🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺
👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅قسمت هفدهم
🔴سهم خانواده من
يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقتها هنوز كوی طلاب مینشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد #گرم. فصل #تابستان بود و عرق همينطور شُرشُر از سرو رويمان میريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی از دوستهای عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد میخواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجبتر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچههای شما اينجا خيلي بيشتر گرما میخورند.
كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما #كولر هم تقسيم میكند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه میگويد. خندهای كرد و گفت: اين حرفها چيه شما میزنيد؟ رفيقش گفت: جدی میگويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زنها! الان خانم ما باورش میشود و فكر میكند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. میدانستم كاری كه نبايد بكند، نمیكند. از اتاق آمدم بيرون. بعد از شهادتش، همان رفيقش میگفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: میشود آن خانوادهای كه شهيد دادند، آن #مادر شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را میتوانند تحمل كنند.
منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷
🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺
@majnon100
☀️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺
👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅قسمت نوزدهم
🔴جعبه های خالی مهمات
بعد یکی از عملیاتها آمد مرخصی. در را که به روش باز کردم، چشمم افتاد به دوتا جعبه، از این جعبههای خالی #مهمات بود. بعد از سلام و احوالپرسی، به جعبهها اشاره کردم و پرسیدم: اینا رو برای چی آوردین؟
گفت: آوردم که بچهها دفتر و کتابشون رو بگذارن توش... .
موقعی که جعبه ها را از ماشین گذاشته بود پایین، یکی از زنهای همسایه هم دیده بود. بعداً به من گفت: آقای برونسی انگار این دفعه دست پر اومدن. منظورش را نگرفتم. من و منی کرد و به اشاره گفت: جعبهها.
تا اسم جعبه را آورد، صورتم داغ شد؛ معنی دست پر بودن را فهمیدم. زود در جوابش گفتم: اون جعبه ها #خالی بودن!
گفت: از ما دیگه نمیخواد پنهان کنین، ما که غریبه نیستیم؛ بالاخره حاج آقا هر چی بوده، آوردن.
با عصبانیت راهم را کشیدم و رفتم خانه.
عبدالحسین وقتی موضوع را فهمید، خونسرد گفت: این حرفا که ناراحتی نداره.
گفت: باید به اون خانم میگفتی که این راه بازه، شوهر من رفته آورده، شما هم برین بیارین.
منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷
🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺
@majnon100
☀️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺
👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅قسمت هجدهم
🔴گردان خط شکن
گردان عبدالله معروف شده بود به گردان خط شکن، حتی یک عملیات نداشتیم که نیروی پشتیبانی باشد، فقط خط شکن بود. یادم هست آن وقتها مسئول #تخریب لشکر بود. حاجی برونسی میآمد پیشم میگفت: اخوان، تخریب چیهایی رو به من بده که تا آخر کار، پای رفتن داشته باشن.
میپرسیدم: چطور؟
میگفت: چون گردان من گردان عبدالله هست؛ یعنی گردان خط شکن.
راست هم میگفت: همیشه دورترین و صعبالعبورترین مسیرها را توی عملیاتها، به گردان او میدادند. رو همین حساب، اسم برونسی، هم پیش خودیها معروف بود، هم پیش دشمن. بارها توی رادیو #عراق اسمش را با غیظ میآوردند و کلی ناسزا میگفتند. برای سرش هم، مثل سر شهید کاوه، جایزه گذاشته بودند.
منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷
🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺
@majnon100
☀️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
محاسبات نفس شهيد علی بلورچی،نقشه ی راهی ملموس و تجربه شده، بسیار راه گشا و مفید برای هر انسان جویای رستگاری و تعالی اخلاقی
#محاسبات_نفس_شهيد_علی_بلورچی
# محاسبات_نفس
#شهيد_علی_بلورچی
روایتگری شهدا،بیان معنوی تلگرام
شهید علی بلورچی رتبه ۵ کنکور دانشجوی الکترونیک دانشگاه شریف،
شناسنامه اش مي گفت اسمش مهران است اما وقتي رفت جبهه گفت صدايم كنيد علي.
نامه هايش را اينطور امضاء مي كرد؛ الاحقر علي بلورچي. در برخي نامه ها هم نوشته عليرضا.
