکی و متواضع پشت میز نشستند و غذای فقیرانه شان را خوردند.
# بعد از صرف ناهار, آقای رجایی در سپاه ماند, یا از آنجا رفت?
* بنا به اصرار بچه ها, پذیرفت تا بیاید و در نمازخانه برای نیروهای سپاه همدان سخنرانی کوتاهی داشته باشد. بعد از صرف غذا , توی مسیر حد فاصل سالن غذاخوری تا نماز خانه, بچه ها ریختند اطراف ایشان را دوره کردند, مثل دسته ای پروانه عاشق نور که بر گرد شمعی فروزان حلقه می زنند, رجایی را در میان گرفتند. به قدری ذوق زده بودند و برای دیده بوسی او را در تنگنا و فشار گذاشته بودند که برگشت و گفت: گردنم را شکستید, آخر این دیگر چه جور نوازش و استقبالی است که شما از مهمان خودتان می کنید?!
...(می خندد )...خلاصه آمد و در نماز خانه سخنرانی شیوایی برای بچه سپاهی ها انجام داد.
# موضوع بیانات آقای رجایی به مناسبت ایام الله پیروزی انقلاب اسلامی شکرگزاری خالصانه به درگاه خدا برای سرنگونی رژیم طاغوت, بازگشت امام خمینی(ره) به میهن و استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران بود. در سخنرانی خودش یک مقایسه تحلیلی جالبی بین شرایط کشور در رژیم گذشته با ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی انجام دادو گفت: این انقلاب و این نظام مقدس, نعمتی بود که خدا از خزانه ی لطف خودش به ملت مسلمان ایران ارزانی کرد.بعد از پایان سخنرانی در میان بدرقه بسیار شور انگیز بچه ها, آقای رجایی راهی تهران شد .
۱۳۲ # صفحه مهتاب خین
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 4⃣7⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه ی مجمع جهانی خادمین شهدا
مهمترین رکن مدیریتی در سپاه،واحد تدارکات آن بود.
••در آن بیست روز اول آغاز دوران فرماندهی شهبازی،آیا شما در همدان ماندید ؟
•نه،فردای زور معارفه،یک گزارش کتبی از وضعیت محور میانی جبهه ی سرپل ذهاب و خط پدافندی سپاه همدان در قراویز تهیه کردم،رفتم و در دفتر فرماندهی،به آقای شهبازی ارائه دادم.بعد هم خداحافظی کردیم و همان روز به جبهه برگشتم.در بدو ملاقات،گفت:میل دارم از خط بچه ها در قراویز بازدیدی داشته باشم .به اتفاق ایشان برگشتم به جبهه .
••با چه وسیله ای عازم این سفر شدید؟
•با یک سواری پیکان .شهبازی یکی-دو روزی در خط ماند.از جبهه بازدید کردو بعد گفت:دیدنی هارا دسدم برادر همدانی،حالا بهتر است برگردیم به همدان.
گفتم :پس با اجازه ی شما ،بنده دیگر همینجا میمانم ،قرار است به زودی حمله ی بزرگی داشته باشیم. برادرهایمان تقی بهمنی و مهدی فریدی -مسئوول و جانشین عملیات بچه های همدان در جبهه میانی سره پل-دست تنها هستند.ایشان گفت:نه!شما با من می آیید.با آنکه قلبا راضی به ترک منطقه،آن هم در گرماگرم تلاش همه جانبه بچه ها برای زمینه سازی یک عملیات بزرگ نبودم،از دستو ایشان اطاعت کردم.
از خط به سرپل ذهاب برگشتیم وسوار برهمان پیکان ،سر و ته کردیم و عازم همدان شدیم .
بین راه ، توی ماشین، صجبت های مختلفی بین شهبازی و بنده رد و بدل شد. نزدیکی همدان که رسیدیم ، رو کرد به طرف من و با لحنی جدی و کلماتی شمرده گفت:برادر همدانی،من قصد دارم یک رشته تغییرات ریشه ای را در ساختار سپاه استان به وجود بیاورم.در این رابطه هم،اولین اقدام من،شامل حال شما میشود .
گفتم :ان شاءالله خیر است .بفرمایید تا بدانم بعد از این،تکلیف بنده در سپاه چیست؟
جواب شهبازی ،باعث شد تا مدت ها بعد،دستخوش شوک عجیبی بشوم!
••شوک!؟مگر چه گفته بود؟
--------------------------------------------
۱-بعداز این سفر هم شهبازی در بازدیدهای ادواری اش از منطقه ی عملیاتی سرپل ذهاب .معمولا تا شهر سرپل رابا همین پیکان می آمد. آنجا ماشین را پارک می کردو سوار وانت سیمرغ.به خط مقدم می آمد. در زمستان ۱۳۶۰ ، وقتی که برای تشکیل تیپ محمد رسول الله (ص)از همدان به جنوب میرفتیم ، شهبازی به اتفاق برادرمان سعید بادامیسوار بر همان پیکان به دزفول رفت.
۲- این حمله در۲ اردیبهشت ۱۲۶۰ آغاز شدوبه عملیات دوم بازی دراز معروف است
# برادر شهبازی
#صفحه ۱۴۱
ادامه دارد ......
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت5⃣7⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا )
به بنده گفت :قصد دارم شمارا بعنوان مسوول واحد تدارکات سپاه استان معرفی کنم
... ( با خنده ادامه می دهد )...حالا ببین ، ما را از جمع مسوولین عملیاتی جبهه میانی سرپل ذهاب برداشته وبا خودش آورده ، می خواهد مسوولیت تدارکات را به گردن مان بیندازد !(می خندد).
....واکنش شما در قبال این مطلب چه بوده ؟به راحتی آنرا پذیرفتید ؟
....نه آقا !هرکاری را که عقل حکم می کرد .انجام دادم ، هر عذری که فکرش را بکنید . برایش آوردم ،ولی حرف محمود شهبازی ،دوتا نشد .
....یعنی از موضع تحکم برخورد کرد ؟
....ابدا. نباید اورا دست کم می کرفتم ....(می خندد ).... راه مجاب کردن آدمها را خوب بلد بود .، انروزها بحث ضرورت ادای تکلیف شرعی در انجام وظایف ها ، بین بچه ها ی سپاه خیلی باب بود .همه روی جنبه تکلیفی وظایف .ماموریت ها و اوامر رده های مسوول سپاه متفق بودیم. محمود شهبازی هم ادآب رایجش این بود که در حین ابلاغ یک دستور ، روی جنبه ی تکلیفی آن، خیلی تاکید می ورزید .یادم هست وقتی خیلی به او اصرار کردم تا دست از سرم بردارد و بگذارد به جبهه برگردم ،سگرمه هایش را در هم کشید وبا لحنی جدی و کلماتی شمرده گفت :دستور ی که به شما ابلاغ شده ، تعارف نبود ه که حالا برای رد ّ ان عذرو بهانه می اورید . تکلیف شما این است برادر همدانی ، تکلیف دارید و شرعا بایستی اطاعت کنید !
این جوری ها بود که علیرغم عدم تمایل قلبی و اکراهی که نسبت به پذیرش مسوولیت ستادی در سپاه استان داشتم و دلم برای جبهه پر می کشید ، کوتاه آمدم و شدم مسوول واحد تدارکات ، در همدان .
