eitaa logo
روایتگری شهدا
23.1هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.1هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠(۲۴۳) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و چهل و سوم:توبه نصوح محمد امین 🍂یه استوار ارتشی داشتیم بنام محمد امین که اونو از اردوگاه دیگه‌ای آورده بودن قلعه. بچه‌ها می‌گفتن مدتی با بعثیها همکاری داشته و بچه‌ها رو اذیت کرده، اما بعدا پشیمون شده و توبه کرده بود. در قضیۀ شعار علیه حضرت امام(ره) به محمد‌‌ امین گیر دادن که باید به امام توهین کنه. ولی سرشون پایین انداخته بود و هیچی نمی‌گفت. بعثیها با کابل به جونش افتادن و به شدت می‌زدن. محمد امین نه تنها داد و بیداد نمی‌کرد، بلکه به طرز عجیبی می کرد و حتی تشویق به زدن می‌کرد. 🔹️همه متعجب بودن. بلند‌بلند می‌گفت بزنید. این بدن باید تاوان گناهاشو پس بده. می‌گفت: بزنید این بدن باید تاوان خیانتهاش رو به این بچه‌ها پس بده. محمد امین جزو کسانی بود که حاضر نشد حتی بصورت هم یه کلمه به امام توهین کنه. شدیدترین کتک ها رو تحمل کرد. کابل خورد، اذیت شد ، اما به برکت و لطف توبه نصوحی که کرده بود، مشمول لطف خدا شد و توانست تمام اون شکنجه‌ها رو تحمل کنه. 📍اون روز، تولدی دوباره برای محمد‌ امین بود و گرچه مدت‌ها قبل توبه کرده بود، ولی کسی باورش نمی‌شد توبه او_توبه_واقعی باشه، اما اون صحنه و دیدنی و به گناهش زیر شکنجه از محمد‌ امین چهره‌ای و دوست‌داشتنی پیش بچه ها ساخت و به عنوان در اذهان همه ما نقش بست. 💥برادران ارتشی ما همدوش با بچه های سپاه و بسیج صحنه های عجیب و باورنکردنی از ارادت و عشق به انقلاب و امام به نمایش گذاشتند و ثابت کردند ایرانی رو نمی‌شه به ارتشی و بسیجی و سپاهی تقسیم کرد ٬محمد‌ امین چند سال بعد از آزادی به علت حادثه ای از دنیا پرکشید و به جوار رحمت الهی شتافت...     ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم: مردم داری 🔸صفحه: 162 🔻قسمت صدوهشتادم: غم بزرگ ✍دراواخرجنگ سوریه ومبارزه باداعش دراین کشور،حاج قاسم پدربزرگواروایثارگرش راازدست می دهد.غم ازدست دادن پدربرایش خیلی سخت است.بایدهرچه سریع تربرای مراسم اوبه قنات ملک بیاید.شبانه باهواپیماازسوریه به فرودگاه کرمان می آیدوساعت چهاربامداددرحالی که لباس رزم برتن دارد،ازهواپیماپیاده می شود.همان جانمازصبح رااقامه می کنیم.سپس حاجی تاکیدمیکندکه ابتدابایدخدمه ی پروازرااسکان دهید.اوقبل ازانجام این کارحاضرنمی شودفرودگاه رابه مقصدقنات ملک ترک کند. 🗣محمدصادق امیرزاده،نشریه اطلاعات ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 نسیمی از میان چشمان من و لبخند شما گذشت باران گرفت ... 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
