فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁«ببینید وقتی یک بی حجاب وارد جامعه میشود چه خطراتی دارد؟!»
🎤سخنرانی استاد عالی در صحن بزرگ مسجد امام خمینی (ره) کرمان
🔹️#جهاد_تبیین
🔸️#به_وقت_حجاب
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢پیام یک فلسطینی که در یک برنامه زنده ترکی خوانده شد:
به کشورهای مسلمان بگویید برای ما نماز میت نخوانند.ما زنده ایم و شما مرده!
#غزه
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊🍃
فاصلهشان یکوجب است
#ولادت تا #شهادت را میگویم
اگر این یکوجب راباولایت پر کنی
قطعا شـهید خواهی شد...
#رفیق_شهید
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 #کــلامشهـــید
امروز دفاع از فلسطین دفاع از اسلام است ... ما باید به امام حسین علیه السلام اقتدا کنیم...
🌹 سخنرانی شهید ردانیپور در عملیـlت رمضان
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂عزیزان، ما هیچ چاره ای نداریم جز جنگ
🎙صدای شهید همت
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📸 #اینفو |۳۵ خبرنگار از ابتدای جنگ توسط رژیم صهیونیستی به شهادت رسیدند
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ میــــــگه حجاب یک مساله اختیاریه!!!!😳
🎙 استاد محمدی شاهرودی
🔹️#جهاد_تبیین
🔸️#به_وقت_حجاب
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌹هشتم آبان سالروز شهادت نوجوانی ۱۳ساله بسیجی محمد حسین فهمیده است
🌹شادی روح همه شهدا، امام شهدا بخصوص شهید بزرگوار محمد حسین فهمیده صلوات
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت ششم
📝حمام خزینه ای♡
🌷اوضاع رفاهی و بهداشتی مردم قبل از انقلاب کمتر از حد معمول بود دهکده ما تنها یک حمام خزینه ای داشت و به اجبار مردان یا زنان باید ساعت مشخصی به گرمابه می رفتند و تمام حاضران در یک خزینه استحمام می کردند.
🔹️غروب آفتاب، حوض خزینه از آب آلوده و کثیف پر میشد و کسانی که نوبتشان آن وقت بود به ناچار در همان حوض خود را می شستند.
بنده متأهل بودم و در منزل پدری مسکن داشتم ولی محمد و رسول خیلی کوچک بودند. پس از مرگ پدر نسبت به این دو برادر احساس مسئولیت می کردم و دوست داشتم جای خالی پدر را قدری جبران کنم
🌷 به این دلیل آنها را چون پسر نداشته ام از خودم جدا نمی کردم. :
گرما به نوبت مردانه اش بود هر دو برادرم را به گرما به بردم بسیار شلوغ بود، مشغول شستن بودم که پیرمردی هراسان اعلام کرد چند سکه از همیانش گم شده و همهمه ای داخل گرمابه پیچید همه حضار پیگیر سکه ها شدند ولی فایده ای نداشت
🔹️ پیرمرد بیچاره و نالان چشم می چرخاند تا مالش را پیدا کند تنها کسی که دست از جست وجو بر نمی داشت برادرم محمد بود.
او خود را به دیواره خزینه چسباند و خم شد مصمّم دست کوچکش را درون حوض چرخاند.
🌷پس از کمی هم زدن مکثی کرد با شوق به پیرمرد گفت عمو سکه ای پیدا شد و همینطور سکه های آلوده را از خزینه بیرون کشید.
پیرمرد با خوشحالی سر محمد را بوسید و گفت: پسرم! خیر از عمرت ببینی، خدا می داند که این سکه ها مرهمی به زخم زندگیم بودند که اگر نمی یافتی معلوم نبود چگونه باید ما يحتاج اهل منزلم را فراهم میکردم
🔹️وقتی به سرحمام آمدم تا لباس به تن محمد و رسول بپوشانم پیرمرد را دیدم که عصا به دست و با بغچه ای در بغل روی سکوی حمّام خستگی در میآورد گفتم: بچه ها! همین جا بنشینید
تا برگردم.
🌷وقتی برگشتم بچه ها نبودند چشم گرداندم و پیرمرد هم رفته بود، نگران شدم. با عجله لوازمم را جمع وجور کردم و از گرمابه خارج شدم.
به منزل رسیدم بچه ها زیر کرسی کنار مادرم مشغول چای خوردن بودند.
🔹️ با ناراحتی پرسیدم چرا تنهایی از میان برفها آمدید؟ نگفتید راه منزل طولانی است و حیوانی درنده راهتان را ببندد؟ محمد گفت داداش! ما تنها نیامدیم آن پیرمرد التماس کرد و نخواستم دلش را بشکنم.
🌷 رسول گفت: پیر مرد یک سکه هم به ما هدیه داد ولی محمد قبول نکرد با این جمله بقیه سکه ای که از اجرت گرمابه مانده بود را به بچه ها هدیه دادم...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ صدای شهید سیدمرتضی آوینی را میشنوید:
🔺ای وجدانهای نیمخفته چشم بیداری بگشایید
🔻و ای بیداران گوش فرا دهید
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊🍃
من از تــو مۍ خواهم
وقت هایـے ڪہ فࢪاموش میڪنم
خدا نگاهم میڪند
بـࢪایم خیلۍ دعا کنی....
