ششمین #شهید_ماه افسران؛ سردار شهید عبدالحسین برونسی
https://goo.gl/z7kjcX
🔴رادیوی عراق: بروسلی کشته شد!
توی یکی از عملیاتها چهار، پنج تا شهید و زخمی از گردان عبدالله افتادند دست دشمن. شب با خود حاجی نشستیم پای رادیو #عراق. همان اول اخبارش، گوینده با آب و تاب گفت: تیپ عبدالله به فرماندهی #بروسلی (برای گفتن بروسلی، دو تا احتمال میدادیم دشمن یا تلفظ صحیحش را نمیدانست، یا اینکه گمان میکرد
آن مرد والا مقام هم مثل قهرمانان و هنرپیشههای فیلمها است!) تارومار شد.
تا این را شنیدیم، دوتایی با هم زدیم زیر خنده. دنباله وراجیشان،از کشتن بروسلی گفتند و دروغهای شاخ دار دیگر. حاجی بلند میخندید. به او گفتم: پس من برم بگم برات حلوا درست کنن که یک مراسم ختمی بگیریم.
با خنده گفت: منم باید برم به مسئول لشکر بگم دیگه من فرمانده گردان نیستم، فرمانده تیپم.
کمی بعد رادیو را خاموش کرد. قیافه جدی به خودش گرفت و آهسته گفت: اخوان، یک گلولهای روش نوشته برونسی، فقط اون #گلوله میآد میخوره به پیشانی زندگی من. هیچ گلوله دیگهای نمیآد، مطمئن مطمئنم.
منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌺بسم رب الشهداء و الصديقين🌺
👤باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷
📝هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🍀امشب همراه با
🌿ششمین شهید ماه کانال افسران جوان جنگ نرم ؛سردار شهید عبدالحسین برونسی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅قسمت بیستم
🔴رادیوی عراق: بروسلی کشته شد!
توی یکی از عملیاتها چهار، پنج تا شهید و زخمی از گردان عبدالله افتادند دست دشمن. شب با خود حاجی نشستیم پای رادیو #عراق. همان اول اخبارش، گوینده با آب و تاب گفت: تیپ عبدالله به فرماندهی #بروسلی (برای گفتن بروسلی، دو تا احتمال میدادیم دشمن یا تلفظ صحیحش را نمیدانست، یا اینکه گمان میکرد
آن مرد والا مقام هم مثل قهرمانان و هنرپیشههای فیلمها است!) تارومار شد.
تا این را شنیدیم، دوتایی با هم زدیم زیر خنده. دنباله وراجیشان،از کشتن بروسلی گفتند و دروغهای شاخ دار دیگر. حاجی بلند میخندید. به او گفتم: پس من برم بگم برات حلوا درست کنن که یک مراسم ختمی بگیریم.
با خنده گفت: منم باید برم به مسئول لشکر بگم دیگه من فرمانده گردان نیستم، فرمانده تیپم.
کمی بعد رادیو را خاموش کرد. قیافه جدی به خودش گرفت و آهسته گفت: اخوان، یک گلولهای روش نوشته برونسی، فقط اون #گلوله میآد میخوره به پیشانی زندگی من. هیچ گلوله دیگهای نمیآد، مطمئن مطمئنم.
منبع: برگرفته از کتاب خاکهای نرم کوشک
🌷شادی روح شهیــدان اسلام صلوات🌷
🌺🍃اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ
وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🍃🌺
@majnon100
☀️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeIByTNg7dF3aw
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#برشی_از_یک_کتاب
#شهید_محسن_حججی
#شماره_۵۲
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#گلوله #مغازه #تخمه
✍گلوله ای خورده بود توی یک #مغازه. پویا ایزدی آمد که حیف است #تخمه های داخل مغازه خراب شود.
♻️ مزه دهانش را فهمیدم. گفتم: برو بیار اینجا بچه ها دور هم بخورن. چون روحیه حججی آمده بود دستم، بهش بی سیم زدم: از دم این مغازه سر کوچه یه خرده تخمه خریدیم، بیا بخور! خندید: من نمیام.
♨️ گفتم با این اخلاقت شهید می شی کار می دی دست ما، بیا از این خوراکیها بخور تا تو هم شهید نشی!