🔻همه زندگی ما در یک اتاق خلاصه می شد. 🔸️ هیچ وقت در زندگی احساس کمبود چیزی را نداشتم. همه زندگی ما در یک اتاق خلاصه می شد که در خانه عموی ایشان ساکن بودیم. از هر وسیله ای که داشتم استفاده بهینه می کردم مثلاً از چمدان به عنوان میز. تمام وسایلمان در یک اتاق بود و وقتی دوستان شهید به دیدارش می آمدند با بچه ها در محوطه حیاط خانه قدم می زدم. 👤 راوی: همسر شهید ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شوق وصف‌ناشدنی فرزند شهید مدافع حرم از دیدن تصاویر حاج قاسم 🔺به روایت فرزند شهید جعفرزاده ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
🔺تصویری از شهید سلیمانی و ابومهدی کنار ضریح سید الشهدا (ع). ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠(۲۴۴) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و چهل و چهارم:حذف نامحسوس عکس‌های صدام ♦️وقتی وارد زندان قلعه شدیم، بر روی همه اتاقهای قلعه عکسهای بزرگ و رنگی صدام نصب شده بود. در هیچ‌کدوم از اردوگاهها و زندانهای قبلی که ما بودیم عکسی از صدام روی دیوار نبود و این چیزِ جدیدی بود که باهاش مواجه شدیم. عده‌ای خواستن عکسها رو بکنن و پاره کنن و دور بندازن. بقیه مخالفت کردن و قرار شد به تدریج و بصورت نامحسوس این کار صورت بگیره. 🔸️اون زمان روزنامۀ عربی برامون می‌اوردن و معمولا، در اکثر صفحه‌هاش عکسهای مختلف و رنگارنگ از صدام توش بود. بیشتر شبیه آلبوم عکس صدام بود تا روزنامه. این زمینه خوبی شد برای ما که نقشه‌مون رو اجرا کنیم. قرار گذاشتیم در مرحله اول و بطوریکه جلب توجه نکنه عکس روی دیوارها رو با یه سایز کوچیک‌تر عوض کنیم. می‌دونستیم بعثیها خِنگ‌تر ازین هستن که متوجه این تفاوت بشن. 🔹️چند روزی صبر کردیم تا چشم‌شون به اونها عادت کنه و مرحله به مرحله عکسها رو هی کوچیک‌تر کردیم تا رسید به اندازه یه عکس خیلی کوچیک. اونها رو هم یکی‌یکی برداشتیم و جالب این بود که هیچ‌وقت بعثیها متوجه نشدن و بخاطر برداشتن عکس صدام به ما گیر ندادن. 💥در واقع بچه‌ها با یه عملیات روانشناسی و مرحله به مرحله کاری رو انجام دادن که هم به هدفمون که حذف عکسهای صدام بود رسیدیم و هم هیچ خطری از این بابت برای کسی پیش نیومد. البته واقعا خِنگ و مشنگ بودنِ بعثیها هم به مددمون اومد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم: مردم داری 🔸صفحه:۱۶۲ 🔻قسمت صدوهشتادویکم : حفظ آبرو ✍سردار سلیمانی چندی قبل از شهادتش متوجه شد،درایام فاطمیه شخصی ازاطرافیانش‌ قصدهمکاری دربمب گذاری ‌وترور ایشان راداشته است،ولی تأکیدکردهرگز نام ایشان رابر سر زبان ها نیندازید،چون پس ازاین خانواده ی او نمی توانندبه راحتی درجامعه زندگی کنند. 🗣دادخداسالاری دادستان کرمان،نشریه اطلاعات ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 هم خودشان خاکی بودند هم لباس هایشان ..! کافی بود باران ببارد تا عطرشان در سنگرها بپیچد 🕊 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