.... تغییرات مد نظر محمود شهبازی شامل حال مسوولین جبهه ی میانی سرپل ذهاب هم شد ؟
.... نه، محمود ، آقایان بهمنی و فریدی رادر جایگاه مسوول عملیات و جانشین در جبهه های میانی سرپل ذهاب ایفا کرد .
.... کلا چند ماه مسوولیت واحد تدارکات سپاه استان همدان را عهده دار بودید ؟
.... حدود سه ماه و نیم ، تا اوایل مرداد ماه سال ۱۳۶۰
.... دامنه ی جابجایی مسوولین ستادی در سپاه استان همد ان به همین حد محدود ماند ؟
.... نه ، شهبازی آقای محمد سماوات را تا قبل از ان بطور همزمان عهده دار......
# مهتاب خین
#۱۴۲
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 6⃣7⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
واحد تدارکات و واحد امور مالی سپاه استان بود. از سرپرستی تدارکات منفک کرد واین بار، صرفا اداره ی واحمد امور مالی را به ایشان سپرد. ماهم که شدیم مسوول واحد تدارکات ضمنا اقای محمد نوری راکه مسوول واحد اطلاعات سپاه استان بود، در سمت خودش ابقا کرد.
یک ابتکار جالبی هم به خرج داد برای اولین بار در سپاه همدان، بحث تشکیل یک کمیسیون ارزیابی و تصفیه را مطرح کرد. حکم تشکیل این کمیسیون راهم به آقای امیر چلویی داد و به او گفت؛ آقای چلویی. شما در این کمیسیون، نماینده من هستید. تکلیف دارید تا با دقت به وضایف یکا یک اعضای سپاه استان رسیدگی کنید و عناطر فاقد صلاحیت برای عضویت در این نهاد را شناسایی و تصفیه کنید. البته به پیشنهاد بنده. قرار شد آقای چلویی با حفظ سمت در آن کمیسیون، جا نشین من در واحد تدارکات بشود. شهبازی هم پذیرفت.
° چه ضرورت هایی باعث شد تا محمود شهبازی در بدو تصدی مسوولیت فرماندهی سپاه استان، کمیسیونی را برای تصفیه پرسنل به وجود بیاورد؟
خب، ناچارم قدری فضایی راکه در آن ایام بر سپاه استان همدان حاکم بود، برای شما تداعی کنم، تا بدانید چرا شهبازی این کار راکرد. درآن برهه، علاوه بر شورای فرماندهی، درداخل بدنه ی سپاه هم شورایی داشتیم به اسم شورای پاسداران، متشکل از کل اعضا سپاه. خیلی هم مبسوط الید بود این شورا. خب، در اوایل انقلاب، بحث کارشویی در جامعه و نهاد های انقلابی به عنوان یک ارزش، خیلی مطرح بود وصبعا این تب داغ، به سپاه سرایت کرد. عیب کار در این جا بود که شورای پاسداران؛خصوصا درآن دوران شش ماهه ی پس از اسارت برادرمان اقای طایقه نوروزی، بیش از اندازع مبسوط الید شده بود. به عنوان مثال، هربارکه درشورای فرماندهی نسبت به امری تصمیم گیری می شد و مسوولین بعد از چندین ساعت بحث و فحص کارشناسی و سنجیدن جوانب مختلف امر، به سریعترین یک مسوول یا برکناری وی، یا اجرای یک آیین نامه به اجتماع می رسیدند و در این باره
صفحه ۱۴۳
------------------------------------------
۱- تذکر یک نکته ضرورت دارد : آن روزها ما در سپاه واحد حفاظت نداشتیم و وظایف حفاظتی را هم واحد اطلاعات انجام می داد . بعدها آمدند و واحد حفاظت را در سازمان سپاه کشور به وجود آوردند . رده های اطلاعات در مناطق کسوری سپاه تا قبل از تشکیل واحدهای حفاظت ،تحت کنترل و سرپرستیواحد اطلاعات کل سپاه قرار داشتند که فرماندهی این واحد را تا اواخر شهریور ماه سال ۱۲۶۰، آقای محسن رضایی میر قائد به عهده داشت ؛فرمانده کل بعدی از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۶ و دبیر فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام
#برادر شهبازی
# صفحه ۱۴۳
ادامه دارد.....
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 7⃣7⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
حکمی صادر می شد، اعضای ان شورای پاسداران یک جا جمع می شدند و توی جلسه شان، دفعتا یکی بلند می شد و میگفت: چه کسانی با حکم صادره از طرف شورای فرماندهی مخالف اند؟
ناگهان می دیدید همه به نشانه ی مخالفت با حکم، تکبیر می گویند و این جوری، روال مذیریت سپاه دست خوش خدشه و حکم صادره، و تو می شد!
° پس به این ترتیب، یک ساز و کار آشفته و متز لزلی بر ارکان مدیریتی سپاه استان همدان حاکم بود؟
اصلا مغلمه ی عجیبی بود ان شورای پاسداران . درآن دوران، هنه جور آدمی توی سپاه داشتیم. از آدم های شلوغ و ماجرا جو، تا طرفداران یک سری از گروه های سیاسی خصوصا جنبش هواداران مسلمان مبارز و حتی مجاهدین خلق. یک همچین اشخاصی. ° طبیعی بود که بعد از آمدن شهبازی غیر بومی و جوان و تصدی او به عنوان فرماندهی سپاه استان، خصوصا تشکیل کمیسیون تصفیه برای بر کنار کردن عناصر ناصالح در سپاه همدان، مخالفت هایی با او شکل بگیرد. برخورد محمود شهبازی با مخالف خوان ها و عناصر سزاوار تصفیه در سپاه به چه شکل بود؟
محمود شهبازی از این بابت هم نشان داد آدم فوق العاده زرنگ و هوشیاری است. اولا، وقتی امیر چلویی را به عنوان نماینده فرماندهی سپاه استان در کمیسیون تصفیه منصوب کرد، دو نفر دیگر راهم به عضویت این کمیسیون در آورد: آقای محمد نوری؛مسوول واحد اطلاعات و آقای سعید فرجیان زاده؛ مسوول واحد پرسنلی. که افراد بی اطلاع فکر می کردند شخص فرمانده سپاه استان، در بحث پاکسازی ها، از هر جهت مبرا و فاقد اختیارات است و هرچه هست، زیر سر آن سه عضو کمیسیون است!
حتی پاره ای مواقع. آن زیرکی خاص اصفهانی بودنش را بروز می داد، که البته فقط من و چند نفر دیگر از محارم او متوجه می شدیم؛ناگهان میدیدیم از فرد در معرض پاکسازی، جانبدار می کند و حتی نی رفت و به اعضای کمیسیون می گفت: چرا میخواهید این برادر را پاکسازی می کنید؟ دلایل شما برای این کار چیست؟ اصلا ایشان .....
صفحه ۱۴۴
---------------------------------------
۱-البته برای یک نهاد مسلح ، از طراز سپاه بحث مدیریت شورایی، بحث نامربوطی بود .چه اینکه بعدها در جریانتصویب اساسنامه سپاه در مجلس شورای اسلامی هم ، حضرت امام (ره) فرموده بودند : اداره ی سپاه بایستی بصورت فرماندهی کل باشد و نباید سورایی باشد.
# صفحه ۱۴۴
ادامه دارد .....