خطش آن قدر زيبا هست كه بتوان يكي از نامه هايش را قاب كرد.
وصيتنامه اش دو خط هم نمي شود! نوشته؛
وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ
و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد،
«الحشر/19»
تنها يك چيز برايتان بنويسم كه خيلي زحمت كشيدم و ناله كردم و شب زنده داري(به اصطلاح شما) كردم اگر شهيد شدم بايد بگويم: «فزت و رب الكعبه»
از كتاب «محله هاي زندگي» / سرگذشت لامعه لشگرلو؛ مادر شهيد علي بلورچي (انتشارات روايت فتح، نويسنده مريم برادران)
معرفی کتاب یادادشت هاو دست نوشته هاومحاسبه نفس شهید(مهران) علی بلورچی
«مهران بلورچی»، به تاریخ 15 اردیبهشت 1345 شمسی، در تهران متولد شد و در مورخه ی 12 اسفتد 1365 در منطقه ی عملیاتی «شلمچه» با اصابت آتش متجاوزان بعثی، بال در بال ملائک گشوداز «مهران بلورچی» تعداد قابل توجهی یادداست و نامه به یادگار مانده است. این یادداشت ها و نامه های خواندنی، توسط «انتشارات یا زهرا(س)» به اهتمام علی اکبری، به صورت کامل و دست نخورده، در قالب کتابی 336 صفحه با نام «کتاب بلورچی»، منتشر شده است. این کتاب در چهار فصل تنظیم شده است. فصل اول؛ محاسبه ی نفس شهید است که در پنچ دفترچه یادداشت جیبی و هم در برگه هایی پراکنده نوشته شده است. فصل دوم؛ نامه هایی است که شهید برای مخاطبین اش، از مادر و خواهر گرفته تا دوستان و هم رزمان و دانشگاه و ... نوشته است. فصل سوم؛ تمام یادداشت ها و دل نوشته های شهید را شامل می شود. عنوان فصل چهارم؛ نامه های مادر و خواهر شهید است که در مقاطع مختلف حضور او در جبهه نگارش شده است و فصل آخر و پنجم؛ مربوط به وصیت نامه هایی است که از شهید به جای مانده است. از ویژگی های خاص این کتاب می توان به مراقبت های شهید از رفتار خود و تذکرات روزانه شهید به خودش اشاره کرد که حقیقتا برای هر انسان جویای رستگاری و تعالی اخلاقی، بسیار راه گشا و مفید به فایده است. ضمن توصیه مجدد به مطالعه ی «کتاب بلورچی»، به عنوان «نقشه ی راهی» ملموس و تجربه شده، بخش هایی از «محاسبه ی نفس» آن شهید عزیز را، که ماه رمضان سال 1365، نگاشته شده است، به حضورتان ارائه می کنیم:
*یک شنبه 22/2 65- دوم رمضان المبارک «بل الانسان علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره، یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم»
1-نماز صبح خیلی دیر خوانده شد و تعقیبات چندان مورد توجه نبود.
2-کمی نسبتا زیاد تندویی کردم و صدایم را بلند کردم.
3-چند مورد چشم نگاه های اضافی به دنیا داشت.
4-مزاح های غیر لازم در دو مورد دیده شد، باید دقت یبیشتری در مزاح کردن شود.
5-یاد مرگ اصلا تا ظهر وجود نداشت.
6-عجب و غرور می خواهد بروز کند.
7-در قرآن خواندن احساس می کنم شیطان می خواهد نیت را ریا کردن و قیافه گرفتن برای مردم قرار دهد، باید خیلی مواظب باشم.
8-تواضع و خشوع چندان مورد دقت قرار نداشت.
