👤 استاد علی اکبر رائفی پور :
🔅محسن جان سلام !
🔹نمیدانم چرا این آخرین عکست برایم #روضه_مصور شده است هرکار میکنم این تصویر از ذهنم بیرون نمی رود...
🔺آن دود و آن چادر سفید در پس زمینه عکس ، دلم را به #عصر_عاشورا و #روضه_غارت خیمه ها می برد
🔺چقدر #خنجر این تکفیری بر روی بازوی راستت و آن دستار سرخ و آن چهره کریه اش مرا به یاد #شمر می اندازد ....
🔹اگر جویای احوالات هم ولایتی هایت باشی عرض کنم وقتی اسیر شدی هیچ کس برایت هشتک FREE_MOHSEN# را ترند نکرد اما تو به دل نگیر راستش را بخواهی اصلا کسی خبر نداشت که تو صد ها کیلومتر آن طرف تر ، داری #برایشان_میجنگی ...
🔹همان روز که اسیر شدی در تهران مراسم #تحلیف بود ، #فدریکا_موگرینی هم آمده بود همان که هر وقت #تکفیریها در جبهه نبرد در بن بست می افتادند تقاضای مذاکره می کرد و و برایشان زمان می خرید و نجاتشان می داد
🔺نمیدانم شاید همان #داعشی که پشتت ایستاده و سر از تنت جدا کرد یکی از آنها باشد !
🔹محسن جان باورت نمی شود همان روز که اسیر شدی برخی #نمایندگان_مجلس دور #کعبه #موگرینی می چرخیدند
راستی گفتم #اسارت ، یکیشان سالها پیش در اسارت خطاب به یک خبرنگار زن هندی گفته بود :
ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است
ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است
🔹باید میدیدی چطور گل از گلش شکفته بود و سعی داشت یک موگرینی کوچک را در دستگاه تلفن همراهش به #اسارت در بیاورد تا بعدش بادی به غبغب بیاندازد و به همه بگوید بخدا این عکس را خودم با همین گوشی گرفته ام و اِلا هرچه فکر میکنم دلیل دیگری نمیبینم چون اینترنت پر از عکس های خواهر #فدریکا است ! بنده خدا هرچه دست تکان می داد موگرینی نگاهش نمی کرد
🔹آن یکی شان بر روی میز به پشت دراز کشیده بود تا خودش هم در عکس سلفی باشد و آن دیگری که لباس پیامبر به تن داشت یک دست به گوشی و با دستی دیگر تسبیح می چرخاند!
🔺 گفتم سلفی ،شنیده ام داعشی ها پس از دو روز اسارت سر از تنت جدا کردند و با سر بریده ات #سلفی گرفتند
🔺 راستش را بخواهی حالا که گفتم "#سر_بریده " بگذار اعتراف کنم هیچ چیزی در آخرین عکست به اندازه رگ های ورم کرده گلویت دلم را آتش نزد !
💠 آخر خوش انصاف چرا همه چیز تو شبیه #روضه است،
🔺محسن به کودک #سه_ساله ات چه بگوییم ؟...
⭕️ بگوییم پدرت رفت با سَلَفی ها بجنگد تا اینجا عده ای در #امنیت با #حامیان_قاتل_پدرت سِلفی بگیرند
#لا_یوم_کیومک_یا_اباعبدالله
#شهید_محسن_حججی
🌟جبهه فرهنگی شهـــدای مدافع حـــرم استان همدان🌟
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
🆔👉 @HmdModafe
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه_و_چهارم
💚فاصله تا شهادت❤️
✔️راوی: سید روح الله میر صانع
🌷#هادي سه بار براي#مبارزه با⚡#داعش راهي منطقه ي#سامرا شد. او با نيروهاي#حشد_الشعبي همكاري نزديكي داشت. دفعه ي اول حدود بيست روز طول كشيد و كسي خبر نداشت.
🌷@shahidabad313
💎چند بار به او#زنگ زدم اما حرف خاصي نمي زد. نمي گفت كه كجا رفته، تا اينكه برگشت و تعريف كرد كه در#مناطق_نبرد با⚡#داعش مشغول#مبارزه بوده.