💌 🌹شهـــید روح‌‌الله‌‌ قربانی: شهادت‌ خوب ‌است اما‌ تقوی‌ بهتر‌ است تقوایی‌ که‌ در ‌قلب ‌است‌ و در‌ رفتار ‌بروز‌ پیدا ‌میکند فکر ‌نکنم‌ مال‌ یک ‌روز ‌باشد.🌱 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرباز ولایت 🔺سید حسن نصرالله: همانطور که بعدها در وصیت‌نامه‌اش هم آشکار شد، ژنرال مملکت نبود بلکه سرباز ولایت بود، آری او این چنین زندگی کرد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠(۲۴۵) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و چهل و پنجم:عملیات نیدو و شعار یا زهرا(۱) 🍂در تاریخ ۳۱ خرداد سال ۶۹ و در حالیکه کمتر از سه ماه به آزادی ما مونده بود، زلزلۀ منجیل و رودبار اتفاق افتاد و ۳۵ هزار نفر از هموطنامون جونشون رو از دست دادن. در بین اسرای اردوگاه ۱۸(سوله ها) تعدادی از بچه های شمال بودن و نگران سلامتی خونواده‌هاشون شده بودن و توی همین وقت چند نفر از جاسوسها و افراد مسئله دارِ اونجا به بچه‌ها زخم زبون زده بودن و از این که تعدادی ایرانی کشته شدن ابراز خوشحالی کرده بودن. این رفتار وقیحانه و غیر انسانی، قلب بچه‌هارو جریحه دار کرده بود و باهاشون درگیر شده و حسابی کتک‌شون زده بودن. 🔸️درگیری مقداری ادامه پیدا کرده بود و بچه ها قوطی‌های شیر که مارک نیدو روشون نوشته بود رو به سمت‌شون پرت کرده بودن و تو سر و کله شون خورده بود. بچه ها به همین خاطر اسم عملیات مجازات جاسوسها رو گذاشته بودن «عملیات نیدو». بعثیها که از هر فرصتی برای آزار دادن بچه‌ها و عقده گشایی استفاده می‌کردن، تعدادی از بچه های داغدار شمالی رو گرفته بودن و آوردن توی یکی از اتاقهای قلعه، زندانی کردن و شب و روز به شدت با کابل می‌زدنشون و ناله و فریادشون بلند بود. حتی شب سطلهای ادرار رو از آسایشگاها جمع می‌کردن و می‌ریختن زیر اونها که بیشتر اذیت بشن. سه شبونه روز انواع شکنجه‌های وحشیانه ادامه داشت و دیگه طاقت بچه‌های قلعه داشت طاق می شد. باید فکری براشون می‌کردیم که نجات پیدا بکنن و زیر اون همه شکنجه از بین نرن. 📌زمزمه‌ای بین بچه‌ها پیچید و صدایی از یکی از آسایشگاها بلند شد.نام مبارک حضرت زهرا بود. شعار یا زهرا(سلام الله علیها) در مدتِ کوتاهی به همه اتاقها و آسایشگاه‌ها سرایت کرد و زندان ۶۰۰ نفری قلعه همه با هم و با صدای بلند فریاد می‌زدیم یا زهرا. صدای ما به سوله‌ها رسیده بود و فهمیده بودن خبری شده. اونها هم شروع کرده بودن به شعار یازهرا گفتن. یهو دیدیم افسر اردوگاه به همراه تعداد زیادی از نگهبانها سراسیمه وارد شدن و پرسید چه خبر شده؟ چرا شعار می‌دین. چه مرگتونه؟ ما گفتیم: توی‌این شدت گرما ، تعدادی از ما رو انداختین توی اتاقی و شبونه روز دارین شکنجه‌شون می‌دین. درگیری داخلی بین خودمون بوده و کاری به شما نداشتن...    ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡ 📖  روایت «» 🔸٢٠٠ خاطره🔸️از 🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی 🔺فصل نهم: مردم داری 🔸صفحه: ۱۶۳ 🔻قسمت صد و هشتاد و دوم: تکریم ✍در فرودگاه خانمی که حجاب مناسبی نداشت، از ایشان درخواست کرد تا با یکدیگر عکس بگیرند. سردار پذیرفت. بعدا به حاجی گفتم: اگه از من خواسته بود هرگز نمی پذیرفتم. گفت: وقتی یه انسان و یه مسلمون خواسته ی شرعی از آدم داره، نباید دست رد به سینه ی او زد. خدا دستور داده که مردم رو تکریم کنید و محترم بشمارید. 🗣دادخدا سالاری دادستان کرمان، نشریه اطلاعات ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