* نتیجه:
نفس آلوده به نظر می رسد. توجه به نفس، حال به چه دلیل، به دلیل روزه یا چیز دیگر، آسان تر از قبل میسر است، لیکن آن چه دیده می شود، آلودگی نفس است. در ضمن، در نماز یاد احمد وجود داشت، اما برای فهمیدن این مطلب که آیا واقعا این گونه است یا نه، باید بیشتر دقت شود، این گونه حس می کنم که شیطان می خواهد مرا بیهوده سرگرم این قدرت شیطانیه بکند تا از اصل غافل بمانم. اولا نمی دانم اصل مطلب چیست، یعنی باید در رذایل ، کدام کدام یک را از بین برد، اپن گونه که حاج آقا قبلا گفته، خودخواهی است، پس باید حسابی توان روی آن بگذارم. ثانیا نمی دانم چگونه آن را، یعنی خودیت را از بین ببرم. باشد که مفهوم «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا» برای خواننده ی این کتاب بیش از پیش روشن گردد و الگویی شود برای همه ی آنان که اراده کرده اند، به راه «مهران بلورچی» و همرزمان او پای گذارند. راهی که بی شک، به آسمانی راه دارد که بندگان صالح خداوند و ابرار در آن ماوی دارند...
https://www.instagram.com/p/BTfz7KNjTG7
گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw
@majnon313
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺
👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅قسمت بیستم
🔴رادیوی عراق: بروسلی کشته شد!
توی یکی از عملیاتها چهار، پنج تا شهید و زخمی از گردان عبدالله افتادند دست دشمن. شب با خود حاجی نشستیم پای رادیو #عراق. همان اول اخبارش، گوینده با آب و تاب گفت: تیپ عبدالله به فرماندهی #بروسلی (برای گفتن بروسلی، دو تا احتمال میدادیم دشمن یا تلفظ صحیحش را نمیدانست، یا اینکه گمان میکرد
آن مرد والا مقام هم مثل قهرمانان و هنرپیشههای فیلمها است!) تارومار شد.
تا این را شنیدیم، دوتایی با هم زدیم زیر خنده. دنباله وراجیشان،از کشتن بروسلی گفتند و دروغهای شاخ دار دیگر. حاجی بلند میخندید. به او گفتم: پس من برم بگم برات حلوا درست کنن که یک مراسم ختمی بگیریم.
با خنده گفت: منم باید برم به مسئول لشکر بگم دیگه من فرمانده گردان نیستم، فرمانده تیپم.
کمی بعد رادیو را خاموش کرد. قیافه جدی به خودش گرفت و آهسته گفت: اخوان، یک گلولهای روش نوشته برونسی، فقط اون #گلوله میآد میخوره به پیشانی زندگی من. هیچ گلوله دیگهای نمیآد، مطمئن مطمئنم.
منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷
🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺
@majnon100
☀️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺
👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅قسمت بیست ویک
🔴قبر بینام و نشان
جنازهاش #مفقود شده بود؛ همان چیزی که آرزویش را داشت. حتی وصیت کرده بود روی قبرش #سنگ نگذاریم و اسمش را هم ننویسیم. میخواست به تبعیت از مادرش، حضرت فاطمه زهرا(س) قبرش بی نام و نشان باشد. ماهم به این #وصیت عمل کردیم؛ اما حدود سال ۷۹، شخصی از دوستان، خودش اقدام کرد و برای قبر سنگ گذاشت؛ بعدتر هم که بنیاد شهید، به صورت اجباری، این کار را به نحو دیگری انجام داد.
روزی که روحش را توي شهر تشییع کردیم، یک روز بهاری بود، نهم اردیبهشت ۱۳۶۴.
منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷
🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺
@majnon100
☀️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIAFPI0jvkrcg
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺
👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅قسمت بیست ودوم
🔴 حضور ناگهانی رهبر در منزل شهید برونسی
یازده سال از شهادت عبدالحسین میگذشت بزرگ کردن بچهها، قرضهایی که به فامیل و همسایه داشتیم، نزدیک شدن عید هم جز مشکلاتی بود که در آن شرایط دشوار بر دوشم سنگینی میکرد.
یک روز ناچاری مرا کشاند به #بهشت_رضا(ع) رفتم سر خاک شهید برونسی.
با یک دنیا امید باهاش زیاد حرف زدم. فقط میخواستم سببی جور شود که از زیر بار این قرضها خلاص شوم.
آن روز، کلی سر خاک عبدالحسین گریه کردم. وقتی میخواستم بیام، #آرامش عجیبی بهم دست داده بود.
هفته ی بعد تو ایام عید (سال ۱۳۷۵)، با بچهها داخل منزل نشسته بودم که زنگ زدند. دست پاچه گفتم: «دور و بر خونه رو جمع و جور کنید، حتماً مهمونه.»
