#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_صد_و_سی_و_هشت
💚خمس❤️ص ۱۸۸
✔مصطفي صفار هرندي
◀️از علمائــي كه ابراهيم به او ارادت خاصي داشــت مرحوم حاج آقا هرندي(ره)بود.اين عالم بزرگوار غير از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشي بود.
◀️اواخر تابســتان 1361 بود. به همراه ابراهيم خدمت حاج آقا رفتيم. مقداري پارچه به اندازه دو دست پيراهن گرفت.
◀️هفته بعد موقع نماز ديدم كه ابراهيم آمده مسجد و رفت پيش حاج آقا. من هم رفتم ببينم چي شــده. ابراهيم مشــغول حســاب ســال بود و خمس اموالش را حساب مي كرد!
🍁@shahidabad313
◀️خنده ام گرفت! او براي خودش چيزي نگه نمي داشت. هر چه داشت خرج ديگران مي كرد.پس مي خواهد خمس چه چيزي را حساب كند؟!
◀️حاج آقا حساب ســال را انجام داد. گفت 400 تومان خمس شما مي شود. بعد ادامه داد: من با اجازه اي كه از آقايان مراجع دارم و با شناختي كه از شما دارم آن را مي بخشم.
◀️امــا ابراهيم اصرار داشــت كه اين واجب دينــي را پرداخت كند. بالاخره خمس را پرداخت.كار ابراهيــم مرا به ياد حديثي از امام صــادق(ع) انداخت كه مي فرمايد: »كســي كه حق خداوند)مانند خمس(را نپردازد دو برابــر آن را در راه باطل صرف خواهد كرد
⚡(آثارالصادقين ج۵ ص۴۶۶)
◀️بعــد از نماز با ابراهيم به مغازه حاج آقا رفتيم. به حاجي گفت: دو تا پارچه پيراهني مثل دفعه قبل مي خوام.حاجي با تعجب نگاهي كرد وگفت: پســرم، تــو تازه از من پارچه گرفتي.
🍁@pmsh313
◀️اينها پارچه دولتيه، ما اجازه نداريم بيش از اندازه به كسي پارچه بدهيم.ابراهيم چيزي نگفت. ولي من قضيه را مي دانستم و گفتم: حاج آقا، اين آقا ابراهيم پيراهن هاي قبلي را انفاق كرده!
◀️بعضي از بچه هاي زورخانه هستند كه لباس آستين كوتاه مي پوشند يا وضع مالي شان خوب نيست. ابراهيم براي همين پيراهن را به آنها مي بخشد!
◀️حاجي در حالي كه با تعجب به حرفهاي من گوش مي كرد، نگاه عميقي به صورت ابراهيم انداخت وگفت: اين دفعه براي خودت پارچه را ميبُرم، حق نداري به كسي ببخشي. هركسي كه خواست بفرستش اينجا.
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @shahidabad313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛
👈#بهشت_در_حوالی
🍂روایاتی عاشقانه از ارادت#سردار_دلها به محضر مادران شهدا(۵)
💢#صبح_زود
✍شب، از ماموریت بر می گشتند؛گفت:حالا که این جا هستیم،برویم و به مادر شهید سر بزنیم.
🔹وقتی دید چراغ خانه خاموش است،شب را در سپاه شهر ماهان خوابید تا صبح زود خودش را به مادر برساند.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🎐 #مرد_میدان|#سردار_دلها|#مکتب_نامه
۱۳. نجوای سامرا
💢دستت قفل شده در گرههای پنجره مشبک موقت. لبهایت تکان خورده. حرف زدی. قول دادی، کمک خواستی و بعد انگار یک توافق را شفاهی امضا کرده باشد.
💢ضریح چوبی را کمی فشار میداد با انگشتهایش همانگونه که وقت خداحافظی دست را کمی محکم تر میفشارند... کار که گره میخورد اینجوری خلوت میکردی...
┏━━━🍃🌷🕊━━━┓
🌷 @shahidabad313 🌷
┗━━━🕊🌷🍃━━━┛
گاهی که چادرم خاکی می شود...
از طعنه های مردم شهر...
یاد چفیه هایی میفتم...
که برای چادری ماندنم خونی شدند.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
•°🌿🌼🌿.:.••°❈
..:✨حـــــاج حسین یڪـــــتا:
این شـــــہدا اوݪ مراقبتـــــــ..
ازدلشـــــون ڪـــــردݩ،
بعـــــد مدافع حـــــڕم شـــــدند..
چون قڵبـــــــ خونـــــہ ے خـــــداسٺـــــــ..
از حڕم خـــــــدا خوبـــــــ دفـــــاع ڪـــــردند..
ڪـــــه بهشـــــوݩ لیاقٺـــــــ دفـــــاع از حــڕم حضڕتـــــــ زینبـــــ«س» رو دادنــــــــــد..🌿.:.°••
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✨ ماجرای رزمندگانی که با توسل به حضرت زهرا(س) از دست کوسه نجات پیدا کردند
🔻 اگه کوچکترین صدایی درمیاومد با تیر عراقیها سوراخ سوراخ میشدیم و اگه کاری نمیکردیم با دندونهای کوسه تیکه تیکه میشدیم👇
🔗http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/2795
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📸ببینید | صفحه یک نشریه دفتر رهبری با تصویر منتشرنشده از حاج قاسم سلیمانی با رهبر انقلاب در حیاط بیت رهبری
#حاج_قاسم
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