eitaa logo
روایتگری شهدا
23هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.9هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
28.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰🎥 تحلیلی جالب درباره اسکن مغز مردان و زنان در هنگام نگاه کردن به یکدیگر! 🍁 💥 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏷سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: ▫️پروردگارا تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت یعنی مجاهدین و شهدای راه حق درهم آمیختی ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💥خبر زنده بودن اسیر عراقی(۲) 🔹️پاسخ دندانشكن ما دشمن را عاصي كرده بود.در آن وضعيت خبر رسيد دشمن مي خواهد تحكيم هدف كند كه در آن صورت از جا كندن آنان بسيار مشكل مي شد و دستور رسيد كه ما براي بازپس گيري مواضع خودمان اقدام كنيم.نيروها را جمع كرده، از داخل شيار منتهي به كانالهاي گروهان دوم، به دشمن نزديك شديم. 🔸️ساير نيروها نيز ما را پشتيباني آتش مي كردند. وقتي به كانال اول رسيدم، تلي از جنازه هاي عراقي كه تكه تكه شده بودند، كانال را پر كرده بود. به هر سنگري مي رسيديم، نارنجك پرتاب مي كرديم. عراقي ها متوجه رسيدن نيروي كمكي شده بودند و تعدادي در حال درگيري و تعدادي نيز در حال عقب نشيني بودند. يكي از سربازان ما در كنار خاكريز، يك عراقي را هدف گرفته، تيراندازي كرد كه تير به پاي عراقي خورد و به داخل كانال افتاد. 🔸️همگي در حال بازپس گيري مواضع بوديم و تعداد زيادي اسير گرفتيم. از پشت، عراقي هايي را كه در حال فرار بودند، با تير مي زديم. در نهايت عراقي ها را شكست داده، مشغول جمع آوري غنايم و اسرا بوديم كه يك عراقي نظرم را جلب كرد. پيش او رفتم. نيروهاي ما او را محاصره كرده بودند. سريع مدارك همراهش را برداشتم. از ناحية پا به سختي مجروح شده و گريه مي كرد. او چشمان سياهي داشت و با نگاهي عجيب مرا نگاه مي كرد. 🔸️با ديگر عراقي هايي كه تا آن زمان ديده بودم، فرق داشت. يك حس دروني به من ندا مي داد كمكش كن. نامش «جميل ناصر مراد» از اهالي روستاي روضان نجف بود. به افراد گفتم با او كاري نداشته باشيد. به زور از جيبش يك قرآن كوچك بيرون كشيد و گفت: «االله، االله. الدخيل، الدخيل...» با كمك نيروها او را داخل آمبولانسي قرار داده و به عقب اعزام كرديم و مداركش هم پيش من ماند. 🔹️به نگهبان عراقي گفتم: «برادرت زنده است. من او را ديده ام.» او ابتدا باور نكرد و من دوباره گفتم: «او زنده است.» او ناباورانه گفت: ـ از كجا ميداني؟ او را از كجا ميشناسي؟ چگونه مشخصاتش را به ياد داري؟ ـ مداركش دست من بوده و آنقدر آنها را خوانده ام كه حفظ هستم. 🔸️جريان را برايش تعريف كردم و حتي نام و نشان و روستاي آنها و ميزان تحصيلات و نشاني اش را هم گفتم. عراقي از جا برخاست و گفت: «آري درست است. بگو برادرم كجاست.» من به او اطمينان دادم كه برادرش زنده و در ايران اسير است؛ اما مجروح شدن او را نگفتم. او فريادي از شادي كشيد و ساير عراقي ها نيز جمع شدند.از من بسيار تشكر كرد و گفت: «تو خانوادة مرا از نگراني نجات دادي». 🔸️اين مسئله باعث شد رفتارش با من بسيار خوب شود كه اين موضوع شامل ساير افراد نزديك ما هم شد؛ به طوري كه در زمان نگهباني اش، از پشت پنجره به ما آب مي رساند و به آسايشگاه ما اجازه مي داد يك بار بيشتر از دستشويي استفاده كنيم. مادرش دو جفت جوراب و مقداري غذاي خانگي و يك زيرپوش به پاس قدرداني برايم فرستاده بود و اين موضوع باعث شد تا اخبار بيرون را زودتر به ما برساند. 