حسن رفت و در را باز کرد. وقتی برگشت با منّ ومنّ گفت: « #آقا...!»
زود رفتم بیرون. باورم نمیشد که مقام معظم رهبری از در حیاط تشریف آوردند تو.
خیلی گرم و مهربان سلام کردند. با لکنت جواب دادم. بعد از تعارف من خودشان با چند نفر دیگر تشریف آوردند داخل. بقیهی محافظها ، تو حیاط و بیرون خانه ماندند.
این که رهبر انقلاب، بدون اطلاع قبلی و بدون هیچ تشریفاتی آمدند، برای همهی ما غیر متتظره بود.
نزدیک یک ساعت از محضرشان استفاده کردیم. ایشان، یکی از خاطرات خود از شهید برونسی(همان خاطره ی رفتن شهید به زاهدان، در دوران تبعید ایشان) را برایمان نقل کردند. بچهها غرق گوش دادن و لذت شده بودند.
آقا به هر کدام، جدا جدا فرمایشاتی داشتند.
به جرأت میتوانم بگویم تو آن لحظهها، بچهها احساس #یتیمی نمیکردند و از حضور پدری مهربان، شاد و دل گرم بودند.
لابلای حرفها، اتفاقاً صحبت از مشکلات ما شد، قضیهی قرضها را خدمت مقام معظم رهبری گفتم.
راحت تر و زودتر از آن که فکرش را میکردم، مسئلهی بدهیها حل شد.
منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷
🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺
@majnon100
☀️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺
👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅قسمت بیست وسه
🔴فرازهایی از وصیتنامه شهید عبدالحسین برونسی
فرزندانم،خوب به قرآن گوش کنیدواین کتاب آسمانی راسرمشق زندگیتان قراربدهید.بایدازقرآن استمدادکنیدوبایدازقرآن مددبگیریدومتوسل به امام زمان (عج)باشید.
همیشه آیات قرآن رازمزمه کنیدتاشیطان به شمارسوخ پنهانی نکند.ای مردم نادان،ای مردمی که شهادت برای شماجانیفتاده است دراجتماع پیشروبایددرباره شهیدان کلمه اموات اززبانهاوازاندیشه هاساقط شودوحیات آنان باشکوه تجلی نماید🍃وبل احیاءعندربهم یرزقون🍃فرماندهی برای من لطف نیست،گفتنداین یک تکلیف شرعی است،بایدقبول بکنیدومن براساس🍃اطیعوالله واطیعوالرسول واولی الامرمنکم🍃
قبول کردم.مسلمادرراه امربه معروف ونهی ازمنکرازمردم نادان زیان خواهیددید،تحمل کنیدوبرعزم راسختان پایدارباشید.
🔻این قسمت نوشته درعکس وجوددارد.👇👇👇👇
🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷
🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺
@majnon100
☀️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺
👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅قسمت بیست وچهار
🔴تهذیب نفس ودوری از گناه
قبل ازانقلاب رفت سربازی.جناب سرهنگ گفته بودخدمتت روبایددرمنزل من بگذرانی.گفتندبروکارهای منزل سرهنگ روانجام بده.به محض ورودبه منزل،دیدهمسرسرهنگ وضع زننده ای داره.سریع ازخونه زدبیرون وبرگشت پادگان.سرهنگ بخاطراینکارتنبیه اش کرد.#هجده توالت روبایدتنهایی می شست.بعدازیک هفته ازگذشت این تنبیه سرهنگ اومدوگفت:حالادوست داری برگردی توخونهٔ من کارکنی یانه؟عبدالحسین بهش گفت:#اگه تاآخرخدمتم مجبورباشم همهٔ کثافت های توالت رودربشکه خالی کرده وبه بیابان بریزم،بازهم پاتوی خونه ی شمانمیذارم.
بیست روزدیگه هم این تنبیه ادامه پیداکرد.تااینکه مسئولین پادگان خودشون خسته شدندورهایش کردند...
خاطره ای از#سردار_شهید_عبدالحسین_ برونسی
منبع:خاک های نرم کوشک صفحه ۱۸
🔻این قسمت نوشته درعکس وجوددارد.👇👇👇👇
🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷
🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺
@majnon100
☀️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIo9GNQCWHaQQ
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