#شهید_حبیب_روزی_طلب🌷
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
❣ #چشم_انتظار
🌱مادرم مرا
یکبار به دنیا آورد
اما برادرم را ۳۶ سال است
هر صبح به دنیا میآورد
بزرگ میکند ...
به جنگ میفرستد
و او هر بار بر نمیگردد ...
#مادران_شهدا
#جاویدالاثر_حمیدرضا_شفیعی
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 باید شهید شد و جهاد کرد نه آنکه جهاد کنی تا به شهادت برسی
★ــــــ★ــــــ★ــــــ★
#استاد_صفائی_حائری(ره)
#عین_صاد
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁اقدام قابل تحسین مهران رجبی در ترویج فرهنگ عفاف و حجاب
🔹️#جهاد_تبیین
🔸️#به_وقت_حجاب
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🎙اگر از فلسطین از تو پرسیدند:
بگو درخت زیتونی است که فرعونیان آن را هرس میکردند
ولی بیشتر جوانه میزد 🌱
یزیدیان آب بحر و نهر را بر آن بستند ولی با نهرهای خون آبیاری میشد.
#طوفان_الاقصی
#جهاد_مقدس
#اسرائیل_کودک_کش
#فلسطین
#غزه
#مقاومت
#سپاه_جهانی_آزادیبخش_اسلامی
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت هفتم
📝حلیم♡
🌷سال ۱۳۵۶ حکومت پهلوی آخرین نفسهای عمرش را می کشید مردم از هر لحاظ در تنگنا بودند.
امنیت کشور در خطر بود اخبار کشتار در ایران هولناک تر از دیروز در گوش می پیچید.
🔸️ روستا در سکوتی خفت بار به سر می برد تا این که صدای زنگ قافلهٔ کربلا خفتگان را بیدار کرد.
با آمدن ماه محرم روحیه استکبارستیزی مردم جانی دوباره گرفت.
🌷مجالی برای غذاخوردن بانوان وجود نداشت مردان پس از مجلس روضه بسیج می شدند تا زنان و کودکان را برای تأمین امنیتشان از کوچه های فرعی عبور دهند.
محمد یازده ساله بود ولی از اول شب تا آخر شب پا به پای برادرانش در عزاداری حضرت سیدالشهدا شرکت میکرد.
🔸️یکی از شبها محمّد با شوق به منزل آمد و گویا با التماس توانسته بود عکسی از امام از مبلغان دریافت کند بار اول بود که تصویری از مرحوم امام را می دیدم و بی اختیار اشک می ریختم
🌷 دهۀ اول ماه محرم به نیمه رسید طبق معمول هر شب، مجلس که تمام شد، با جمعی از زنان به قصد خروج از جا برخاستیم و از کنار آشپزخانه مسجد عبور کردیم تا به در خروجی برسیم محبوبه همراهم بود بوی هلیم مشام هر سیری را اسیر می کرد، ناگاه محبوبه روی پله دوم میخکوب شد و گفت تا هلیم نگیرم نمی آیم دستش را کشیدم. گفتم: قباحت دارد، غذا مال مردهاست.
🔸️محمد که سقا بود در همین موقع کتری خالی آب خوری را از داخل مسجد به حیاط می آورد تا برای ادامه سقایتش پر کند و با شنیدن صدایم جلو آمد و گفت: چی شده؟ گفتم: خواهرت لج کرده، می خواهد هلیم بگیرد محمد :گفت آبجی تو برو قول می دهم برایت بیاورم. با وعده او به منزل آمدیم.
🌷فکر می کردم محمّد برای اینکه مرا از مخمصه لج بازی خواهرش نجات دهد، به او قول هلیم داده ولی از لحظه رسیدن محبوبه لب پنجره نشست و انتظار آمدن برادرش را میکشید.
🔸️ برایش حلوای انگور آماده کردم ولی لب نزد هر چه اصرار کردم نخوابید از جایش جم نمیخورد. مانده بودم چه کنم که فرشته نجاتم سر رسید محبوبه با خوشحالی :گفت دیدی داداشم هلیم آورد.
محمد کاسه را به دست محبوبه داد و به مسجد برگشت.
🌷مادر و دختر با ولع به جان هلیم افتادیم چشم از پیاله بر نمی داشتیم تا جایی که برای لقمه کشی ظرف از هم سبقت می گرفتیم.
در عرض چند لحظه کاسه را برق انداختیم و هر یک گوشه ای خزیدیم. تقریباً پاسی از شب گذشته بود که پسرانم از مسجد برگشتند.
🔸️صبح فردا قضیه را برای پسران تعریف کردم، هر دو با تعجب نگاهی به یکدیگر انداختند.هیبت الله گفت: دیشب که هلیم اضافه نیامد زبانم بند آمد، محمد را احضار کردم. محمد آمد و گفت نگران نباشید سهم خودم را آورده بودم.
🌷پرسیدم :یعنی دیشب تو شام نخورده خوابیدی!!؟گفت مهم قولی بود که به شما دادم تازه درس بزرگی هم گرفتم دیشب که آب و نان نخوردم حال بچه های امام حسین را خوب فهمیدم...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