eitaa logo
روایتگری شهدا
23.9هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
84 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻🔻🔻🔻🔻 📢توجه 📢 توجه: ⏳سوالات یکشنبه ٩٨/٠٧/٢١ تا ساعت ١٢ ظهر فردا 🕛 فرصت دارید تا کد ۴ رقمی پاسخ سؤال‌های امروز رو به مدیر کانال یار مهربان شبکه سروش👇 🆔 @rm_yaremehrabanadmin ارسال کنید تا ان شاءالله ١٠٠ امتیاز امروز رو به دست بیارید. 🔺🔺🔺🔺️ 🆔 @rm_yaremehraban 1️⃣ سوال اول 🔻 ❓اولين تصويري كه از شهيد ذوالفقاري در ذهن دوستاش نقش مي‌بست چي بود؟ 1) سادگي و بي‌آلايشي شهيد 2) چهره خندان ايشون كه يادآور حديث خنده‌رو بودن مومن بود 3) اخلاص شهيد و انجام كار فقط براي خشنودي خداوند 🆔 @rm_yaremehraban 2️⃣ سوال دوم 🔻 ❓باور دوستان شهيد ذوالفقاري درباره فعال و پركار بودن شهيد چي بود؟ 1) اينكه ايشون مصداق حديث نبوي بود كه مي‌فرماید: خدا دوست داره انسان كارشو بي‌عيب انجام بده 2) اينكه شهيد مصداق سخن امام علي علیه السلام، درباره دوستشون بود كه مي‌فرماید: او پرفايده و كم هزينه بود. 3) اينكه كارِ شهيد مصداق حديث علوي بود كه مي‌فرماید: بهترين كارها كاريه كه برا خدا انجام بگيره. 🆔 @rm_yaremehraban 3️⃣ سوال سوم 🔻 ❓چرا شهيد ذوالفقاري رو فتنه 88 حساس بود و ديوارنويسي آشوب‌طلب‌ها رو پاك مي‌كرد؟ 1) معتقد بود عموم مردم پاي انقلاب ايستادن و نبايد به ضدانقلاب اجازه‌ي جولان بديم 2) معتقد بود عوامل فتنه حرمت انقلاب، مردم و ولايت فقيه رو شكستن و بايد با اونا برخورد بشه. 3) مي‌گفت: اينا شمشير روي نظام كشيدن و حفظ نظام از هر چيزي واجب‌تره. 🆔 @rm_yaremehraban 4️⃣ سوال چهارم 🔻 ❓كاري كه شهيد ذوالفقاري برای ترويج فرهنگ شهادت توي منطقه خودشون كرد و با اقبال مواجه شد، چي‌بود؟
روایتگری شهدا
🔻🔻🔻🔻🔻 📢توجه 📢 توجه: ⏳سوالات یکشنبه ٩٨/٠٧/٢١ تا ساعت ١٢ ظهر فردا 🕛 فرصت دارید تا کد ۴ رقمی پاسخ سؤال‌
) تصوير و وصيت‌نامه شهداي محله رو در برگه‌هاي كوچيك چاپ و بين مردم محل پخش مي‌كرد. 2) با هزينه خودش برا شهداي هر محله مراسم جداگونه مي‌گرفت تا مردم محل شهدا رو بهتر بشناسن. 3) تصوير و نكاتي از زندگي هر شهيد رو سر كوچه‌اي كه به نام اون شهيد بود نصب كرد تا مردم با شهيد آشنا بشن. 🆔 @rm_yaremehraban 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
پست اینستاگرام برادر داوود ابادی در سالروز شهادت #شهید مصطفی کاظم زاده در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود ✨امروز ۲۲ مهر ماه ساعت ۱۶ و ۴۵ دقیقه  رفت آنکه رفتنش آتشی ۳۷ ساله بر جانم فکند خوش به سعادتش که بر سفره رزق الهی، با اهلبیت (ع) محشور است و وای بر من، که در دنیای خاکی، همچنان‌دل خوش به دنیاییان هستم و فارغ از حضرت دوست! امروز عصر می آیم سر مزارت تو هم بیا شاید که هم را دیدیم! 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