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 8⃣7⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
باید بیایید ،من با او صحبت کنم ،تا ببینم چرا می خواهیداز سپاه بیرونش کنید ؟
یعنی طوری سلوک می کرد که فرد پاکسازی شده ،احساس نمی کرد این امر ناشی از برخورد فرماندهی با او بوده ،بلکه همه چیز را از چشم اعضای کمیسیون تصفیه می دید ؛کمیسیونی که تشکیل دهنده وناظر ارشد بر فعالیت آن خود شهبازی بود !به این ترتیب، خیلی قشنگ از بروز تنش وبحران در بدنه سپاه هم جلوگیری می کرد .
محمود در امر مدیریت بحران ،عنصر فوق العاده هوشمند وزیرکی بود . اکثر مواقع هم در توجیحه این نحوه برخوردش با قضایا ،نیم شوخی ونیم جدی به ما می گفت :فرمانده که نباید ترکش بخورد ،شما ها بایستی بروید جلو وترکش گیر فرمانده بشوید .!...[می خندد].این یکی از اصطلاحات رایجش بود.
○آن شورای پاسداران را منحل کرد ؟
□نه شورای پاسداران را منحل نکرد ،بلکه آن را از اساس متحول کرد .در جنب فعالیت کمیسیون تصفیه وحذف عناصر ناصالح از بدنه و رده های مختلف در سپاه ،شهبازی دست به کار ایجاد یک ساختار انسانی پویا و منسجم برای سپاه استان همدان شد . خیلی دقیق برای سپاه همدان وشهرستان های تابعه آن ،تشکیلات درست کرد . در هر رده یک به یک آدم ها را محک زد ،عناصر به درد بخور را سوا کرد ودر چارت مسولین سپاه قرار داد و سرانجام،یک ماه بعد از ورودش به سپاه همدان بود که اولین جلسه شورای پاسداران را تشکیل داد . این جلسات تا قبل از آن به صورت هفتگی برگزار می شدند. البته بر فضای جلسات، آشفتگی عجیبی حاکم بود .هر بار ،تا جلسه شروع می شد، می دیدی تعدادی از حضار دارند به هم می پرند و مشاجرات لفظی در باب دعوا های سیاسی و سلیقه ای ،دامن می زنند . اصلا هیچ خیری در آن جلسات نبود .
نه بار معرفتی وتربیتی داشتند،نه محتوای سیاسی درستی ،صرف قیل وقال بر سر اختلافات گروهی و فرقه ای را شاهد بودیم .منتها محمود شهبازی ورق را برگرداند .
○چطور؟
□شهبازی تسلط جالبی بر زوایای نهج البلاغه _مجموعه ی خطابه ها،نامه ها وکلمات قصار حضرت امام علی (ع)_داشت . با آن که از اوایل دهه ی 1350 بنده با نهج البلاغه مانوس بودم ،اما خدا گواه است هنوز هم من آدمی را ندیده ام که مثل او بتواند بر مفاهیم کلیدی این کتاب،چنان احاطه داشته باشد ،ضمن آن که بتواند در عنفوان جوانی ،مانند یک استاد کار کشته ....
برادرشهبازی 《مهتاب خین 》145
ادامه دارد ....
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 9⃣7⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
مانند یک استاد کار کشته معارف اسلامی ،موضوع های مطروحه در نهج را به زبان روز وعام فهم ،بدون لغزیدن به ورطه ی تفاسیر بی بنیاد و من عندی از کلمات امیر المومنین(ع) ،به دیگران ارائه کند . همین الفت با نهج ،از بزرگترین الطاف خداو عنایات آل محمد (صل الله علیه وآله وسلم) در حق شهبازی بود .
خیلی مسلط بود ومطلع . لذا،از همان اولین جلسه ی شورای پاسداران ،محمود بخش عمده ی وقت جلسه را صرف خطبه ی آفرینش حضرت امیر (علیه السلام) کرد . داستان خلقت کائنات،زمین وآسمان ها،کوه ها و دریا ها وآفرینش آدم ،در این خطبه به صورت بسیار شیوا و جذابی توسط امام علی (ع)بیان شده است . محمود شهبازی چنان مسلط و با احاطه ،فراز های این خطبه را در آن جلسه خواند و تشریح کرد که از همان دقایق اولیه تمام بچه ها، مات ومبهوت در سکوت کامل به او چشم دوخته بودند و مثل تشنه ای که به یک چشمه آب ذلال رسیده باشد ،کلماتی را که از دهان محمود خارج می شد ،جرعه جرعه با کام جان شان می نوشیدند .
خیلی زود این نشست ها ،جای خودشان را در سپاه استان باز کردند و بدل شدند به یک کلاس عقیدتی ،اخلاقی و سیاسی مبنایی فوق العاده سودمند . کلاسی که شاگرد آن ،اگر لیاقت داشت و لطف خدا شامل حالش می شد ،برای آدم شدن ، می تونست خیلی چیز ها در آن یاد بگیرد .
○اگر برایتان مقدور است ،شمه ای از 24 ساعت زندگی روز مره محمود شهبازی و سلوک فردی وجمعی او را در دوران تصدی فرماندهی سپاه استان همدان ،برای ما توصیف کنید .
□بسیار خوب.منتها،لازم است به عنوان مدخلی برای ورد به این بحث ،من نکته بسیار مهمی را گوش زد کنم . اصولا محمود شهبازی در ساحت منش و کنش ،بسته به موقعیت ومحیط ،دارای دو شخصیت متفاوت بود :یک شخصیت او در جایگاه مدیریت و فرماندهی سپاه استان همدان.
146 《مهتاب خین》 برادر شهبازی
ادامه دارد ....
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 0⃣8⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
جایگاه مدیریت و فرماندهی سپاه استان همدان و دوّمی; شخصیت اش در جایگاه یک رزمنده ی محور میانی جبهه ی سر پل ذهاب.
#این دو گونه بودن شخصیت او را می توانید به صورت عینی تر برای مان تشریح کنید?
*البته, اصلا محمود شهبازی رزمنده - چه در جبهه سر پل و چه بعدها در دو کوهه- آن محمود شهبازی فرمانده سپاه استان همدان - و بعدها; قائم مقام تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص)-نبود.اگر در آن ایام ,مثل این سالها امکان دسترسی به دوربین های ویدیویی کوچک هَندی کَم وجود داشت و می شد از ۲۴ ساعت زندگی شهبازی در جبهه تصویر گرفت و ۲۴ ساعت هم از فعالیت و حضورش در سپاه همدان, هر کس با دیدن مجموع تصاویر گرفته شده, به ضِرسِ قاطع می گفت: این شهبازی, کمترین وّجه تشابهی با آن یکی ندارد.
محمود شهبازی سپاه همدان, در بحث اعمال مدیریت و فرماندهی خودش بر مجموعه زیر دست, اصلا با کسی ملاحظه و تعارف نداشت. با من خیلی صمیمی شده بود, مرا سنگ صبور درد دلها و رازدار اسرارش می دانست و محل وثوق و اعتماد او بودم طوری که اگر از هر رده ای در مورد امری گزارشی دریافت می کرد, بلافاصله صحت و سقم آنرا با بنده چک می کرد و فقط موقعی به آن گزارش ترتیب اثر می داد که قبل از آن, با من هم مشورت کرده باشد. امّا...همین آدم, با وجود آن همه ارادت و علاقه ی قلبی موجود در بین ما دو نفر , در کسوت فرماندهی سپاه همدان , ابدا نشانی از آن محمود شهبازی که طی دوران حضورش در جبهه, با او گپ می زدیم , شوخی می کردیم و حتی کشتی می گرفتیم, نداشت.۱
در مجموع محمود شهبازی در کار آدم بسیار منظم و جدی بود. در وادی رفاقت هم, برای دوستانش سنگ تمام می گذاشت. می شد گفت یک انسان متوازن بود.