🔹️او گاهي براي ما روزنامه هم مي آورد. در هنگام گرفتن غذا،به مسئول آشپزخانه مي گفت سهمية آسايشگاه پنج را بيشتر كنند. در هنگام تنبيه نيز آسايشگاه ما را در نظر داشت. گاه چند نفري مي نشستيم و او از وضعيت عراق و جنگ صحبت مي كرد و ما از اين راه اطلاعات و اخبار مورد نياز را مي گرفتيم و سريع به ساير اسرا مي گفتيم. از اين راه بود كه فهميدم در خاك دشمن هم جواب خوبي، خوبي است و هر كس كه ذره اي كار نيك كند، خداي بزرگ پاداشش را خواهد داد... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
خداونـدا ... من درطول زندگی نتوانسته‌ام خدمتی به اسلام بڪنم اگر با ریختن خونـم می‌توانم خدمتی به اسلام بڪنم پس ای رگبار مسلسل ها و ای غرش توپخـانه ها و ای ترکش خمپـاره ها مـرا دریـابیـد ... 🔹رزمنده و جانباز دفاع‌مقدس 🔸از مصدومان حادثه‌ منا در مکه 🔹پنجمین شهید مدافع حرم نیشابور ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
برادران! فرمانده‌ی اصلی ما ؛ خدا و امام زمان (عج) است اصل آنها هستند و ما موقت هستیم وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی است... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تکنیک تمسخر تکنیک شایعه تکنیک دشمن سازی تکنیک برچسب زنی تکنیک تکرار عمل تکنیک ایجاد تفرقه و تضاد تکنیک بی سوادی تکنیک بی برنامه‌گی تکنیک توهین و لجن‌پراکنی ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر تعلقات خودمان را زیر پا گذاشتیم می‌توانیم مثل شهدا خدمت کنیم به این ملت، اگر ما با تعلق بخواهیم خدمت کنیم، این خدمت به جایی نخواهد رسید. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️برای کسایی که میگن پوشش در عصر پیامبر اجباری نبوده و ایشون تذکری بابت حجاب به کسی نداده 🍁 💥 🔹️ 🔸️ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠ ✫⇠ ✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده ⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش 💛مهرباني با اسراي عراقي 🔸️رفتار انساني و اسلامي نيروهاي ما با مجروحين و اسراي عراقي، نمونه هاي فراواني دارد. يكي از اين خاطرات مربوط به سال 1365 است كه ارتش عراق حملات موسوم به «عمليات زنجيرهاي صدام» را براي روحيه دادن به عراقي ها و خارج كردن نيروهاي عراقي از لاك دفاعي به آفندي انجام داد. 🔹️سحرگاه يكي از همان روزها، نيروهاي خط پدافندي ما با بيسيم اعلام كردند عراقي ها بعد از به شهادت رساندن نگهبانان استراق سمع ما، وارد كانالهاي ارتباطي خط پدافندي شده اند و دشمن به داخل سنگرهاي رزمندگان نفوذ كرده، جنگ تن به تن نيز آغاز شده است. در آن زمان فرماندهي گروهان دوم گردان168 تكاور ذوالفقار، با آقاي سيد ناصر حسيني بود و آقاي دادبان نيز فرماندهي گردان را بر عهده داشت كه به اتفاق او، خيلي سريع سربازان را با چند دستگاه خودرو پاي كار رسانديم. 🔹️ما مأموريت داشتيم ضمن از بين بردن دشمن، آنان را تا مواضع خودشان تعقيب و تأديب كنيم. درگيري نيروهاي ما با عراقي ها آغاز شد. باراني از گلوله و تركش باريدن گرفت. دفاع سرسختانة رزمندگان تكاور باعث شد بتوانيم در ساعات نخستين روز، دشمن را از كانالها بيرون كنيم و مشغول پاكسازي منطقه شويم. 🔹️اسراي عراقي را در محلي جمع كرديم. در ميان آنان متوجه حركات مشكوك يكي از عراقي ها شدم. خودم را به او رساندم. ديدم از ترس اينكه كشته شود، اقدام به درآوردن علايم و درجه هايش كرده كه در همين زمان پيراهنش نيز پاره شده است. به چشمهايش خيره شدم. از نگاهش فهميدم كه مي ترسد.