1.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺اجرای طرح های "انقلاب انسان‌ساز" و "میثاق پاسداری" از دیگر برنامه‌های مراسم امروز در دانشگاه امام حسین(ع) بود👆 #سپاه 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🚨دست نوشته‌ تکان‌دهنده شهید شیمیایی ‌ 💢 ۱۲ فروند هواپیما ساعت ۵ غروب منطقه را بمباران شیمیایی کردند که یکی در ۱۰ متری او افتاد. ‌ 💢 نعمت الله ملیحی ماسکش را به یکی از رزمنده‌ها داد و خودش بدون ماسک مانه بود كه درعمل دم نايژک‌های ريه تاول می‌زد و در بازدم تاولها پاره می‌شد ! به همین علت برای گفتگو کردن روی کاغذ می‌نوشت و کمتر صحبت می‌کرد. ‌ 💢 در بیمارستان به دلیل حاد بودن جراحت نعمت الله، او را ممنوع از نوشیدن آب کردند. ‌ 💢 او از شدت تشنگی و زجر کاغذی خواست و روی آن نوشت : جگرم سوخت، آب نیست ؟! و بعد از دقایقی به علت شدت جراحت به رسید. ‌ ⚫انتشار به بهانه سالروز بمباران شیمیایی سومار😭 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#کتاب_خوب ✏خاطرات اوستا عبدالحسین برونسی به نقل از خانواده و همرزمان شهید. این کتاب شرح حال انسانی وارسته است که قبل از انقلاب در روستای گلبوی کدکن از توابع تربت حیدریه به کار سخت و طاقت‏ فرسای بنایی مشغول بود و در کنار آن به خواندن دروس حوزوی نیز روی آورده بود تا اینکه بعدها به علت شدت یافتن مبارزات او زندانی و مورد شکنجه‏ های وحشیانه ساواک قرار گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران زمینه‏ های لازم برای رشد او مهیا شد چنان لیاقتی از خود نشان داد که زبان‏زد همگان شد و نامش حتی در محافل خبری استکبار جهانی نیز راه یافت. رمز رستگاری شهید برونسی عبودیت و بندگی بی‏ قید و شرط او در مقابل حق و حقیقت بوده است. . "خاک های نرم کوشک" 📍انتشارات ملک اعظم 📝نویسنده سعید عاکف #معرفى_كتاب #دفاع_مقدس 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️دانش‌آموز شهیدی که با کتاب‌های درسی‌اش تفحص شد‼️ 💔🕊در منطقه فکه پیکر شهید 16 ـ 17 ساله‌ای را پیدا کردم که زیر لباسش برجسته بود؛ 😳🤔👕 وقتی دکمه‌هایش را باز کردم یک و دفتر زیر لباس گذاشته بود. کتابى که 10 سال تمام، با شهید همراه بوده است، کتاب فیزیک بود.📙📒😩😭 💔🕊یکى از روزها، در منطقه عملیاتى «والفجر یک» در ارتفاع 112 فکه، محورى که نیروهاى گردان خندق لشکر 27 حضرت رسول صلى‌الله علیه وآله وسلم، عملیات کرده بودند، صحنه بسیار عجیبى دیدم که برایم جالب و تکان دهنده بود.😳😱 💔🕊از دور پیکر شهیدى را دیدم که آرام و زیبا روى زمین دراز کشیده و طاق باز خوابیده بود؛😔🕊 سال 72 بود و حدود 10 سال از شهادتش مى‌گذشت؛ نزدیک که شدم، از قد و بالاى او تشخیص دادم که باید نوجوانى باشد حدود 17 - 16 ساله.😞😭 💔🕊بر روى پیکر، آنجا که زمانى قلبش در آن مى‌تپیده، برجستگى‌اى نظرم را به خود معطوف کرد؛😳🤔 جلوتر رفتم و در حالى که نگاهم به پیکر استخوانى و اندام اسکلتى‌اش بود،😔💀🙈 💔🕊در گودى محل چشمانش، معصومیت دیدگانش را مى‌خواندم،😭👁 آهسته و با احتیاط که مبادا ترکیب استخوان‌هایش بهم بریزد، دکمه‌هاى لباس را باز کردم؛😩💀 🕊💔 در کمال حیرت و تعجب، متوجه شدم یک کتاب و دفتر زیر لباسش گذاشته بوده؛😳📒📗😞 کتاب پوسیده را که با هر حرکتى، برگ برگ و دستخوش باد مى‌شد، برگرداندم؛ کتابى که ۱۰ سال تمام، با شهید همراه بوده است، کتاب فیزیک بود.