#طی مدت فرماندهی بر سپاه استان همدان, محمود شهبازی کجا سکونت داشت?
______________________________________
۱. از اواسط تابستان ۱۳۶۰ که مجدداً مسوُلیت محور میانی جبهه سر پل ذهاب را به عهده گرفتم. مواقعی که از منطقه عملیاتی به همدان برمی گشتم , در سپاه استان طوری با من برخورد می کرد که حتّی امر بر خودم مشتبه می شد که نکند این بشر پاک مرا از یاد برده ! یادم هست برای ملاقات با او, جلوتر بایستی از مسوُول دفتر فرماندهی وقت می گرفتیم, بعد که به ملاقاتش می رفتم, می دیدم خیلی رسمی و جدی با من سلام و علیک می کند.طی مدت ملاقات ,هر بار که رشته صحبت به مسایل غیر ارادی و مناسبات شخصی ما متمایل می شد, خیلی ظریف موضوع صحبت را به سمت بحث اصلی سوق می داد و نیم نگاهی هم به ساعت داشت. کاملا مشخص بود که دارد آن نیم ساعت یا یک ساعت وقتی که به من داده, رعایت می کند. به محض تمام شدن وقت ملاقات, دیگر مجال گفت و گوی خودمانی را باقی نمی گذاشت. خیلی جدی از جایش بلند می شد و به بنده می گفت: خب دیگر, برادر همدانی با شما عرضی ندارم. بروید به سلامت! طوری شد که هر بار, در آخر ملاقاتها, توی دلم می گفتم: ای بابا, این دیگر چطور آدمی است?!
۱۴۷ # برادر شهبازی
ادامه دارد ....
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 1⃣8⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا )
آیا در شهر برای خودش منزلی اجاره کرده بود?
#ابداً پشت همان دفتر کارش, یک اتاق کوچک و محقری قرار داشت که در حکم مسکن و ماُوای محمود در همدان بود. مختصر لحظاتی را که در اواخر شب, برای استراحت, تهجد شبانه, و مطالعه در اختیار داشت, توی همان اتاق سپری می کرد.
#در بحث مطالعه, بیشتر به خواندن چه نوع کتابها و نشریاتی گرایش داشت?
*کتابهای مربوط به اصول عقاید اسلامی و بحث های معرفتی و اخلاقی را خیلی دوست داشت. خصوصا اگر توسط اساتید فن و با قلم شیوا و مستند به اسناد و احادیث معتبر نوشته شده بودند. آثار منتشر شده ی حضرت امام(ه) مثل کشف الاسرار, ولایت فقیه, شرح دعای سحر, پرواز در ملکوت یا همان آداب نماز ایشان را با دقت می خواند.الفت زیادی با مجموعه ی چهار جلدی اصول کافی مرحوم کلینی داشت. عمده ی آثار استاد شهید مطهری را به دفعات خوانده بود. البته در بین تمام کتابها,بعد از قرآن کریم, یار غار و دوست وفادارش نهج البلاغه بود. در بین بچه های سپاهی, احدی را ندیده ام که به قدر محمود, با این کتاب محرم و مونس بوده باشد. از مطالعه آثار ایدئولوژیک مربوط به مکاتب فلسفی_ سیاسی غربی و شرقی هم غافل نبود. آن روزها, چون مکتب کمونیزم و فلسفه ی مارکسیستی در محافل مصطلح به روشنفکری و فرهنگی کشور خیلی طرفدار داشت و عمده ی گروههای سیاسی مخالف انقلاب اسلامی یا رسما خودشان را مارکسیست می دانستند و یا مثل مجاهدین خلق, زیر بنای اصول جهان بینی شان عمدتا مارکسیستی بود. محمود دوره ی آثار مصطلح به کلاسیک های این مکتب فلسفی_سیاسی را با دقت مورد مطالعه قرار می داد.
آثاری از قبیل: ماتریالیزم تاریخی, ماتریالیزم دیالکتیک_هر دو به قلم موریس کنفورت-سرمایه و فقر فلسفه اثر کارل مارکس, مقالات فلسفی لنین, استالین و مائوتسه دون.
جان کلام; از خود کمونیست ها مکتب شان را بهتر می شناخت.
# از این لحاظ, وجه تشابه جالبی با احمد متوسّلیان داشته.۱ چند سال قبل که برای کاری به موزه شهدا در خیابان طالقانی تهران رفته بودیم,داخل غرفه ی یادبود حاج احمد, در کنار عکس قاب شده و تعدادی از وسایل شخصی او,یک
______________________________________
۱. درباره ی این وجه تشابه, دکتر محسن رضایی میر قائد طی مصاحبه ای در سال ۱۳۷۶ گفته است: برای من, احمد متوسلیان و محمود شهبازی خیلی مشابه هم بودند, از جهات مختلف......
ادامه دارد .....
۱۴۸ # صفحه
بسماالله الرحمن الرحیم
قسمت2⃣8⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا
کاغذ در برگی بزرگ از آنهایی که بین محصلین به ورقه ی معروفند را دیدیم در این اوراق متوسلیان با آن دستخط خوانایش با خودکار آبی رنگ یکی از پیچیده ترین اثار کلاسیک فلسفه ی مارکسیستی به نام آنتی دورینگ نوشته ی فریدریش انگلس را با قرار دادن تضادها و تناقص های موجود در صفحات مختلف این کتاب در کنار هم ،به روش نقد تطبیقی ،نقد کرده است.
بله به نکته جالبی اشاره کردید. انسانهایی مثل احمد متوسلیان و محمود شهبازی ابدا اشخاص بی سواد و بی مطالعه ای نبودند. نبض جریان فرهنگی، فلسفی و سیاسی موجود در جامعه، دستشان بود. در دوره و زمانه ای که حتی بسیاری از طرفداران تو آتشه گروه های کمونیستی ای از قبیل حزب توده و فداییان خلق قادر به از رو خواندن چهار صفحه متن فلسفی مکتب کمونیزم نبودند تا چه رسد به حلاجیشان، آن هم به روش نقد تطبیقی بچه مسلمانهای سپاهی ها از قبیل متوسلیان و شهبازی بهتر از خود آن کمونیست های پرمدعا،بر متون مبنایی مکتب و کمونیزم تسلط داشتند. لابد شما وصیت نامه ی معروف شهبازی را خوانده اید.در این وصیت نامه که آن را روز عید فطر تابستان ۱۳۶۰ نوشته به صراحت می گوید: جز مقداری کتاب چیزی از مال دنیا ندارم که بخشی از آنها، کتب مکاتب انحرافی است. این کتابها را صرفا برای مطالعه، پژوهش و نقد محتوایشان نگهداری کردم.سیر و گرایش مطالعاتی متنوع او را که عرض کردم.عشق عجیبی هم به مطالعه نتلاوت کلام الله مجید داشت.از هر فرصتی برای این عشقبازی استفاده می کرد. حتی در آن اخرین ملاقاتی که در منطقه ی عملیاتی خرمشهر با او....
برادر شهبازی ۱۴۹
ادامه دارد....
