#خاطرات_شهدا
یه تانک عراقی آتش گرفته بود ، راننده ازش امد بیرون و در حالی که اسلحه دستش بود ، هاج و واج به اطراف نگاه می کرد ، بعد قمقمه آبش را در آورد و شروع به آب خوردن کرد ، یکی از بچهها او را نشانه گرفته بود که علی اکبر اسلحه اش را کنار زد و گفت ،
مگر نمی بینی که دارد آب می خورد ، ما شیعه امام حسین (ع) هستیم باید مثل امام رفتار کنیم ، نه مثل یزیدیان......
#شهیدعلی_اکبر_محمدحسینی
📕 خط عاشقی ، ج1
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چیکار کنیم شهید بشیم؟
🍂#حسین_یکتا
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی کوتاه از #شهیدحججی
🔮 آثار احترام به پدر و مادر
🎤حجت الاسلام #دارستانی
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✨🌼✨
🔹️یک عمر شهید بود و دل باخته بود
بر دشمن و نفس خویشتن تاخته بود
🔹️از پیکر سوخته، نبودش باکی
او سوختهای بود که «خودساخته» بود
☀️#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🕊 @shahidabad313 🕊
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 فیلم دیده نشده از حاج قاسم
#سردار_سلیمانی
⭐#عند_ربهم_یرزقون
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🕊 @shahidabad313 🕊
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سی_و_دوم
🍂رسيدگي به مردم(۳)
✔جمعي از دوستان شهيد
💚حل مشکلات مردم حتی بعد از شهادت❤️
🍂۲۶ سال از شهادت ابراهيم گذشت. مطالب كتاب جمع آوري و آماده چاپ شد. يكي از نمازگزاران#مسجد مرا صدا كرد و گفت: براي مراسم يادمان آقا ابراهيم هر كاري داشته باشيد ما در خدمتيم
🍁@shahidabad313
🍂با تعجب گفتم: شما شهيد هادي رو مي شناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟ گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزي از شهيد هادي
نميدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره!
🍂براي رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقي!؟ گفت: در مراســم پارسال جا ســوئيچي عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد. من هم گرفتم و به ســوئيچ ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برمي گشتيم.
🍁@pmsh313
🍂در راه جلوي يك مهمانپذير توقف كرديم. وقتي خواســتيم سوار شويم باتعجب ديدم كه ســوئيچ را داخل ماشين جا گذاشــتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم:كليد يدكي رو داري؟ او هم گفت: نه،كيفم داخل ماشينه! خيلي ناراحت شــدم. هر كاري كردم در باز نشــد.
🍂هوا خيلي ســرد بود. با خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولاني. يك دفعه چشــمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روي جاسوئيچي به من نگاه مي كرد. من هم كمي نگاهش كردم و گفتم:آقا ابرام، من شنيدم تا زنده بودي مشــكل مردم رو حل مي كردي. شــهيد هم كه هميشه زنده است.
🍁@shahidabad313
🍂بعد گفتم: خدايا به آبروي شهيد هادي مشكلم رو حل كن. تــو همين حال يك دفعه دســتم داخل جيب كتم رفت. دســته كليد منزل را برداشتم! ناخواسته يكي از كليدها را داخل قفل در ماشين كردم.
🍁@pmsh313
🍂با يك تكان، قفل باز شد. با خوشــحالي وارد ماشين شديم و از خدا تشــكر كردم. بعد به عكس آقا
ابراهيم خيره شــدم وگفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم. هنوز حركت نكرده بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟ با تعجب گفتم: راســت ميگي، كدوم كليد بود!؟
🍂پياده شدم و يكي يكي كليدهــا را امتحان كردم. چند بار هم امتحــان كردم، اما هيچكدام از كليدها
اصلا وارد قفل نميشد!! همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقي كشيدم. گفتم: آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكلات مردمي.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
1545036957.pdf
2.88M
📚نام کتاب : یازهرا
📜موضوع :خاطرات شهید محمدرضا تورجی زاده
✍️نویسنده : گمنام
#ما_ملت_امام_حسینیم
#امام_حسین
#پی_دی_اف
#شهید
#کتاب
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔹️#پیام_شب_شهید
شهید مهدی ثامنی راد و سه خواهش...
🍀#عند_ربهم_یرزقون
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
🌼#احسان_به_پدر
👈فرش کوچکی انداخت گوشه حیاط خانه پدری اش؛ توی آفتاب.پیرمرد را از حمام آورد، روی فرش نشاند و سرش را خشک کرد.
🌟دست و پیشانی اش را می بوسید و می گفت همه دل خوشی من توی این دنیا،پدرمه
🌷#ما_ملت_امام_حسینیم
🌷#ما_ملت_شهادتیم
🌷#مکتب_حاج_قاسم
🔹️#مکتب_امام_خمینی(ره)
🔹️#چهره_بین_المللی_مقاومت
🔹️#مجاهد
🔹️#مبارز
🔹️#شهید
┏━━━🍃🌷🕊━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️وقتی داشت شهید میشد گفت :
🔸️این دنیای جنگلی بمونه دست اهلش و این بهشت باصفا هم مفت چنگ ما
اینو گفت و چشاشو بست
💥چقدر این سکانس تو ذهن همه ما ماندگار شد...