😫😭🕊👨‍🏫 🕊💔 یک دفتر که در صفحات اولیه آن بعضى از دروس نوشته شده بود؛📒😞 خودکارى که لاى دفتر بود، ابهت خاصى به آنچه مى‌دیدم، مى‌داد؛ نام شهید بر روى جلد کتاب نوشته بود.😭 🕊💔مسئله‌اى که برایم خیلى جالب بود، این بود که او قمقمه و وسایل اضافى همراه خود نیاورده و نداشت، 💦😳🍶 ولى کسب علم و دانش آن قدر برایش مهم بوده که در بحبوحه عملیات کتاب و دفترش را با خود جلو آورده بوده تا هرجا از رزم فراغتى یافت، درسش را بخواند.📒📘😩😔😭 منبع: خبرگزاری فارس 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📸مراقبت به سبک حاج #همت 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
شهیدی که شهادتش را در راه اربعین طلب کرد و در راه دفاع حرم به شهادت رسید #سالروز_شهادت #طلبه_شهید_سعید_بیاضی_زاده #یادش_باصلوات خاطره برادر شهید: اربعین سال۹۴ بودکه سعید باپدر و مادرم تصمیم گرفتند به پیاده روی بروند. کم کم دوستان و اقوام با آنها همراه شدند و یک کاروان ۴۲نفره شدندکه سعید به عنوان مدیرکاروان، مسئولیت همه رابه عهده گرفت چون هرسال به پیاده روی اربعین می رفت وتجربه ی این سفر را داشت. شب اول با اتوبوس راهی کاظمین شدند؛ برخی مسیرها بسته بود و اتوبوس گازوئیل نداشت و ازبی راهه می رفت تابه پمپ برای زدن گازوئیل برسد.کاروان همه ترس و واهمه داشتندکه چه اتفاقی خواهد افتاد. سعید حرف های همه را گوش می کرد و چیزی نمی گفت تا به کاظمین رسیدند. در راه کربلا نیز با همه سختی ها، صبوری کرد و به هیچ کسی اعتراض نداشت. تا اینکه درراه برگشت به خانه باکاروان صحبت کرده وگفته بود شما همه ناراحت هستید که چرا نتوانسته اید در شلوغی به خوبی زیارت کنید اما باید از امام حسین(ع) تشکر کنید و بگویید ممنونیم که ما را طلبیدید تا به کربلا بیاییم. در مسیر رفتن به کاظمین همه غر می زدید و می ترسیدید؛ باید یک لحظه خود را جای حضرت زینب (س) می گذاشتید و از خود می پرسیدید ایشان چگونه درتاریکی شب با پای پیاده همراه کاروان اسرا می رفتند و چه سختی هایی تحمل کردند. #طلبه_شهید_سعید_بیاضی_زاده❤ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
✍..از بزرگان محل و ماست. كنارش نشستم و گفتم از ابراهيم برايم بگو. سكوت كرد ، چشمانش خيس شد و گفت ، جوان بودم ، محيط فاسد قبل از انقلاب. می خواستم كار را رها كنم ، می خواستم به دنبال هرزگی بروم و... آن روز سركار نرفتم ، هم سر كار نرفت ! ، چون تا ظهر با من در خيابان راه رفت و حرف زد تا مرا هدايت كند ، صاحب کار من كه از بستگانم بود ، دنبالم آمده بود. يكباره مرا ديد ، جلو آمد و یک كشيده محكم در صورت ابراهيم زد! فكر كرده بود او باعث گمراهی من است! ، اما ابراهيم ، برای خدا صبر كرد ، صبر كرد تا توانست مرا آدم كند ، مرد صورتش خيس خيس شده بود و با سكوتش اين آيه را فرياد مي زد ، وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ و بخاطر پروردگارت صبر کن (مدثر/7) 📚 خوب ابراهيم 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