شادي روح اقا سجاد عزيز كه در فضاي مجازي هم مظلوم واقع شدند صلواتي هديه فرماييد به روح پاكش .
#صلوات
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 5⃣8⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا
می کرد.همسرم می نشست با دقت تمام به آن ها گوش می داد و می گفت: واقعاً برادر شهبازی یک انسان مومن و متعهد ،خوش فکر وبا سواد است. شما قدر این آدم را بدانید.1
شما بروید این مطلب را در همدان بپرسید ؛امکان ندارد که محمود لااقل یک بار به منزل هر یک از پاسداران سپاه سرکشی نکرده باشد. به خانه تک تک بچه ها رفته بود، در این سرکشی ها، وضع طرف ملاقات محمود از دو حال خارج نبود :اگر طرف مجرد بود محمود می نشست با پدر و مادرش صحبت می کرد و اگر هم متاهل بود ، خیلی برادرانه و با وقار با فرزندان وهمسر آن برادر حرف می زد. خیلی دوست داشت بداند زندگی این بچه ها چه طوری می گذرد، در خانواده های شان چه جور مشکلاتی وجود دارد و آیا می شود برای حل این مشکلات قدمی بردارد؟!
در تمام این دیدار ها ، رسم قشنگی هم رعایت می کرد . از تمام پاسداران قدیمی سپاه همدان بروید تحقیق کنید ؛ امکان نداشت محمود شبی میهمان ما باشد و در این میهمانی، با خودش هدیه ای نیاورد. نوع غالب هدایای او کتاب بود و بیشتر آثار امام خمینی ره و استاد شهید مطهری ره . مثلاً برای خود من کتاب پرواز در ملکوت حضرت امام ره ، را هدیه آورد . در صفحه اول آن، چند خطی با خودکار آبی برایم نوشت2....[با اندوه لحظه ای سکوت می کند ]..... هنوز هم آن کتاب را دارم.
▫️چه جوری به منزلتان آمد ؟ سرزده و بدون اطلاع قبلی، یا اوّل تلفنی خبر دارتان کرد؟
▫️ به خلاف دفعات قبلی که زنگ می زد و با آن لحن بازیگوش خودش می گفت: می خواهم بیایم خانه شما با هم یک شام خوشمزه بخوریم، این بار بدون اطلاع و خیلی سرزده آمد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ بعد از شهادت مظلومانه محمود شهبازی در آخرین مرحله عملیات الی بیت المقدس و فتح خرمشهر به همدان برگشتم؛ شهر همدان از یک طرف غرق در شادمانی به خاطر فتح خرمشهر بود واز طرف دیگر ، سوگوار شهادت محمود یکی از کسانی که داغ شهادت شهبازی خیلی او را سوزاند، همسر خودم بود .آن روز ها مدام اشک می ریخت و مدام گریه می کرد طوری که مجبور بودم او را تسلی بدهم.برای همه ی بچه های سپاهی همدان و اعضای خانواده های شان ، محمود در حکم یک برادر بزرگ و عضو واجب الاحترام خانواده محسوب می شد.
2ـ متن ویراسته یادداشت شهید شهبازی بر کتاب پرواز در ملکوت ، آداب الصلوه:
بسم رب المجاهدین . برای برادر صدیق ، شاهد و حسین وار عزیزمان برادر حسین همدانی ، او که به ما صداقت و اخلاص را می آموزد و با پروازش در ملکوت ، به ما شیوه ی زندگی را می آموزد و این گفته ، مدیحه گویی نیست ، هر چند که مدح چون اویی، مدح شرف است و تقوا و.....
به امید پیروزی اسلام و ذّلت کفر ....
ادامه دارد....
152#مهتاب خیّن
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 6⃣8⃣
▫️محمود خاطرات سراسر عشق
,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
صبح هایش را رد سپاه استان چطور شروع می کرد ؟ اکثر روزها صبح کله سحر ، به محض خواندن نماز صبح از اتاقش خارج می شد و باغچه ای را که پشت اتاق او قرار داشت و پر از گل بود. آب می داد.البته سپاه یک نفر باغبان هم داشت که روز ها کار می کرد و شب ها به خانه اش بر می گشت؛ یادم هست بارها شد که باغبان از بچه ها پرسیده بود :این که به باغچه ها آب می دهد چه کسی است؟از آن جا که کسی متوجه نشده بود جوابی برای سوال آن بنده خدا نداشت .
بعدها بود که تک وتوکی از بچه ها که اتفاقی محمود را در حال آبیاری گل ها بعد از نماز صبح دیده بودند، به سِرّ مطلب پی برده بودند.
▫️از لحاظ مشارکت در کارهای جمعی چطور؟
▫️خیلی فعال شرکت می کرد . در آن روزها در سپاه همدان یک رسمی جا افتاده بود ،مبنی بر رقابت در نظافت توالت ها و سرویس بهداشتی سپاه. همه ی بچه ها برسر انجام این کار باهم رقابت داشتند.
▫️ یعنی علاوه بر کار بهداشتی،نوعی خودشکنی بود بله؟
آره. فرمانده و مسوول هرواحد تا پاسداران ذخیره، خودشان را موظف می دانستند توالت ها را بشویند.هرکس صبح زودتر از بقیه از خواب بیدار می شد، بلافاصله ، خیلی سریع و البته دقیق ،سرویس های بهداشتی سپاه را تمیز می کرد .
دست آخر طوری شده بود که سایرین وقتی می دیدند شخص نظافت کننده ،فی المثل ساعت3:30 دقیقه صبح بیدار شده وسرویس را شسته ،به نگهبان پاس آخر می سپردند .ما را ساعت 3 بیدار کنید.
محمود شهبازی هم خودش را آورده بود توی این جرگه و خیلی مقید و منظم در این طور کارهای عمومی شرکت می کرد.
در این رابطه ،مطلب دیگری که از شهبازی دیدم ،برایم مبدل شد به یک خاطره ی ماندگار .در آن ایام برادری داشتیم به اسم عسکری1 . راننده ی تریلی بود و با ماشین متعلق به سپاه ، برای سپاه همدان بار می آورد. آن روزها ، مثل بعد از جنگ ،نیروی وظیفه که در سپاه جنگ نداشتیم ، لذا به محض این که آقای عسکری وارد سپاه می شد همه برادرهای پاسدار ، اعم از مسوول و غیرمسوول ، هر یکی ، یک گونی روی گرده
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.در سال های بعدی جنگ ،فرزند آقای عسکری در جبهه به شهادت رسید.ایشان در حال حاضر،مقیم تهران است .
ادامه دارد ...
153 مهتاب خين
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت7⃣8⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جها نی خادمین شهدا
انداختند و می رفتند بار را اگ تریلی تخلیه می کردند و می بردند داخل انبار سپاه. بارهم همه جور چیزی بود: از قند و حبوبات و برنج و لپه و سیب زمینی گرفته،تا مهمات در تمام ایامی که فرماندهی سپاه استان همدان به عهده ی شهبازی بود بچه ها می دیدند علی رغم آن که پای محمود به صورت مادر زادی کمی کج بود و در راه رفتن مشکل داشت او می آمد و دوش به دوش سایرین شانه زیر بار می داد و تا آخرین گونی اجناس را روی گرده اش می گرفت و می برد توی انبار یعنی آخرین گونی بار تریلی که خالی می شد ایشان مثل بقیه بچه ها می رفت دست و صورت خودش را می شست گرد و خاک را از لباسش می تکاند و برمی گشت سراغ کارش با همین مواسات و برابر دانستن خودش با بچه ها خیلی به دل آن ها نشست.
