کانال شهید وحید فرهنگی والا
#جنایت و #جام_جهانی #عباسی #فیلم پیشنهاد #دانلود و #اشتراک کانال شهید مهندس وحید فرهنگی والا @shahi
🔸حملات هوایی ائتلاف سعودی به فرودگاه الحدیده
منابع محلی از حمله جنگندههای ائتلاف متجاوز سعودی به فرودگاه الحدیده و اطراف آن و پرواز گسترده این جنگندهها بر فراز شهر خبر دادند.
🆔 @YjcNewsChannel🔹
@shahid_vahid_farhangi_vala
◾️روز گذشته شایعه ای مبنی بر حمایت فدراسیون فوتبال فلسطین از تیم های عربی،به استناد توئیت یک اکانت در فضای مجازی به شکل گسترده پخش شد
اگرچه حمایت از همزبان، اون هم وقتی تیم فلسطین در جام جهانی نیست کاملا طبیعیه،اما این اکانت هیچ ارتباطی به فدراسیون فلسطین نداره،بلکه اکانت شخصی یک دونده فلسطینی به نام محمد القادی هست که در بیو توضیح داده شده!
نکته جالب اینجاست که این کاربر در یک توئیت ویژه در حمایت تیم ایران، گفته که "ایران تو فلسطین طرفداران زیادی داره که این تیم رو تشویق میکنن!" چیزی که تو هیچکدوم از رسانه ها بازتاب پیدا نمیکنه، چون خبری که در شما نسبت به فلسطین ایجاد نفرت نکنه، اساسا ارزش خبری نداره!
مطلبی که باید در واقع بهش توجه بشه، حمایت عوام فریبانه اکانت های رسمی اسرائیل به زبان ملت هایی که برای اسرائیل تهدید محسوب میشن از تیم های ملیشون هست. اون هم در یک قالب تصویری ثابت که نشون میده تو اتاق فکر "واحد"شون چه خبره! هویت بخشی به اسرائیل با ارسال پیام دوستی فریبکارانه
حالا نظر همون دونده فلسطینی رو درباره این پیام های اسرائیل ببینیم.
"پیامی برای ایران، عربستان و مراکش. اسرائیلی ها شما را دوست ندارند، مراقب باشید!"
هشداری که این فلسطینی درباره القای دوستی گرگ صفتانه اسرائیلی ها میده هم البته ارزش خبری نداره! :)
در نهایت میلیون ها نفر با اخبار شیطنت آمیز دیروز موضع گرفتن و شاید بیش از 90 درصدشون دیگه هیچوقت از حقیقت ماجرا مطلع نشن حتی اون نماینده مجلس :) این فقط یکی از هزاران بمباران دروغ خبری روزانه در فضای رسانه ای فارسیه. فقط یه جزء خیلی ریز از "چهل سال پروپاگاندای نفرت"
@shahid_vahid_farhangi_vala
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: #نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 87
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محترمانه گفت: «این چه حرفیه، چه پولی، همه این باغ مال شماست!» و بعد یک کیسه آورد و اصرار کرد که هر چقدر دوست داریم خودمان انگور بچینیم. آن انگورها واقعاً چسبید.
در طول روز وقتی از روستاها و مزارع رد میشدیم مردم با مهربانی به ما دست تکان میدادند. هوا عالی بود و طبیعت زیبای مناطق غرب و جنوب ایران چیزی از زیبایی کم نداشت. در مسیر اندیمشک ـ پل دختر قطار از تونلهای متعددی رد میشد. دود غلیظ قطار داخل تونل میپیچید و تلافی همه خوشیهای سر راه درمی آمد! علاوه بر دود از سقف تونلها هم آب رویمان میریخت وقتی از تونل بیرون می آمدیم قیافه هامان دیدنی بود. وقتی به اندیمشک رسیدیم وضعمان واقعاً خراب بود. بنابراین، تصمیم گرفتیم در فرصت چهار پنج ساعته توقف در اندیمشک، به سر و وضعمان برسیم. عصر بعد از استحمام و صرف غذا، در مسجد بزرگی که در نزدیکی راه آهن بود نماز مغرب و عشا خواندیم و به راه آهن برگشتیم. گفتند که شب حرکت خواهیم کرد. ما خوابیدیم و وقتی از خواب بیدار شدیم دیدیم به اهواز رسیده ایم.
هنوز دو ساعتی تا صبح مانده بود. سپاه در راه آهن اهواز نگهبانی داشت که آنجا ما را تحویل گرفتند. نگذاشتند به مقرمان برویم. قرار شد همانجا بمانیم و در سپیده صبح به مقر برویم. با صبحانه از ما پذیرایی کردند و هوا که روشنتر شد به طرف مدرسه «شهید براتی» که مقر تیپ عاشورا بود حرکت کردیم. سوییچهای لودرها را هم با خود همراه داشتیم. آنجا که رسیدیم گفتند که برادر «حبیب پاشایی» مسئول محور است و باید کلیدها را به ایشان تحویل بدهیم.
@shahid_vahid_farhangi_vala
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: #نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 87
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محترمانه گفت: «این چه حرفیه، چه پولی، همه این باغ مال شماست!» و بعد یک کیسه آورد و اصرار کرد که هر چقدر دوست داریم خودمان انگور بچینیم. آن انگورها واقعاً چسبید.
در طول روز وقتی از روستاها و مزارع رد میشدیم مردم با مهربانی به ما دست تکان میدادند. هوا عالی بود و طبیعت زیبای مناطق غرب و جنوب ایران چیزی از زیبایی کم نداشت. در مسیر اندیمشک ـ پل دختر قطار از تونلهای متعددی رد میشد. دود غلیظ قطار داخل تونل میپیچید و تلافی همه خوشیهای سر راه درمی آمد! علاوه بر دود از سقف تونلها هم آب رویمان میریخت وقتی از تونل بیرون می آمدیم قیافه هامان دیدنی بود. وقتی به اندیمشک رسیدیم وضعمان واقعاً خراب بود. بنابراین، تصمیم گرفتیم در فرصت چهار پنج ساعته توقف در اندیمشک، به سر و وضعمان برسیم. عصر بعد از استحمام و صرف غذا، در مسجد بزرگی که در نزدیکی راه آهن بود نماز مغرب و عشا خواندیم و به راه آهن برگشتیم. گفتند که شب حرکت خواهیم کرد. ما خوابیدیم و وقتی از خواب بیدار شدیم دیدیم به اهواز رسیده ایم.
هنوز دو ساعتی تا صبح مانده بود. سپاه در راه آهن اهواز نگهبانی داشت که آنجا ما را تحویل گرفتند. نگذاشتند به مقرمان برویم. قرار شد همانجا بمانیم و در سپیده صبح به مقر برویم. با صبحانه از ما پذیرایی کردند و هوا که روشنتر شد به طرف مدرسه «شهید براتی» که مقر تیپ عاشورا بود حرکت کردیم. سوییچهای لودرها را هم با خود همراه داشتیم. آنجا که رسیدیم گفتند که برادر «حبیب پاشایی» مسئول محور است و باید کلیدها را به ایشان تحویل بدهیم.
@shahid_vahid_farhangi_vala