⚘@pmsh313
⭐بار دوم زمان كمتري را در مناطق درگيري بود. وقتي به💥#نجف برگشت، به#منزل ما آمد. خيلي خوشحال شدم. به🌷#هادي گفتم: چه خبر؟ توي اون#مناطق چي كار مي كني؟!
🌷@shahidabad313
🌷#هادي مي گفت: خدا ما رو براي#جهاد آفريده، بايد جلوي اين آدم هاي از خدا بي خبر بايستيم.
بعد ياد ماجرايي افتاد و گفت: اين دفعه نزديك بود🌷#شهيد بشم، اما💥#خدا نخواست! با تعجب پرسيدم: چطور؟!
⚘@pmsh313
🌷#هادي گفت: توي#سامرا مشغول درگيري بوديم. نيروهاي#انتحاري⚡#داعش قصد داشتند با#فريب نيروهاي ما خودشان را به محدوده ي#حرم برسانند.
در يكي از روزهاي درگيري، يكي از نيروهاي⚡#داعش خودش را تا نزديك#حرم رساند اما يك باره لو رفت!
🌷@shahidabad313
💢چند نفر به دنبال او رفتند و اين نيروي#انتحاري وارد يك ساختمان شد. ما محاصره اش كرديم. من سريع به دنبال او وارد ساختمان شدم.آن نيروي⚡#داعشي موضع گرفته بود و مرتب#شليك مي كرد. اما در واقع#محاصره بود اگر از پشت ديوار بيرون مي آمد، به درك واصل مي شد. بعد از چند دقيقه گلوله هاي من تمام شد و آرام از ساختمان بيرون آمدم.يكي از دوستان من وارد ساختمان شد و من بيرون ايستادم.
⚘@pmsh313
💎چند دقيقه بعد#دوست من داد زد:#خشاب برسون ...#خشاب را برداشتم و آماده شدم كه وارد ساختمان شوم. يك باره صداي مهيب#انفجار من را به گوشه اي پرت كرد.
🌷@shahidabad313
📌#عامل_انتحاري_داعش كه فهميده بود نيروهای ما#گلوله ندارند از مخفي گاه خودش بيرون آمد و خودش را به نيروهاي ما رساند و بلافاصله خودش را#منفجر كرد ...
⚘@pmsh313
💢چند لحظه بعد وارد#ساختمان شدم. من فقط چند ثانيه با🌷#شهادت فاصله داشتم. زنده ماندن من خيلي عجيب بود. ديوارهاي داخل ساختمان خراب شده و خون شهداي ما به در و ديوار پاشيده بود. پيكرهاي پاره پاره ي 🌷#شهدا همه جا ريخته بود.
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
#زندگینامه_شهید_محسن_حججی
#قسمت_چهل_و_یک
❇از زبان #مادر شهید️❇️
💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦🌸💦
⚡﷽⚡
👈#حضرت_زهرا علیها السلام را خیلی دوست داشت.
#انگشتری داشت که روی نگینش نوشته بود: "یا فاطمه الزهرا علیها السلام"
🍂موقعی که میخواست برود سوریه ، بهش گفتم: "مامان،این رو دستت نکن. این #داعشی ها #کینه زیادی از حضرت زهرا علیها السلام دارن. اگه دستشون بیفتی تمام #عقده هاشون رو سرت خالی میکنن."😔
♦️این را که گفتم انگار مصمم تر شد.گفت: "حالا که اینجوریه، پس حتما می پوشم. میخوام حرص شون رو در بیارم."
💥محسن را که #شهید کردند و #عکس_های_بی_سرش را منتشر کردند، انگشتری در دستش نبود!😲
داعشی ها آن را در آورده بودند.
💢نمیدانم وقتی نگین "یافاطمه الزهرا" را دیده بودند چه آتشی گرفته بودند و چه #آتش_کینه ای را بر سر محسن خالی کرده بودند.😔😭
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