🍀راوی:حمید رضا جهانبخش،همرزم شهید
📚#کتاب_سربلند فصل ۵ ص ۲۶۵
هدیه نثار روح این #شهید بزرگوار #صلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خاطره_از_شهدا
✍بچه هاى سپاه، جسدهايشان را، كنار هم، لب شيار پيدا كردند. وقتى گروهكى ها، ماشين را به #گلوله مى بندند، مجيد در دم شهيد مى شود، و مهدى را كه مى پرد بيرون، با آر پى جى مى زنند.
هفت صبح، بى سيم زدند دو نفر تو جاده ى بانه - سردشت به كمين گروهك ها خورده اند. برويد، ببنيد كى هستند و بياوريدشان عقب.
رسيديم. ديديم پشت ماشين افتاده اند. به هر دوشان تير خلاص زده بودند. اول نشناختيم. توى ماشين را كه گشتيم، كالك عملياتى و يك سررسيد پيدا كرديم. اسم فرمان ده گردان ها و جزئيات عمليات را تويش نوشته بودند.
بى سيم زديم عقب. قضيه را گفتيم. دستور دادند باز هم بگرديم. وقتى#قبض خمسش را توى داشبرد پيدا كرديم، فهميدم خود زين الدين است.
#شهید_مهدی_زین_الدین
📚منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☀️روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه_و_چهارم
💚فاصله تا شهادت❤️
✔️راوی: سید روح الله میر صانع
🌷#هادي سه بار براي#مبارزه با⚡#داعش راهي منطقه ي#سامرا شد. او با نيروهاي#حشد_الشعبي همكاري نزديكي داشت. دفعه ي اول حدود بيست روز طول كشيد و كسي خبر نداشت.
🌷@shahidabad313
💎چند بار به او#زنگ زدم اما حرف خاصي نمي زد. نمي گفت كه كجا رفته، تا اينكه برگشت و تعريف كرد كه در#مناطق_نبرد با⚡#داعش مشغول#مبارزه بوده.
⚘@pmsh313
⭐بار دوم زمان كمتري را در مناطق درگيري بود. وقتي به💥#نجف برگشت، به#منزل ما آمد. خيلي خوشحال شدم. به🌷#هادي گفتم: چه خبر؟ توي اون#مناطق چي كار مي كني؟!
🌷@shahidabad313
🌷#هادي مي گفت: خدا ما رو براي#جهاد آفريده، بايد جلوي اين آدم هاي از خدا بي خبر بايستيم.
بعد ياد ماجرايي افتاد و گفت: اين دفعه نزديك بود🌷#شهيد بشم، اما💥#خدا نخواست! با تعجب پرسيدم: چطور؟!
⚘@pmsh313
🌷#هادي گفت: توي#سامرا مشغول درگيري بوديم. نيروهاي#انتحاري⚡#داعش قصد داشتند با#فريب نيروهاي ما خودشان را به محدوده ي#حرم برسانند.
در يكي از روزهاي درگيري، يكي از نيروهاي⚡#داعش خودش را تا نزديك#حرم رساند اما يك باره لو رفت!
🌷@shahidabad313
💢چند نفر به دنبال او رفتند و اين نيروي#انتحاري وارد يك ساختمان شد. ما محاصره اش كرديم. من سريع به دنبال او وارد ساختمان شدم.آن نيروي⚡#داعشي موضع گرفته بود و مرتب#شليك مي كرد. اما در واقع#محاصره بود اگر از پشت ديوار بيرون مي آمد، به درك واصل مي شد. بعد از چند دقيقه گلوله هاي من تمام شد و آرام از ساختمان بيرون آمدم.يكي از دوستان من وارد ساختمان شد و من بيرون ايستادم.
⚘@pmsh313
💎چند دقيقه بعد#دوست من داد زد:#خشاب برسون ...#خشاب را برداشتم و آماده شدم كه وارد ساختمان شوم. يك باره صداي مهيب#انفجار من را به گوشه اي پرت كرد.
🌷@shahidabad313
📌#عامل_انتحاري_داعش كه فهميده بود نيروهای ما#گلوله ندارند از مخفي گاه خودش بيرون آمد و خودش را به نيروهاي ما رساند و بلافاصله خودش را#منفجر كرد ...
⚘@pmsh313
💢چند لحظه بعد وارد#ساختمان شدم. من فقط چند ثانيه با🌷#شهادت فاصله داشتم. زنده ماندن من خيلي عجيب بود. ديوارهاي داخل ساختمان خراب شده و خون شهداي ما به در و ديوار پاشيده بود. پيكرهاي پاره پاره ي 🌷#شهدا همه جا ريخته بود.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