رزمندگان متوجه بعثي بودنش شده، او را بكشند. اشك در چشمانش جمع شده بود. به يكي از سربازان گفتم خيلي سريع يك پيراهن برايش بياورد. 🔹️به او فهماندم پيراهن پاره اش را عوض كند. او نيز همان كار را كرد. بعد با نگاهي تشكر آميز و شرمگين سرش را به زير انداخت.خاطرة ديگر مربوط مي شود به يك اسير ايراني به نام «محمد» و معروف به «محمد بهشهري». او سرباز تيپ58 تكاور ذوالفقار بود كه در تاريخ سي و يكم تير ماه سال 1367 به اسارت نيروهاي عراق درآمده بود. 🔹️چند ماه از اسارتمان در اردوگاههاي عراق نمي گذشت كه به دليل كمبود نيروي انساني در عراق و مشغول بودن عدة زيادي از آنان در جبهه ها، براي حراست از ما، تعدادي نيروي جيش الشعبي يا همان نيروهاي مردمي، به نگهبانان اردوگاه اضافه شد. اين نيروها طبق معمول از اسرا سؤالاتي مانند «كجا اسير شديد؟»، «پيش از اين چه كاره بوديد؟» و... مي پرسيدند. 🔸️در يكي از همين روزها، يكي از آنان جلو آسايشگاه ما آمد و گفت: «آيا اهل بهشهر در آسايشگاه هست؟» و ادامه داد كه ۱۵ سال در ايران بودم. سالها پيش به ايران فرار كرده بودم و بعد از اقامت در ايران، با يك نفر ايراني يك كاميون خريده بوديم كه دوست بسيار خوبي برايم بود. بعد از سالها اقامت در ايران، به عراق بازگشتم. من ايران و شهرهاي شمالي را دوست دارم و انشاءاالله روزي بتوانم به آنجا سفر كنم؛ سپس نام دوستش را به ما گفت. 🔹️در جلوِ ديدگان همه، محمد از جا بلند شد و رو به عراقي گفت: «دوست شما پدر من است» و نزديك او شد. آنان با همديگر صحبت كردند و كمي بعد عراقي به شدت شروع به گريه كرده، محمد را در آغوش گرفت. ساير نگهبانان نزد وي آمدند و علت را جويا شدند. عراقي كه «سيدحسن» نام داشت و سن و سالي از او گذشته بود، رو به آنان كرد و گفت: «محمد فرزند دوست من در ايران است و از اينكه او را در زندان مي بينم، بسيار ناراحت و غمگين هستم. 🔸️من مديون محبتهاي پدر محمد هستم. ما سالها با هم بوديم» و شروع كرد از خاطرات خود در ايران گفتن. اين موضوع باعث شد كه عراقي ها اخبار بيرون را بهتر و بيشتر به آسايشگاه ما برسانند. رابطة سيد حسن با محمد، مانند پدر و فرزند بود و هنگام نگهباني، براي محمد خوراكي و لباس مي آورد. 🔹️او خيلي تلاش كرد كه او را براي يكبار هم كه شده، نزد خانواده اش ببرد؛ ولي فرماندة اردوگاه مخالفت كرد. همه مي ديديم كه دنيا با وجود بزرگي در نگاه انسانها، بسيار كوچك است... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌱ما می دانیم که مادری هست که هنوز هم مدافع ندارد می رویم که ثابت کنیم که بانوان این آل الله مدافع دارند و می رویم که ثابت کنیم این چنین است... ●مرا در کنار مادرم درصورتی که ممکن باشد دفن کنید.بر روی سنگ مزارم بنویسید.سه ساله رسول الله را دق دادند.آل الله را به مجلس شراب بردند...امان از بی بصیرتی ...مادر پهلو شکسته غریب مدینه آمدیم که مدافعت باشیم... ❣🍃 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💬¦ تنهایی رزمنده‌ها آزارش میداد ... 📝🖍. . بدنش پر از جوش‌های چرکی شده بود. آمده بود بهداری تا چرک آنها را خالی کنم. باید چند روز هم اسـتراحـت می‌کرد تا کاملاً خوب شــود. شـروع کردم به توجیه کردن که نباید حرکت کنی. باید بمانی تا خوب شوی و دلایل پزشکی زیادی براش آوردم. او هم همینطور ســرش را تکان می‌داد خیالم راحت شد و فکر توجیهش کردم. برای کاری بیرون رفتم و تا برگشتم، نبود!!! به پرستارها گفته بود: رزمنده‌ها تنها هسـتند، همین الان باید خودم را بهشان برسانم. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