⚪️ خب این در رابطه با بچه های سپاه شهر بود. درنسبت با مردم و محافل مذهبی همدان چطور؟
◽️در شهر همدان محافل قرآنی از استقبال مردمی بسیار جالبی برخوردار بودند خصوصاً محفلی بود به اسم مکتب قرآن. محمود خودش را مقید کرده بود به تمام محافل قرآنی و هيأت مذهبی شهر رفت و آمد داشته باشد آن روزهای اولی که وارد سپاه همدان شد غروب ها میگفت: برویم گشتی توی شهر بزنیم برادر همدانی .
از هر خیابانی که عبور می کردیم شاید ده بار می پرسید :اسم این خیابان چیه؟ چند تا خیابان فرعی بهش متصل می شن؟کنجکاوی عجیبی برای آشنا شدن با شهر داشت مدتی که گذشت دیدم شهر همدان را از من بهتر می شناسد ! تمام کوچه ها و خیابان ها را یک به یک بلد شده بود شب ها که به محافل قرآنی شهر می رفتیم مدام از من می پرسید :این محفل چه خط و ربطی داره ؟ خیلی زود در این زمینه هم از من جلو زد بعد هم خیلی مقید شد به آن دسته از محافل قرآنی و هیأت هایی که در خط امام و انقلاب بودند آمد و رفت داشته باشد
⚪️قطعاً محفوظات قرآنی شهبازی هم در این رابطه به او کمک می کرد؟
◽️بی اندازه ! در آن محافل قرآنی به قدری ترتیل آیات نورانی کلام الله مجید را با لحن خوش و صوت زیبایی می خواند که همه ی اساتید و شرکت کنندگان در جلسه شیفته او شده بودند طوری که پشت سر هم از محمود برای شرکت در این محافل دعوت می کردند استاد مسلم نهج البلاغه هم که بود در سال ۱۳۶۰ می رفت و ....
ادامه دارد....
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 8⃣8⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
برای طلاب،که خودشان اهل فضل بودند ،نهج البلاغه تدریس می کرد. شاید نیمی از ارادتی که بنده نسبت به او پیدا کردم. ناشی از همان الفتی بود که با قرآن داشت.
⚪️از تلاوت های شهبازی ، آیا نوار صوتی ای باقی مانده ؟
◽️بله، فکر می کنم در آرشیو بنیاد حفظ آثار همدان موجود باشد.
⚪️پس فرمودید با حضورش در محافل قرآنی و مذهبی ، قلوب مردم همدان را هم جذب کرد؟
◽️بله . نسبت به با وضو بودن ، بسیار مقید بود. وضوی خودش را تجدید می کرد . می رفت در حلقه ی قاریان می نشست ، خیلی سنگین ومؤدب، به تلاوت ها گوش می داد. بعد هم که نوبت به او می رسید ، با لحن خوش وتجوید صحیح اش ، دل ها را زیر و زبر می کرد، البته یادم هست که در جلسات قرآنی ای که داخل سپاه برگزار می شد با تأکید می گفت: شما به صرف تلاوت قرآن اکتفا نکنید ، در آخر هر جلسه ، تعدادی از این آیات را ضمن تطبیق آن ها با احادیث صحیحه ی معصومین(علیهما السلام) مختصر تفسیری هم برای حضار بکنید؛ طوری که پیچیدگی های ظاهری کلام وحی، برای شما شفاف بشود.
عجیب به روحانیت متعهد و وفادار به خط امام(ره) اعتقاد و ارادت قلبی داشت. همین حالا وصیت نامه اش را بردارید و بخوانید . شاید نزدیک به دو سوم محتوای آن، سفارش درباره ی روحانیت ، حفظ شأن و جایگاه آن و ضرورت ارتباط گیری با آن ها است. در هر جمع و محفلی که حضور پیدا می کرد، چه در داخل سپاه و چه بیرون و همزیستی در جبهه ، سفارش رایج اش این بود: بروید سریع یک آخوند پیدا کنید ، او را نگه دارید و ولش نکنید! ما در هیچ موقعیتی نبایستی از روحانیت جدا بشویم .
با توجه به تمام جوانب سلوک معنوی، اعتقادی و جمعی محمود بود که بچه سپاهی ها و مردم مؤمن همدان ، شیفته این فرمانده جوان و غیر بومی سپاه شهر شدند. ما در قرآن خوانده ایم که خداوند به حضرت یحیی بن زکریا(علیهما السلام) در کودکی رسالت و کتاب داده . حالا از انبیاء و اولیاء الهی که بگذریم، در همین سال های اخیر ، این نوجوان اعجوبه را در عرصه ی علوم قرآنی دیده ایم ؛ آقای دکتر طباطبایی را می گویم. خب، اگر بنا بر سن و سال باشد، او که سن و سالی ندارد، اما ....
ادامه دارد ...
155 مهتاب خین
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 9⃣8⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
از حیث دانش و بینش، به صد نفر استاد قرآنی درس می دهد.
در بحث جا افتادن محمود در جایگاه فرمانده سپاه استان با وجود سن و سال کم او هم وضع به همین منوال است. مردم عاقل اند؛ به صرفِ ظواهر اشخاص اکتفا نمی کنند. با دانش وبینش و عملکرد اشخاص هم کار دارند . به همین دلایل، اگر هم در بادی امر بعضی از ما نسبت به این مطلب که چرا یک جوان غریبه را آورده اند و به عنوان فرمانده سپاه منصوب کرده اند ، کمی ذهنیت داشتیم، ظرف مدت کوتاهی همزیستی با او، همه یکدل و یکصدا به این واقعیت معترف شدیم که محمود شهبازی برای تصدی چنین مسؤولیتی فوق العاده شایستگی دارد. حتی بعضی بچه ها با حسرت می گفتند: این تا حالا کجا بود؟ کاش از اول تشکیل سپاه، او را بالای سرمان داشتیم .
این طوری ها بود که ایشان در همدان جا افتاد . حالا کل این قضایا شاید دوـ سه ماهی بیشتر طول نکشید و در بهار 1360 استان همدان ، یکی از توانا ترین فرماندهان لایق سپاه کشور را، در اختیار داشت.
ادامه دارد .....
156 #
بسم االله الرحمن الرحیم
قسمت0⃣9⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا
⚪️ بهار ۱۳۶۰ مصادف با روزهایی است که کشور وارد فاز نهایی بحران موجود بین جناح انقلابی نظام، با جریان غرب سالار لیبرال ها به سر کردگی بنی صدر می شود. قطعاً امواج این بحران به شهر زادگاه بنی صدر هم کشیده شد، بله؟!
▫️البته. در گرماگرم حوادث پر التهاب کشور در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۰ بود که بنی صدر برای بازدید و سخنرانی عازم همدان شد.
⚪️ واکنش محمود شهبازی در جایگاه فرماندهی سپاه استان، نسبت به آمدن بنی صدر به همدان، در آن روزهای حساس چه بود؟
▫️ به خاطر دارم که روزهای دوشنبه هر هفته، کل نیروها و مسئولین سپاه در محل نمازخانه سپاه همدان جمع می شدند و در آن جا، مهم ترین مسایل انقلاب در سطح استان و سپاه را مورد بحث قرار می دادند. در یکی از همین جلسات هفتگی، خبر بازدید قریب الوقوع بنی صدر از استان هم، مطرح شد.