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🎥 چرا حاج قاسم رو به شهادت رساندند؟
👈#حسین_یکتا
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویدو | موشن
📕 کتاب #سلیمانی_عزیز
گذری بر زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
🇮🇷°•| #طنز_الشهدا |•°🇮🇷
🌾در مدتی که در #حلب بود،زبان عربی را دست و پا شکسته💔 یاد گرفته بود.
اگر نمیتوانست #کلمهای را بیان کند با حرکات دست و صورتش به طرف مقابل #میفهماند که چه میخواهد بگوید.
🌻یکروز به تعدادی از #رزمندههای نبل و الزهراء درس میداد.وسط درس دادن #ناگهان همه دراز کشیدند!
به عربی پرسید:«چتون شده؟» گفتند:«شما گفتید دراز بکشید!»😁
به جای این که بگوید ساکت باشید، کلمهای به کار برده بود که معنیاش میشد دراز بکشید!
🌾به روی خودش نیاورد. گفت:«میخواستم ببینم بیدارید یا نه!»
بعد از #کلاس که این موضوع را برای دوستانش تعریف کرد،
آنقدر خندید و #خندیدند که اشک از چشمانشان جاری شد.😄
#شهید_حسین_جوینده🌷
راوی-همرزم شهید
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔻دنیا صراط آخرت است و در آن، هر کسی با رشته حب به امام خویش بسته است.
★ــــــ★ــــــ★ــــــ★
📖#کتاب_فتح_خون
🖊#شهید_آوینی
🕯#روایتگری_شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سی_و_سوم
🌿کردستان(۱)ص ۶۵
✔مهدي فريدوند
💚شلیک ژ۳ به بطریهای مشروبات الکلی❤️
🌿تابســتان ۱۳۵۸ بود. بعد از نماز ظهر و عصر جلوي مســجد سلمان ايستاده بوديم. داشتم با ابراهيم حرف مي زدم که يک دفعه يکي از دوستان با عجله آمد و گفت: پيام امام رو شنيديد؟!با تعجب پرسيديم: نه، مگه چي شده؟!
🍁@shahidabad313
🌿گفت: امام دستور دادند و گفتند بچه ها و رزمنده هاي کردستان را از محاصره خارج کنيد.بلافاصله محمد شاهرودي آمد و گفت: من و قاسم تشکري و ناصرکرماني عازم کردستان هستيم. ابراهيم گفت: ما هم هستيم.
🌿بعد رفتيم تا آماده حرکت شويم. ســاعت چهار عصر بود. يازده نفر با يک ماشــين بليزر به ســمت کردستان حرکت کرديم. يک تيربار ژ۳ ،چهار قبضه اسلحه و چند نارنجک کل وسائل همراه ما بود.
🍁@pmsh313
🌿بســياري از جاده ها بســته بود. در چند محور مجبور شديم از جاده خاكي عبور كنيم. اما با ياري خدا، فردا ظهر رســيديم به سنندج.
🌿از همه جا بي خبر وارد شهر شديم. جلوي يك دکه روزنامه فروشي ايستاديم. ابراهيم پياده شــد که آدرس مقر ســپاه را بپرسد. يكدفعه فرياد زد: بي دين اينها چيه که ميفروشي!؟
🌿با تعجب نگاه کردم. ديدم کنار دکه، چند رديف مشــروبات الکلي چيده شده. ابراهيم بدون مکث اسلحه را مسلح کرد و به سمت بطريها شليک کرد.
بطريهاي مشــروب خرد شد و روي زمين ريخت.
🍁@shahidabad313
🌿بعد هم بقيه را شکست و با عصبانيت رفت ســراغ جوان صاحب دکه. جوان خيلي ترسيده بود. گوشه دکه، خودش را مخفي کرد. ابراهيم به چهره او نگاه کرد. با آرامش گفت: پســر جون، مگه تو مسلمون نيســتي. اين نجاستها چيه که ميفروشــي، مگه خدا تو قرآن نميگه: »اين کثافتها از طرف شيطانه، از اينها دور بشيد(اشاره به آيه 90 مائده)
🌿جوان سرش را به علامت تأييد تكان داد. مرتب مي گفت: غلط کردم، ببخشيد.ابراهيم كمي با او صحبت كرد. بعد با هم بيرون آمدند. جوان مقر ســپاه را نشــان داد. ما هم حرکت کرديم. صداي گلوله هاي ژ۳ سکوت شهر را شکسته بود. همه در خيابان به ما نگاه مي کردند. ما هم بي خبر از همه جا در شهر مي چرخيديم.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔻اگر نبود خون حسین، خورشید سرد می شد و دیگر در آفاق جاودانه شب نشانی از نور باقی نمی ماند... حسین سرچشمه خورشید است.
★ــــــ★ــــــ★ــــــ★
📖#کتاب_فتح_خون
🖊#شهید_آوینی
🕯#روایتگری_شهدا
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
✨یک مرد جنگ سالها در گمنامی در جبهه حق می جنگد و بعد از مرگ، خدا به او نام ماندگار و زندگی جاودان می بخشد.
✨و تعز من تشاء و تذل من تشاء
عزت و ذلت آدم ها دست خداست.
✨انسان که برای خدا جان داد، برای خدا عزیز شد، خدا برای مردم عزیزش می کند ...
#شهید_ابومهدی_المهندس
#ما_ملت_امام_حسینیم
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