⚪️ تاریخ دقیق تشکیل این جلسه هفتگی را به خاطر دارید؟
▫️ نه، فقط یادم مانده که بعد از عملیات دوّم بازی دراز بود.¹ چون برای آن عملیات، بنده به بهانه ی انتقال اقلام تدارکاتی، به مدت ۴۸ ساعت از همدان جیم زدم و رفتم به محور میانی جبهه سرپل ذهاب، پیش بچّه رزمنده های خودمان. وقتی برگشتم، حدود یک هفته بعد، آن جلسه در سپاه همدان برگزار شد و شهبازی خبر بازدید قریب الوقوع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. عملیات دوّم بازی دراز از ۲ اردیبهشت ۱۳۶۰ آغاز شد. در آن نبرد، تلاش عمده و اصلی به عهده ی نیروهای محور چپ جبهه ی سرپل، بچّه های سپاه منطقه ۱۰ تهران بود و این نیروها بایستی برای آزادسازی بلندی های ۱۰۵۰، ۱۱۰۰ گچی، ۱۱۵۰ و ۱۱۰۰ صخره ای از مجموعه ارتفاعات بازی دراز عمل می کردند. در مجموع عملیات بسیار پیچیده، ارزشمند و تا حدود زیادی موفق بود. همزمان با این عملیات لشکر ۶زرهی سپاه دوّم ارتش بعث، یک ستون زرهی به استعداد تقریبی ۱۵۰ دستگاه تانک را به سمت سرپل ذهاب حرکت داد. روز هشتم اردیبهشت، گروهی ۲۰ نفره از بچه های سپاه همدان در تنگه سوق الجیشی قراویز ــ مدخل شهر سرپل ذهاب ــ طی یک نبرد حماسی تن با تانک، پیشروی ستون زرهی دشمن را متوقف کردند. در این تقابل نابرابر، مهدی فریدی جانشین فرمانده عملیات محور میانی سرپل به شهادت رسید. چند روز بعد هم فرمانده این محور عملیاتی، یعنی تقی بهمنی، در حوالی سرآب گرم شهید شد.
۱۵۹▪️بازیابی ثبات
«مهتاب خین.»
ادامه دارد....
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 1⃣9⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
بنی صدر از استان را به ما داد. بعد هم با همان لحن مؤکد و رسمی خودش خطاب به پاسداران حاضر در جلسه گفت: برادران! من رسماً در این جا اعلام می کنم؛ هیچ کدام از ما پاسداران سپاه همدان، در مراسم استقبال از آقای بنی صدر شرکت نخواهیم کرد. خیلی رک و بدون تعارف حرف خودش را زد.
⚪️ آن جوری که شما زمان تقریبی تشکیل این جلسه را گفتید، معلوم می شود هنوز بنی صدر متصدی امر فرماندهی کل نیروهای مسلح بوده. آخر در بیستم خرداد سال ۱۳۶۰ است که حضرت امام(ره) طی حکمی چند خطی خطاب به ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی، برکناری بنی صدر از این سمت را ابلاغ می فرمایند. با عنایت به این نکته که گفته بودید نگرش سپاهیان پاسدار به امر سلسله مراتب، مبتنی بر ادای تکلیف شرعی بوده، هضم این نحوه جبهه گیری فرمانده مقیّد به شعائری از طرازِ شهبازی در قبال بنی صد ، که علی ایّ حال هنوز فرمانده کل قوا بود، قدری دشوار به نظر می رسید.
▫️ کاملاً متوجّه منظورتان شدم. منتها شما عزیزان باید واقعیت های انکارناپذیر آن دوره و شرایط حساس زمانی و مکانی کشور در بهار سال ۱۳۶۰ را در نظر بگیرید. در این صورت دیگر نحوه ی برخورد فرماندهان متعهد سپاهی و حتّی ارتشی ما با بنی صدر، برای تان توجیه خواهد شد. حالا از همه ی این مسائل هم که بگذریم، چنان که قبلاً هم عرض کردم، محمود شهبازی از عناصر اصلی مجموعه ی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در جریان تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا در تهران بود. شهبازی به همراه سایر دوستانش از قبیل محسن وزوایی، مهدی رجب بیگی، عبّاس ورامینی و ... در جریان بازیافت اسناد منهدم شده ی رابطین داخلی سازمان C.I.A در سفارت آمریکا، اسنادی را هم در رابطه با بنی صدر به دست آوردند.¹ آن طوری که در مقدمه ی جلد نهم اسناد لانه جاسوسی ــ مربوط به بنی صدر ــ قید شده، از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام تعهد گرفتند حتی یک کلمه درباره ی پیدا شدن سندهای مربوط به بنی صدر،
در جایی مطلبی به زبان نیاورند، تا وقتی که مسئولین ارشد نظام و حضرت امام(ره) در این رابطه اذن بدهند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. مطابق این اسناد ابوالحسن بنی صدر در مرداد ۱۳۵۸ با حقوق ماهیانه ۱۰۰۰ دلار از طریق ورنون کاسین با نام مستعار ویلیام.ا.فاسنزــ رابط C.I.A ــ استخدام و نام رمز S.D.LURE.1 برای وی در نظر گرفته شد. بعد از عزل بنی صدر در خرداد ۱۳۶۰، این مجموعه اسناد ابتدا در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ شد و در تابستان همان سال به صورت کتابی انتشار یافت. ر.ک. به کتاب: اسناد لانه جاسوسی آمریکا، شماره ۹ (اسناد ابوالحسن بنی صدر)، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام ، تهران، چاپ یکم، ۱۳۶۰.
۱۶۰▪️«مهتاب خین»
ادامه دارد ....
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 2⃣9⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
داشت، شعار می دادند: درود بر مصدّق ــ سلام بر بنی صد ، سپهسالار ایرانی بنی صدرــ تو پرچمدار شیرانی بنی صدر!
آقای بنی صدر شکست های فضاحت بارش در آن چهار عملیات کلاسیک جنوب طی شش ماهه ی اوّل جنگ را آمده بود سر مردم پشت جبهه تلافی می کرد. متحدّین اصلی او، اعم از سران نهضت آزادی و جبهه ی ملّی وکلای لیبرال دوره ی اوّل مجلس شورای اسلامی هم، هر کدام به صورت ادواری به مراکز استان ها می آمدند و با سخنرانی های تحریک آمیز، به آشوب و بحران در گوشه و کنار کشور دامن می زدند.
در چنین شرایطی بود که بچّه های مظلوم سپاهی، چند رشته عملیات بزرگ و موفقیت آمیز را در جبهه های غرب و شمال غرب، بدون کمترین پشتیبانی از جانب بنی صدر اجرا کردند. عملیات دوّم بازی دراز در محور چپ جبهه ی
سرپل ذهاب و شش رشته عملیات در نوار مرزی مریوان ــ پنجوین توسط نیروهای سپاه مریوان به فرماندهی احمد متوسّلیان انجام گرفت.
بنی صدر بلافاصله در صدد برآمد تا از پیروزی های بچّه های جبهه، برای تثبیت موقعیت سیاسی خودش، بهره برداری تبلیغاتی به عمل بیاورد. ابتدا رفت به کرمانشاه. بچّه های سپاه در محور چپ جبهه سرپل، از طریق شهید سرلشکر فلاحی به او پیغام دادند: مسئولیت امنیت جانی شما را به هیچ وجه به عهده نخواهیم گرفت!¹
این شد که دست از پا درازتر، برگشت و رفت سنندج، تا بلکه از نَمَدِ پیروزی های بچّه های احمد متوسّلیان برای خودش کلاهی دست و پا کند. آن جا هم، چنان که بهتر از بنده می دانید، آقای بنی صدر دچار بدبیاری شد و متوسّلیان حتّی اجازه نداد او وارد مریوان بشود.²
⚪️ به این ترتیب، می شود گفت که بنی صدر در بهار ۱۳۶۰، خصوصاً در رابطه اش با رزمندگان سپاهی جبهه ی غرب، ابداً روی دنده ی شانس نبوده. بعد از ورود بنی صدر به همدان، آیا او توانست از سپاه استان هم بازدید داشته باشد؟
▫️ نه. در همدان هم، محمود شهبازی با نهایت قاطعیت، مانع از آمدن بنی صدر به سپاه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- برای اطلاع بیشتر، ر.ک به خاطرات محمّد ابراهیم شفیعی از فرماندهان محور عملیاتی جبهه ی چپ سرپل ذهاب در بهار ۱۳۶۰ در کتاب ارزشمند: وصال، ناشر بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، چاپ اوّل شهریور ۱۳۵۷.
فصل دوّم، عملیات دوم بازی دراز، صص ۷۳ و ۷۴.
۲- ر.ک. به روایت سردار سرتیپ سعید قاسمی جانشین واحد اطلاعات سپاه مریوان در بهار ۱۳۶۰ از این ماجرا در کتاب: آذرخش مهاجر، سرگذشت ایثار و پیکار احمد متوسّلیان، چاپ اوّل ؛ بهار ۱۳۸۳، صص ۱۴۴ تا ۱۴۶.
۱۶۲▪️«مهتاب خین»
ادامه دارد ....
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت 3⃣9⃣
خاطرات سراسر عشق ,
#سردار شهیدحاج حسین همدانی
#کتاب:مهتاب خین
کتابخانه (مجمع جهانی خادمین شهدا)
شد. وقتی شنید بنی صدر در تماس با مسئولین استان تمایل کرده تا به هر ترتیب ممکن، بازدید ولو کوتاهی هم از سپاه داشته باشد، محمود قاطعانه مخالفت کرد. بعد هم چند اقدام جالب انجام داد؛ اوّلاً به بچّه های واحد روابط عمومی دستور داد تا سریع یک پارچه نوشته ی بسیار بزرگ با شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه را آماده کنند و ببرند روی سَر دَرِ ورودی ساختمان سپاه بزنند. بعد هم به بچّه های واحد عملیات تکلیف کرد بروند روی برجک دیده بانی، یک قبضه تیربار ژــ ۳ نصب کنند. خودش هم به همراه تعدادی از مسئولین واحدهای ستادی سپاه استان، آمد جلوی دَرِ ورودی. شهبازی به برادرهای ما حمید حسام و اکبر صالحی نیک که آن ها را با تیربار روی برجک فرستاد، گفته بود؛ هروقت دیدید بنی صدر جلوی سپاه آمد، ما سه مرتبه محکم و بلند فریاد می زنیم مرگ بر ضد ولایت فقیه. اگر دیدید محافظان همراه بنی صدر دست به اسلحه بردند، شما موظفید شلیک کنید، مسئولیت اش هم به عهده خود من.¹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- آن روزها، خیلی ها این نحوه برخورد با بنی صدر را بر نمی تافتند، چه این که اکنون نیز، شاید باشند کسانی که با خواندن سطور بالا، دلاورانی همچون سرداران نبرد دوم بازی دراز و احمد متوسّلیان و محمود شهبازی را به برخورد خشن، بی منطق و هرج و مرج طلبانه با
رئیس جمهور و فرمانده کل قوای وقت متهم کنند. در آخرین روزهایی که متن دستنویس این کتاب، برای فرستادن به حروفچینی آماده
می شد، رونوشتی از یک گزارش خبری ، منتشره توسط خبر گزاری فارس، توسط نویسنده ی ارجمند گل علی بابایی در اختیار مؤلف قرار گرفت. در این جا عین آن را می آوریم، تا ثابت شود جوانمردان شهیدی که از ایشان یاد شد، مؤمنانی صاحبِ فراست بوده اند که با باطنِ تاریکِ سپهسالار پاریسی را با نور الهی رؤیت
می کردند:
اسناد همکاری مجاهدین خلق و بنی صدر با رژیم بعث عراق منتشر شد.
[] سرویس سیاسی ــ ۸ اوت ۲۰۰۴ اسناد جدیدی از همکاری مجاهدین خلق و بنی صدر با رژیم بعثی سرنگون شده عراق منتشر شد. در اسناد متنوعی که از سازمان امنیت رژیم سابق عراق ــ استخبارات ـــ در قرارگاه سرّی آن، موسوم به مرکز آندلس؛ واقع در شمال بغداد به دست آمد، پرده از همکاری گسترده گروهک منافقین با رژیم بعث ، مدت ها قبل از آغاز جنگ تحمیلی برداشته شد.
در دوران حاکمیت صدّام حسین، فقط تنی چند از مقامات عالی رتبه رژیم وی مجاز به دسترسی به این اسناد بوده اند. در شماری از اسناد مکشوفه، گزارش های رمز گونه گروهک موسوم به مجاهدین خلق به عراق، در ارتباط با استعداد نیروی نظامی ایران، قبل از آغاز جنگ هشت ساله و وضعیت کلی کشور ایران بیان شده است. این اسناد، همچنین بیان کننده روابط مادی و حمایت مالی رژیم صدّام از گروهک منافقین، از سال ۱۳۵۸؛ یک سال قبل از آغاز جنگ تحمیلی است.
در بخش دیگری از اسناد کشف شده از مرکز آندلس که مربوط به ابوالحسن بنی صدر است، به ارتباط و تماس های وی با رژیم صدّام در هنگام تصدی سِمَتِ ریاست جمهوری ایران اشاره شده است. این تماس ها، طی دو نوبت در اردیبهشت و خرداد سال ۱۳۶۰، با واسطه گری برخی سرکردگان گروهک منافقین، بین بنی صدر و رژیم بعث برقرار شده اند. بخش دیگری از این اسناد، مربوط به اطلاعات نظامی و وضعیت نیروهای ایرانی در جبهه ها [ی غرب و جنوب] است که پس از فرار رئیس جمهور مخلوع ایران، مسعود رجوی سرکرده گروهک منافقین و سرهنگ بهزاد معزی؛ خلبانِ اختصاصی شاه معدوم در ۲۹ جولای ۱۹۸۱ ــ نهم مرداد ۱۳۶۰ــ به فرانسه، به وسیله ی بنی صدر و توسط منافقین به مأمورین سفارت عراق در پاریس تحویل داده شده اند. آخرین بخش از اطلاعات نظامی مهم ایران، پیش از آغاز عملیات بزرگ نیروهای ایرانی در منطقه مرزی فکه ــ العماره![نبرد والفجر مقدماتی] در زمستان ۱۳۶۱ توسط
۱۶۳▪️بازیابی ثبات
«مهتاب خین»
ادامه دارد ....